ambiguous

/æmˈbɪɡjuːəs//æmˈbɪɡjuəs/

معنی: مبهم، دو پهلو، تاریک، باابهام
معانی دیگر: (کلام) دوپهلو، چندپهلو، دارای دو یا چند معنی، گنگ، (جانورشناسی - گیاه شناسی - قابل رده بندی در دو یا چند نوع یا طبقه) نامشخص، چند رده، تاریک از لحاظ مفهوم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ambiguously (adv.), ambiguousness (n.)
(1) تعریف: having two or more possible meanings or interpretations.
مترادف: equivocal
متضاد: unambiguous, unequivocal
مشابه: cryptic, double, two-edged, weasel-worded

- Because the statement was ambiguous, it was understood differently by different people.
[ترجمه shayan bagheri] مفهوم بیانیه به دلیل دو پهلو بودن ، توسط افراد مختلف متفاوت برداشت میشد
|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که این بیانیه مبهم بود، برای افراد مختلف به طور متفاوتی درک شد
[ترجمه ترگمان] از آنجا که این بیانیه مبهم بود، به طور متفاوت توسط افراد مختلف درک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unclear; uncertain; obscure.
مترادف: cryptic, equivocal, obscure, uncertain, unclear, vague
متضاد: clear, explicit, lucid, unambiguous, unequivocal
مشابه: cloudy, enigmatic, hedged, indefinite, indirect, indistinct, nebulous, noncommittal, oracular, puzzling

- His face wore an ambiguous expression.
[ترجمه گوگل] صورتش حالتی مبهم داشت
[ترجمه ترگمان] چهره اش حالتی مبهم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This sentence is ambiguous and leaves the reader confused.
[ترجمه گوگل] این جمله مبهم است و خواننده را سردرگم می کند
[ترجمه ترگمان] این جمله مبهم است و خواننده را گیج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an ambiguous insect
حشره ی چند رده

2. the diplomat's ambiguous remarks
سخنان دوپهلوی دیپلمات

3. she gave an ambiguous nod
سرش را به طور مبهمی تکان داد.

4. This agreement is very ambiguous and open to various interpretations.
[ترجمه گوگل]این توافقنامه بسیار مبهم و قابل تفسیر است
[ترجمه ترگمان]این توافقنامه بسیار مبهم است و برای تعابیر مختلف باز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He gave me an ambiguous answer.
[ترجمه منصور] او یک پاسخ مبهم به من داد.
|
[ترجمه گوگل]جوابی مبهم به من داد
[ترجمه ترگمان]او جوابی مبهم به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The paragraph is rendered ambiguous by the writer's careless use of pronouns.
[ترجمه گوگل]این پاراگراف با استفاده بی دقت نویسنده از ضمایر مبهم می شود
[ترجمه ترگمان]پاراگراف با استفاده بی قید نویسنده از ضمیر ambiguous مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His reply to my question was somewhat ambiguous.
[ترجمه محمد صحرائی] جواب اون به سوال من تا حدودی گنگ و دوپهلو بود
|
[ترجمه گوگل]پاسخ او به سوال من تا حدودی مبهم بود
[ترجمه ترگمان]جواب او به سوال من تا حدی مبهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The phrasing of the report is ambiguous.
[ترجمه گوگل]عبارت گزارش مبهم است
[ترجمه ترگمان]تعبیر این گزارش مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The wording of the agreement is ambiguous.
[ترجمه گوگل]متن توافق مبهم است
[ترجمه ترگمان]متن این قرارداد مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The wording was deliberately ambiguous.
[ترجمه اسحاقی] جمله بندی عمدا مبهم و دوپهلو بود.
|
[ترجمه گوگل]عبارت عمدا مبهم بود
[ترجمه ترگمان]کلمات به عمد مبهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I suspected that he was being deliberately ambiguous.
[ترجمه گوگل]من مشکوک بودم که او عمدا مبهم است
[ترجمه ترگمان]من حدس می زدم که او به عمد مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In fact, your ambiguous words amount to a refusal.
[ترجمه گوگل]در واقع سخنان مبهم شما به منزله امتناع است
[ترجمه ترگمان]در واقع کلمات مبهم شما به یک امتناع بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His role has always been ambiguous.
[ترجمه گوگل]نقش او همیشه مبهم بوده است
[ترجمه ترگمان]نقش او همیشه مبهم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's an ambiguous statement.
[ترجمه گوگل]بیانیه ای مبهم است
[ترجمه ترگمان]این یک بیانیه مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

دو پهلو (صفت)
ambiguous, equivocal, two-sided

تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

با ابهام (صفت)
ambiguous

تخصصی

[ریاضیات] مبهم، تاریک، دو پهلو

انگلیسی به انگلیسی

• open to dispute, having many possible interpretations; obscure, vague
something that is ambiguous can be understood in more than one way.

پیشنهاد کاربران

۱. مبهم. گنگ. دو پهلو ۲. نامشخص. نامعین
مثال:
That is pretty ambiguous.
آن تا اندازه ای مبهم و دو پهلو است.
Ambiguous = vague
Ambiguous= obscure
ambiguous ( adj ) ( �mˈbɪɡyuəs ) =that can be understood in more than one way, e. g. Her account was deliberately ambiguous. ambiguously ( adv ) , ambiguity ( n )
ambiguous
مغفول مانده
Ambiguous
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : ambiguity
صفت ( adjective ) : ambiguous
قید ( adverb ) : ambiguously
clouded=ambiguous
ambiguous ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: مبهم
تعریف: ویژگی واژه یا جمله ای که بیش از یک معنی دارد
مبهم , دوپهلو
# He gave me an ambiguous answer
# The contract is phrased in a rather ambiguous way
# This sentence is ambiguous and leaves the reader confused
مبهم، گنگ، دو پهلو ( کلام )
Ambiguous = vague
Hazy
عوارض جانبی ( دارو )
شک، دودلی، تردید
دو دل، شک، تردید
مبهم
دارای ایهام یا کنایه
گنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس