فعل گذرا ( transitive verb )حالات: amortizes, amortizing, amortized
• (1)تعریف: to deduct (expenditures) by fixed amounts over a period of time.
- The accountant informed us that we would have to amortize the new company van, rather than write off the whole expense this year.
[ترجمه سید مهدی حکمتی] حسابدار به ما اطلاع داد که ( هزینه ) ون جدید شرکت را باید بصورت اقساطی ( بلندمدت در حسابهای شرکت ) منظور نماییم به جای اینکه یک قلم در حساب امسال هزینه کنیم.
|
[ترجمه گوگل] حسابدار به ما اطلاع داد که امسال باید وانت جدید شرکت را مستهلک کنیم، نه اینکه کل هزینه را بنویسیم [ترجمه ترگمان] حسابدار به ما اطلاع داد که باید به جای اینکه کل هزینه امسال را بنویسیم، باید ون شرکت جدید را amortize کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to pay off (a debt) by installments over a defined period of time.
جمله های نمونه
1. I intend to amortize the total cost of the car over three years.
[ترجمه محمدامین منعمی] من میخوام کل هزینه ماشین رو طی سه سال خورد خورد پرداخت کنم.
|
[ترجمه گوگل]من قصد دارم کل هزینه ماشین را طی سه سال مستهلک کنم [ترجمه ترگمان]من قصد دارم کل هزینه ماشین را بیش از سه سال تخمین بزنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He wanted to amortize his fixed rental cost by stretching the operating hours.
[ترجمه علی نظری] او می خواست هزینه های اجاره ثابت خود را با طولانی کردن ساعت های کاری از بین ببرد
|
[ترجمه گوگل]او می خواست با طولانی کردن ساعات کار، هزینه ثابت اجاره خود را مستهلک کند [ترجمه ترگمان]او می خواست هزینه اجاره ثابت خود را با کش دادن ساعات کاری افزایش دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. in its are effective the amortize inside economic life, the amortize that our country sets period do not exceed 10 years. sentence dictionary
[ترجمه گوگل]در آن استهلاک در داخل حیات اقتصادی موثر است، استهلاکی که کشور ما مدت تعیین می کند بیش از 10 سال نباشد فرهنگ لغت جمله [ترجمه ترگمان]به طوری که در زندگی اقتصادی موثر است، the که کشور ما از ۱۰ سال تجاوز نمی کند فرهنگ لغت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It will amortize the rest of the next five to fifteen years.
[ترجمه گوگل]بقیه پنج تا پانزده سال آینده را مستهلک خواهد کرد [ترجمه ترگمان]بقیه ۵ تا پونزده سال آینده رو نابود می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A new accounting standard allowed the thrifts to amortize the losses over the life of the loans.
[ترجمه گوگل]یک استاندارد حسابداری جدید به افراد صرفه جویی اجازه داد تا زیان های خود را در طول عمر وام ها مستهلک کنند [ترجمه ترگمان]یک استاندارد حسابداری جدید به thrifts اجازه می دهد تا زیان های موجود در طول عمر وام ها را جبران کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Smaller assemblies also let you amortize the cost of application startup.
[ترجمه گوگل]مجموعه های کوچکتر همچنین به شما امکان می دهند هزینه راه اندازی برنامه را مستهلک کنید [ترجمه ترگمان]مجالس کوچک تر همچنین به شما اجازه می دهد که هزینه راه اندازی برنامه را کاهش دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. When computational income tax, undertake amortize minute years.
[ترجمه گوگل]هنگامی که مالیات بر درآمد محاسباتی، متعهد به استهلاک سال های دقیقه [ترجمه ترگمان]زمانی که مالیات بر درآمد محاسباتی، چند دقیقه به طول می انجامد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Through choosing the dead band time of amortize capacitor and numerical value, can realize soft switch in all operation pattern.
[ترجمه گوگل]با انتخاب زمان باند مرده خازن استهلاک و مقدار عددی، می توان سوئیچ نرم را در تمام الگوهای عملیاتی پی برد [ترجمه ترگمان]با انتخاب زمان نوار مرده خازن amortize و مقدار عددی، می تواند سوئیچ نرم را در همه الگوی عملیات تشخیص دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Amortize bond discount and premium by the effective - interest method.
[ترجمه گوگل]استهلاک تخفیف و حق بیمه اوراق به روش سود - موثر [ترجمه ترگمان]تخفیف اوراق قرضه و حق بیمه از طریق روش سود - سود موثر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Once the amortize method of the enterprise is affirmatory, do not get optional change.
[ترجمه گوگل]هنگامی که روش استهلاک شرکت تأیید شد، تغییر اختیاری دریافت نکنید [ترجمه ترگمان]هنگامی که روش amortize شرکت affirmatory است، تغییر اختیاری دریافت نکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. To amortize the intangible assets is the accounting method used to describe the shrinkage.
[ترجمه گوگل]برای استهلاک دارایی های نامشهود روش حسابداری برای توصیف انقباض استفاده می شود [ترجمه ترگمان]برای amortize دارایی های نامشهود، روش حسابداری مورد استفاده برای توصیف انقباض مورد استفاده قرار می گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Ok, there is such subsidiary account. Shall I amortize the long - term prepaid expenses?
[ترجمه گوگل]خوب، چنین حساب فرعی وجود دارد آیا هزینه های پیش پرداخت بلند مدت را مستهلک کنم؟ [ترجمه ترگمان]بسیار خوب، یک حساب فرعی وجود دارد آیا باید هزینه های زندگی بلند مدت را از بین ببرم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The entry to amortize bond premium FOR one year is illustrated below. . .
[ترجمه گوگل]ورودی برای استهلاک حق بیمه اوراق قرضه برای یک سال در زیر نشان داده شده است [ترجمه ترگمان]مدخل حق بیمه amortize برای یک سال در زیر نشان داده شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It is universal to amortize the negative goodwill according to non-current assets fair market price except for long-term marketable securities in the world.
[ترجمه گوگل]استهلاک سرقفلی منفی بر اساس قیمت منصفانه دارایی های غیرجاری به جز اوراق بهادار بلندمدت قابل بازار در جهان، امری جهانی است [ترجمه ترگمان]جهانی شدن برای تضمین حسن نیت منفی با توجه به قیمت بازار عادلانه نیست به جز برای اوراق بهادار به مدت بلند قابل فروش در جهان [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[عمران و معماری] میراشدن [حقوق] مستهلک کردن وام (در حسابداری)، مستهلک کردن ارزش دفتری دارایی [ریاضیات] تقسیط قرض، مستهلک کردن
انگلیسی به انگلیسی
• settle a debt through periodic payments to a creditor or to a sinking fund; pay off a debt gradually, become depreciated (also amortise)
پیشنهاد کاربران
To gradually collect or pay off a debt or expense over a period of time. جمع آوری کردن یا پرداخت کردن تدریجی یک بدهی یا هزینه در یک بازه زمانی معین. مثال؛ “You can amortize your home loan over 30 years. ” ... [مشاهده متن کامل]
In a discussion about car loans, someone might mention, “It’s important to consider how much interest you’ll pay over the amortization period. ” A person describing their budgeting strategy might say, “I’m trying to amortize my credit card debt by making consistent monthly payments. ”
خُرد خُرد بدهی رو پس دادن
بازپرداخت اقساط بدهی
سر شکن
تقلیل بدهی به صفر ( کلمه amortize از کلمه لاتین admoritz اشتقاق شده است که به معنای کشتن تدریجی است. )