ambush

/ˈæmˌbʊʃ//ˈæmbʊʃ/

معنی: کمین، دام، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، کمین کردن، در کمین نشستن
معانی دیگر: حمله از کمینگاه، کمین تک، (به منظور غافلگیری) پنهان شدن، خف کردن، سرپناه، کمینگاه، کمین گران، سربازان کمین کرده، از کمینگاه حمله کردن، تک غافلگیرانه زدن، پناه گاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an attack from a hidden position.
مترادف: ambuscade, attack
مشابه: assault, lure, snare, trap

- The successful dawn ambush ended the enemy's advance.
[ترجمه علی فروغی] شبیخون موفق صبحگاهی پیشروی دشمن را پایان داد.
|
[ترجمه گوگل] کمین سحرگاهی موفق به پیشروی دشمن پایان داد
[ترجمه ترگمان] حمله موفق سپیده دم حمله دشمن را به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of hiding so as to attack by surprise.
مترادف: ambuscade

(3) تعریف: the place of concealment in which ambushers hide.
مترادف: cover
مشابه: blind, concealment, hideaway, hideout, screen
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ambushes, ambushing, ambushed
مشتقات: ambusher (n.)
• : تعریف: to attack from concealment.
مترادف: ambuscade, lie in wait, surprise, waylay
مشابه: assault, attack, ensnare, entrap, jump, lure, lurk, skulk

- The troops ambushed the enemy soldiers as they entered the forest.
[ترجمه گوگل] نیروها هنگام ورود به جنگل به سربازان دشمن کمین کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان هنگام ورود به جنگل سربازان دشمن را غافلگیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The outlaws ambushed the stagecoach.
[ترجمه ندا] قانون شکنان به کالسکه شبیخون زدند
|
[ترجمه گوگل] قانون شکنان به کالسکه صحنه کمین کردند
[ترجمه ترگمان] قانون شکن با دلیجان به کمین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the battalion got caught in an ambush sprung from behind
گردان از عقب مورد حمله از کمینگاه قرار گرفت.

2. the enemy was waiting in an ambush behind the trees
دشمن در پشت درختان کمین کرده بود.

3. The ambush became a tragedy for those who attempted it because they were all killed.
[ترجمه گوگل]این کمین برای کسانی که اقدام به آن کردند به یک تراژدی تبدیل شد زیرا همه آنها کشته شدند
[ترجمه ترگمان]این شبیخون به یک تراژدی برای کسانی تبدیل شد که اقدام به این اقدام کردند، زیرا همه آن ها کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. General Taylor raved about the ingenious ambush he planned.
[ترجمه گوگل]ژنرال تیلور در مورد کمین مبتکرانه ای که برنامه ریزی کرده بود هول کرد
[ترجمه ترگمان]ژنرال تیلور در مورد دام زیرکانه ای که او برنامه ریزی کرده بود شکایت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The troops lay in ambush in the dense woods all through the night.
[ترجمه گوگل]نیروها در تمام طول شب در جنگل های انبوه در کمین بودند
[ترجمه ترگمان]قشون در تمام طول شب در میان جنگل های انبوه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Two soldiers were killed in a terrorist ambush.
[ترجمه گوگل]دو سرباز در کمین تروریست ها کشته شدند
[ترجمه ترگمان]دوتا سرباز تو یه کمین تروریست کشته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The soldiers set up an ambush on the road.
[ترجمه Faezeh] سربازان در جاده یک مخفی گاه درست کردند
|
[ترجمه گوگل]سربازان در جاده کمین کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان در جاده کمین کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were lying in ambush, waiting for the aid convoy.
[ترجمه گوگل]آنها در کمین دراز کشیده بودند و منتظر کاروان کمک بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها در کمین نشسته بودند و منتظر کاروان کمک رسانی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The soldiers were killed in an ambush.
[ترجمه گوگل]سربازان در یک کمین کشته شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان در کمین نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Armed police lay in ambush behind the hedge.
[ترجمه گوگل]پلیس مسلح پشت پرچین در کمین افتاده بود
[ترجمه ترگمان]در پشت پرچین، پلیس مسلح، در کمین نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They laid an ambush for the enemy patrol.
[ترجمه گوگل]برای پاتک دشمن کمین کردند
[ترجمه ترگمان]برای گشت و گذار دشمن کمین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The gunmen, lying in ambush, opened fire, killing the driver.
[ترجمه گوگل]افراد مسلح که در کمین افتاده بودند، تیراندازی کردند و راننده را کشتند
[ترجمه ترگمان]مردان مسلح که در کمین نشسته بودند، آتش گشودند و راننده را کشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In winter the danger of ambush is much reduced.
[ترجمه گوگل]در زمستان خطر کمین بسیار کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]در زمستان خطر حمله بسیار کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our soldiers lay in ambush in the jungle for the enemy.
[ترجمه گوگل]سربازان ما در جنگل در کمین دشمن دراز کشیده بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان ما در جنگل برای دشمن کمین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Several passers-by were killed in the ambush.
[ترجمه گوگل]در این کمین چند رهگذر کشته شدند
[ترجمه ترگمان]چند نفر از رهگذران در کمینگاه کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They staged an ambush on an army patrol.
[ترجمه گوگل]آنها در یک گشت ارتش کمین کردند
[ترجمه ترگمان]اونا یه کمین تو یه گشت نظامی برپا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Fear of ambush prevents the police from going to high-risk areas.
[ترجمه گوگل]ترس از کمین مانع از رفتن پلیس به مناطق پرخطر می شود
[ترجمه ترگمان]ترس از شبیخون به پلیس مانع از رفتن به نواحی پرخطر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمین (اسم)
ambuscade, ambush, forestall

