amount

/əˈmaʊnt//əˈmaʊnt/

معنی: میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان، بالغ شدن، رسیدن
معانی دیگر: بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به، جمع (حساب)، مجموع، سرجمع، به مثابه، معادل، اندازه، تعداد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: quantity; measure.
مترادف: measure, number, portion, quantity, sum
مشابه: deal, lot, size, volume

- He put a small amount of butter on his bread.
[ترجمه Amir] او مقدار کمی کره را روی نان خود مالید
|
[ترجمه S] او مقدار کمی از کره را روی نانش گذاشت
|
[ترجمه گوگل] مقدار کمی کره روی نانش ریخت
[ترجمه ترگمان] مقدار کمی کره روی نان گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What amount of money is in the account now?
[ترجمه mobina] حالا چه مقدار پول در حسابت هست؟
|
[ترجمه محاوره] حالا چقد پول تو حسابته؟
|
[ترجمه گوگل] الان چه مقدار پول در حساب است؟
[ترجمه ترگمان] حالا چه مقدار پول در حساب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Fortunately, no one was hurt and the amount of damage to the car was negligible.
[ترجمه گوگل] خوشبختانه به کسی آسیب نرسیده و میزان خسارت وارده به خودرو بسیار ناچیز بوده است
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه هیچ کس آسیب ندید و میزان خسارت به اتومبیل قابل چشم پوشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the sum of two or more quantities; total.
مترادف: count, number, sum, total, whole
مشابه: aggregate, extent, figure, lot, portion

- Your past due balance plus the new charges add up to this amount here.
[ترجمه گوگل] موجودی سررسید گذشته شما به اضافه هزینه‌های جدید به این مبلغ در اینجا اضافه می‌شود
[ترجمه ترگمان] گذشته شما به اضافه هزینه های جدید به این مقدار اضافه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the full impact or value; import.
مترادف: extent, magnitude
مشابه: import, kit and kaboodle, significance, value
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: amounts, amounting, amounted
• : تعریف: to be equivalent to, consist of, or result in (usu. fol. by "to").
مترادف: consist, develop, result
مشابه: mean, progress

- All of your research will amount to nothing if you don't publish your results.
[ترجمه گوگل] اگر نتایج خود را منتشر نکنید، تمام تحقیقات شما هیچ ارزشی ندارد
[ترجمه ترگمان] اگر نتایج خود را منتشر نکنید همه تحقیقات شما به هیچ وجه ارزشی نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her feelings for him amount only to friendship, not love.
[ترجمه گوگل] احساسات او نسبت به او فقط دوستی است، نه عشق
[ترجمه ترگمان] احساسی که نسبت به او داشت فقط دوستی بود، نه عشق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. amount to
1- بالغ شدن (بر)،سرزدن (به)،رسیدن به 2- به مثابه (چیزی) بودن،برابر بودن با

2. the amount budgeted for the next year
مبلغی که برای سال دیگر بودجه بندی شده (در بودجه منظور شده)

3. the amount of $ 5000 has been entered for machinery depreciation
مبلغ پنج هزار دلار بابت استهلاک ماشین آلات منظور شده است.

4. the amount of effective work done
میزان کار موثر

5. the amount of gold (which is) present in these sands
میزان طلای موجود در این شن ها

6. the amount of information transmitted by a picture
میزان اطلاعاتی که توسط یک تصویر رسانده می شود

7. the amount of money available for spending
مبلغ پول در دسترس برای خرج

8. this amount is insufficient
این مبلغ کافی نیست.

9. this amount will satisfy our needs for now
این مقدار فعلا برای رفع نیازهای ما کافی خواهد بود.

10. total amount
مبلغ کل

11. a considerable amount of bread and potatoes
مقدار قابل ملاحظه ای نان و سیب زمینی

12. a huge amount of work
حجم بسیار زیاد کار

13. an indeterminate amount
مبلغ نامعلوم

14. the average amount of rainfall in rasht
میزان میانه ی (متوسط) باران در رشت

15. the exact amount of your salary
مبلغ دقیق حقوق شما

16. the full amount must be remitted in five days
کل مبلغ باید ظرف پنج روز فرستاده شود.

17. the least amount
کمترین مقدار

18. the prodigious amount of work needed to write this book
مقدار کار عظیمی که برای نگاشتن این کتاب لازم بود

19. the total amount of money in circulation
مبلغ کل پول در گردش

20. he paid the amount in notes and coin
آن مبلغ را به اسکناس و سکه پرداخت کرد.

21. his wage didn't amount to much
مزد او به جایی نمی رسید.

22. they assessed the amount of taxes due
مبلغ مالیات قابل پرداخت را برآورد کردند.

23. nasser carefully calculated the amount he owed
ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقا حساب کرد.

24. the payment of that amount
پرداخت آن مبلغ

25. three times the normal amount
سه برابر میزان معمول

26. he tendered half of the amount he owed
او نیمی از مبلغ بدهی خود را عرضه کرد.

27. he walks with a certain amount of dash
با ژست خاصی راه می رود.

28. the central bank determines the amount of money in circulation
بانک مرکزی میزان پول در گردش را معین می کند.

29. their party cost a fantastic amount of money
مهمانی آنها هزینه ی گزافی داشت.

30. this car burns an inordinate amount of gasoline
این اتومبیل مقدار زیادی بنزین مصرف می کند.

31. this machine does an amazing amount of work
مقدار کاری که این ماشین انجام می دهد تعجب انگیز است.

32. one hundred dollars or an equivalent amount in rials
صد دلار یا مبلغ برابر آن به ریال

33. a cup of sugar and the like amount of flour
یک فنجان شکر و مقدار مساوی (یا همان مقدار) آرد

34. your account will be debited by the amount of the check
مبلغ چک از حساب شما کسر خواهد شد.

35. it is not clear if these discussions will amount to much
معلوم نیست این مذاکرات به جایی خواهد رسید یا نه.

مترادف ها

میزان (اسم)
measure, rate, adjustment, bulk, criterion, level, amount, size, mete, balance, quantum, equilibrium, equipoise, dimension, scales

مقدار (اسم)
extent, measure, value, content, amount, size, deal, scantling, quantity, quantum, magnitude, proportion, mouthful, percentage, certain number, dose, summa

مبلغ (اسم)
tot, sum, amount, quantity, missionary, propagandist, quantum, informer

عده (اسم)
number, force, amount, quantity, unit

مایه (اسم)
stock, principal, reason, ferment, amount, tonality, source, capital, funds, vaccine, whey, yeast, key, leaven

مقدار میزان (اسم)
amount

بالغ شدن (فعل)
amount, average, maturate

رسیدن (فعل)
accede, achieve, attain, get, arrive, come, gain, receive, land, aim, amount, maturate, pull up, strand, run up, ripen

تخصصی

[حسابداری] مبلغ
[صنعت] مقدار، اندازه
[نساجی] مبلغ - مقدار - کمیت
[ریاضیات] مقدار، میزان، مبلغ، حاصل

انگلیسی به انگلیسی

• quantity; sum
total, come to -; become
an amount of something is how much of it you have, need, or get.
if something amounts to a particular total, all the parts of it add up to that total.

پیشنهاد کاربران

به منزله ی ، معادل با
منتج شدن
بستانکار
Amount =quantity
مقدار، میزان
مثال: The amount of sugar in this recipe seems too high.
مقدار شکر در این دستور پخت خیلی بالا به نظر می رسد.
Amount of
تا از طریق ان؟
دوستان توجه کنین که amount مقدار چیزی هست که:
۱. جاندار نیست.
۲. قابل شمارش نیست.
کمیت، کمی
مقداری
✔️ بالغ شدن بر - رسیدن به
1 ) OPEC tables also showed that Iran’s average output in 2020 had amounted to 1. 985 million bpd, down from 2. 356 million bpd recorded in 2019 and 3. 553 million bpd in 2018
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) The family added that Mohammadi, who was awarded the Nobel peace price in 2023, now faces “five convictions since March 2021, amounting to a total of 12 years and three months of imprisonment, 154 lashes, four months of travel ban, two years of exile” and several social and political prohibitions.
Oilprice. com@

مقدار، میزان
به معنی چیز بودن
مقدار، میران ، مبلغ
■ فقط دوستان تو تلفظ این کلمه دقت کنن که "اِ
مقدار، حجم
مقدار ، میزان 🌛🌛
he gave regular amounts of money to the poor
او مقدار ثابتی پول رو به فقرا می داد
انسانی 95 ، تجربی 90 ، زبان 90
به منزله، به مثابه

منجر شدن
مقداری از انرژی

مقدار
محسوب شدن

To be
To come to be
To become
To turn out to be
تبدیل شدن
( به چیزی، به شکلی ) در آمدن
رسیدن - حاصل شدن
the examples 🍟
a fair/large amount of work🙂
میزان
معنی کلمه
مقدار=amount

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس