• (1)تعریف: of feelings and emotions, conflicting; pulling in opposite directions.
- She had ambivalent feelings about her daughter's upcoming marriage.
[ترجمه ai] او درباره ازدوج آتی دخترش دو به شک بود
|
[ترجمه گوگل] او احساسات دوسویه ای در مورد ازدواج آینده دخترش داشت [ترجمه ترگمان] او نسبت به ازدواج با دختر آینده her بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: having uncertainty due to conflicting emotions. • مشابه: torn
- Now that he had been offered the job, he was somewhat ambivalent about accepting it.
[ترجمه گوگل] حالا که این کار به او پیشنهاد شده بود، تا حدودی در مورد پذیرش آن دوسو بود [ترجمه ترگمان] اکنون که شغل را به او پیشنهاد کرده بود، در مورد قبول آن کمی مردد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. she was ambivalent about getting married
او در مورد ازدواج دو دل بود.
2. She remained ambivalent about her marriage.
[ترجمه گوگل]او در مورد ازدواج خود دوگانه باقی ماند [ترجمه ترگمان]در مورد ازدواجش با ambivalent ادامه می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The party's position on nuclear weapons is deeply ambivalent.
[ترجمه گوگل]موضع حزب در مورد تسلیحات هسته ای عمیقاً مبهم است [ترجمه ترگمان]موقعیت حزب در مورد سلاح های هسته ای به شدت ambivalent است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He has an ambivalent attitude towards her.
[ترجمه Maral karimi] نسبت به آن زن رفتارش دمدمی میشود
|
[ترجمه گوگل]او یک نگرش دوسوگرا نسبت به او دارد [ترجمه ترگمان]او نسبت به او attitude ambivalent دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We are both somewhat ambivalent about having a child.
[ترجمه گوگل]هر دوی ما تا حدودی در مورد داشتن فرزند دچار ابهام هستیم [ترجمه ترگمان]ما هر دو نسبت به داشتن یک کودک دودل و مردد هستیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I felt very ambivalent about leaving home.
[ترجمه Lida] من مردد بودم که خونه رو ترک کنم
|
[ترجمه گوگل]من در مورد ترک خانه احساس دوگانگی زیادی داشتم [ترجمه ترگمان]در مورد رفتن به خانه خیلی نگران بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He feels rather ambivalent about his role as teacher.
[ترجمه گوگل]او نسبت به نقش خود به عنوان معلم نسبتاً دوسوگرا است [ترجمه ترگمان]او نسبت به نقشش به عنوان معلم احساس ambivalent می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I must have acquired ambivalent attitude towards women from her.
[ترجمه shahin bahmani] من احتمالا نگرش متضاد نسبت به زنان را از او کسب کردم .
|
[ترجمه گوگل]من باید نگرش دوجانبه نسبت به زنان از او کسب کرده باشم [ترجمه ترگمان]من باید نسبت به زنان نسبت به زنان نسبت به او در ambivalent باشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He has fairly ambivalent feelings towards his father.
[ترجمه گوگل]او احساسات نسبتاً دوسویه ای نسبت به پدرش دارد [ترجمه ترگمان]نسبت به پدرش احساسات ambivalent دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. There is an ambivalent feeling towards rural workers.
[ترجمه گوگل]نسبت به کارگران روستایی یک احساس دوسوگرا وجود دارد [ترجمه ترگمان]احساس ambivalent نسبت به کارگران روستایی وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. At the same time, his work revealed ambivalent emotions about women, Frey writes.
[ترجمه گوگل]فری می نویسد، در همان زمان، کار او احساسات دوسویه ای را در مورد زنان آشکار کرد [ترجمه ترگمان]فری می نویسد: \" در عین حال، کار او احساسات ambivalent در مورد زنان آشکار کرد \" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Some are ambivalent about Bill Clinton and his stewardship of the nation.
[ترجمه گوگل]برخی درباره بیل کلینتون و سرپرستی او بر کشور دوسوگرا هستند [ترجمه ترگمان]برخی درباره بیل کلینتون و نظارت او نسبت به ملت مردد هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. At the very least, men generally assume their ambivalent feelings are normal.
[ترجمه گوگل]حداقل، مردان عموماً تصور می کنند که احساسات دوسوگرایانه آنها طبیعی است [ترجمه ترگمان]به هر حال، مردها معمولا فکر می کنند که احساسات their عادی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Telegraph/Times readers were more ambivalent, however, and our small sample of Guardian readers preferred the press by a big majority.
[ترجمه گوگل]با این حال، خوانندگان تلگراف/تایمز دوسوگراتر بودند و نمونه کوچک ما از خوانندگان گاردین مطبوعات را با اکثریت بزرگ ترجیح دادند [ترجمه ترگمان]با این حال، خوانندگان دیلی تلگراف \/ Times more، بودند، و نمونه کوچک ما از خوانندگان گاردین، مطبوعات را به اکثریت بزرگی ترجیح می دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• having both positive and negative feelings towards a subject if you are ambivalent about something, you are uncertain and cannot decide what you think about it.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: Having mixed or conflicting feelings about something 🤔 🤷♂️ 🔍 مترادف: Uncertain ✅ مثال: She felt ambivalent about accepting the job offer, unsure if it was the right choice.
مردد
1. **Personal Relationships**: - Frank felt ambivalent about his breakup with Jane; he was sad but also relieved�. - Josie was eager to have a baby, but her husband Fred was ambivalent about having children�. ... [مشاهده متن کامل]
2. **Career Decisions**: - Zack felt ambivalent about his future after college; some of his friends had clear plans, but he was unsure�. - Rebecca was ambivalent about accepting the job offer because it required relocating to a new city�. 3. **Daily Choices**: - Bob was ambivalent about what to eat for dinner since his cold had muted his sense of taste�. - She felt ambivalent about going to the party because she wanted to see her friends but also needed to study�. 4. **Entertainment**: - My wife loves the opera, but I have ambivalent feelings about it�. - He was ambivalent about watching the new movie; the reviews were mixed, and he wasn't sure if it was worth his time�. 5. **Life Events**: - Graduating from school left her feeling ambivalent; she was excited about the future but sad to leave her friends�. - Moving to a new city made him feel ambivalent; he was thrilled about the new opportunities but anxious about leaving his comfort zone�. Do you have any specific context in mind where you'd like to use the word "ambivalent"? Copilot bing
دو دلی
1. مردد. دو دل 2. تردید امیز. دوگانه. ضد و نقیض 3. ( روانشناسی ) دوسوگرا. دوسویه مثال: you seem ambivalent in your attitude به نظر می رسد شما در نگرش و طرز فکر تان مردد و دو دل هستید.
دارنده یا نشان دهندۀ نگرش ها یا احساسات همزمان و متناقض نسبت به چیزی یا کسی
ابرازکنندۀ واکنش ها، عقاید یا احساسات متضاد در آنِ واحد نسبت به کسی یا چیزی
معنای دوستمون ✅دودل، مردد ( مثلا چیزی را هم زمان دوست داشتن و نداشتن ) . . . R�ttgen said Iran’s treatment of the protest movement was “so serious, the violence is so brutal, and the potential in this revolution so overwhelming, not only for the Iranian people but for the region and for Europe, that we have to be clear about which side we unconditionally support. By not deciding in favour of the terror listing, the EU remains ⭐ambivalent⭐ about this. ” ... [مشاهده متن کامل]
ambivalent: مردد ( نمیدونی یچیزی و میخای یا نه ) We are both somewhat ambivalent about having a child.
دو سویه_ دو گانه
contradictory
دودل، مردد در تصمیم گیری و یا اتتخاب
مردد، مبهم
توام با دوسویگی
ناپایدار ( از لحاظ روحی )
دوسوگرا
دوگانگی
ضد و نقیض. مبهم. متناقض. متعارض
دو وجهی . متزلزل
دودل، مردد ( مثلا چیزی را هم زمان دوست داشتن و نداشتن )