دام (اسم)
net, toil, ambush, trap, snare, pitfall, decoy, hook, noose, quicksand, grin, springe

کینگاه (اسم)
ambush

مخفیگاه سربازان برای حمله (اسم)
ambush

سربازانی که درکمین نشسته اند (اسم)
ambush

کمین کردن (فعل)
stalk, ambush, lurk, scupper, waylay

در کمین نشستن (فعل)
await, ambush

انگلیسی به انگلیسی

• act of hiding in order to make a surprise attack
hide in order to make a surprise attack
if people ambush their enemies, they attack them after hiding and waiting for them. verb here but can also be used as a count noun. e.g. a whole battalion got caught in an ambush.

پیشنهاد کاربران

1. کمین 2. کمینگاه 3. حمله غافلگیرانه 4. از کمینگاه حمله کردن. غافلگیر کردن 5. کمین کردن
کمین، دام، کمینگاه
کمین
ambush = waylay = attack
ambush = to suddenly attack someone after hiding and waiting for them
ambush ( v, n ) ( �mbʊʃ ) =to make a surprise attack on sth sb from a hidden position, e. g. She was ambushed by reporters. Two soldiers were killed in a terrorist ambush.
ambush
تله
هم اسمه هم فعل:
( اسم ) کمین
( فعل ) کمین و سپس حمله کردن
توجه کنین که کمین کردن تنها نیست.
gang up on someone
دوره کردن کسی - رو سر کسی خراب شدن
سریال فرندز
Chandler decides to break up with Janice
فیبی پیشنهاد داد با هم اینکار رو بکنن
چندلر گفت
she might think we are ganging up on her
...
[مشاهده متن کامل]

ممکنه فکر کنه دوره اش کردیم
فیب گفت نه منظورم اینه تو با جنیس کات کن منم بادوست پسر خودم!

نخیزیدن.
ambush ( علوم نظامی )
واژه مصوب: کمین
تعریف: نوعی تک غافلگیرکننده با اجرای آتش از مواضع پنهان علیه ستون های متحرک یا موقتاً ثابت دشمن
As a noun :
محل کمین کردنِ ( دشمن که آماده ی حمله است )
One of those men walking into ambush is Tyree the friend I lived with here.
Star Trek TOS

lurk=
Control it
Neutralize
So that you do not have danger from your ambush
Talk to your paternal grandfather about dealing with his abnormal growth
Because it is experiencing the growth of unfavorable maturity to perish
...
[مشاهده متن کامل]

مهارش کنید
خنثی کنید
تا خطر را از کمین خود نداشته باشید
با جد پدری خود صحبتی کنید که به مسئله رشد نابهنجاری او رسیدگی کند
زیرا رشد بلوغ نامساعد رو به فنا را به سر میبرد

جلو کسی سبز شدن، سر راه کسی خف کردن، خفت کردن
شبیخون، شبیخون زدن
کمین کردن، در کمین نشستن
کمین کننده، در کمین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس