ambuscade

/ˌæmbəˈskeɪd//ˌæmbəˈskeɪd/

معنی: کمین، کمینگاه، یک دسته نظامی کمین کرده
معانی دیگر: رجوع شود به: ambush، نظ کمین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an attack from a hidden position; ambush.
مشابه: ambush
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ambuscades, ambuscading, ambuscaded
• : تعریف: to wait in ambush.
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: ambuscader (n.)
• : تعریف: to attack from hiding; ambush.
مشابه: ambush, surprise

جمله های نمونه

1. They were apprised of the ambuscade by one of the flanking party, before the Indians fired upon them. . . .
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه سرخپوستان به آنها شلیک کنند توسط یکی از طرفین از کمین مطلع شدند
[ترجمه ترگمان]قبل از این که هندی ها بر سر آن ها تیراندازی کنند، آن ها از این حمله مطلع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is Yang Zhiyuan undoubtedly revive ambuscade below countless landmine.
[ترجمه گوگل]این یانگ Zhiyuan است که بدون شک کمین را در زیر مین های بی شماری زنده می کند
[ترجمه ترگمان]این در حالی است که یانگ Zhiyuan بدون شک در زیر زمینی بی شماری را احیا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They prepared an ambuscade for the Romans.
[ترجمه گوگل]آنها برای رومیان کمینی آماده کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای رومی ها کمین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Person's dead bodies that ambuscade us are entire secondhand along them to turn corpse powder to turn work to.
[ترجمه گوگل]اجساد مرده‌ای که به ما کمین می‌کنند کاملاً دست دوم هستند تا پودر جسد را تبدیل به کار کنیم
[ترجمه ترگمان]بدن مرده کسی که ما را در کمین ما کمین کرده است تا باروت را به کار اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt that the police were there somewhere in ambuscade,waiting for the signal agreed upon and ready to stretch out their arm.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که پلیس در جایی در کمین است و منتظر سیگنال مورد توافق است و آماده است تا دست خود را دراز کند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که پلیس در کمین نشسته است و منتظر علامت موافقت است و آماده است تا بازوی خود را دراز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمین (اسم)
ambuscade, ambush, forestall

کمینگاه (اسم)
den, ambuscade, forestall

یک دسته نظامی کمین کرده (اسم)
ambuscade

انگلیسی به انگلیسی

• ambush, surprise attack
ambush; attack unexpectedly

پیشنهاد کاربران

بپرس