اسم ( noun )
• (1) تعریف: the state or quality of being ample; largeness.
• مترادف: bigness, extent, greatness, largeness, magnitude, vastness
• متضاد: narrowness, smallness
• مشابه: expanse, measure, range, scope, size
• مترادف: bigness, extent, greatness, largeness, magnitude, vastness
• متضاد: narrowness, smallness
• مشابه: expanse, measure, range, scope, size
- The amplitude of the cosmos is difficult for most of us to conceive.
[ترجمه گوگل] تصور دامنه کیهان برای بسیاری از ما دشوار است
[ترجمه ترگمان] دامنه کیهان برای اکثر ما دشوار است که تصور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دامنه کیهان برای اکثر ما دشوار است که تصور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: fullness or abundance.
• مترادف: abundance, ampleness, bountifulness, fullness, plentifulness, plenty, profusion, repletion
• متضاد: emptiness, paucity, scarcity
• مشابه: immensity, quantity, volume
• مترادف: abundance, ampleness, bountifulness, fullness, plentifulness, plenty, profusion, repletion
• متضاد: emptiness, paucity, scarcity
• مشابه: immensity, quantity, volume
- The feast was impressive in its amplitude.
[ترجمه گوگل] این جشن در دامنه خود چشمگیر بود
[ترجمه ترگمان] جشن در دامنه آن تاثیر گذار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جشن در دامنه آن تاثیر گذار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in physics, the maximum value of an oscillating quantity.
• مشابه: peak
• مشابه: peak
- the amplitude of an alternating current
[ترجمه گوگل] دامنه جریان متناوب
[ترجمه ترگمان] دامنه جریان متناوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دامنه جریان متناوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید