اسم ( noun )
• (1) تعریف: one of two or more possibilities; option.
• مترادف: option
• مشابه: choice, pick, preference, selection
• مترادف: option
• مشابه: choice, pick, preference, selection
- What do you think is the best alternative?
[ترجمه فائزه] فکر می کنید بهترین جایگزین چیست|
[ترجمه مهدی غلامپور] فکر می کنیدبهترین گزینه کدام است؟|
[ترجمه من] فکرمیکنید بهترین چاره چیست؟|
[ترجمه F] فکر می کنید بهترین جایگزین چیست؟|
[ترجمه S] بهترین جایگزین چیست چه فکری میکنید؟|
[ترجمه Niloo : فکر میکنید بهترین جایگزین چی است؟] فکر میکنید بهترین جایگزین چی است؟|
[ترجمه سبحان] فکر می کنید بهترین انتخاب ( گزینه ) چیست؟|
[ترجمه پال شلبی] فکر می کنید بهترین جایگزین چی هست؟|
[ترجمه گوگل] به نظر شما بهترین جایگزین چیست؟[ترجمه ترگمان] فکر می کنید بهترین راه حل چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the choice of one or more options.
• مترادف: choice, option
• مشابه: pick, preference, selection
• مترادف: choice, option
• مشابه: pick, preference, selection
- The store gives customers the alternative of paying with a credit card or in cash.
[ترجمه علی ۸] این فروشگاه به مشتریان امکان انتخاب پرداخت با کارت اعتباری یا پول نقد میدهد.|
[ترجمه گوگل] این فروشگاه به مشتریان امکان پرداخت با کارت اعتباری یا نقدی را می دهد[ترجمه ترگمان] این فروشگاه به مشتریان امکان پرداخت کارت اعتباری یا پول نقد را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm sorry to do this, but I have no alternative.
[ترجمه نیلو] شرمنده از اینکه این کار را انجام میدهم چون چاره ای ندارم|
[ترجمه حسین گیان] شرمنده که این کارو کردم ، آخه چاره ای نداشتم|
[ترجمه علی ۸] متاسفم که این کارو کردم، چون هیچ انتخاب دیگه ای نداشتم.|
[ترجمه گوگل] متاسفم که این کار را می کنم، اما هیچ جایگزینی ندارم[ترجمه ترگمان] متاسفم که این کار را کردم، اما چاره دیگری ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: alternatively (adv.)
مشتقات: alternatively (adv.)
• (1) تعریف: being one of two or more possibilities.
- Scientists in India offer an alternative explanation for this phenomenon.
[ترجمه smn] دانشمندان در هند یک توجیه ممکن رو برای این پدیده پیشنهاد دادند|
[ترجمه پوران محمدی] در هندوستان ، دانشمندان توضیح دیگری برای این پدیده ارائه می دهند.|
[ترجمه گوگل] دانشمندان هندی توضیح دیگری برای این پدیده ارائه می دهند[ترجمه ترگمان] دانشمندان در هند یک توضیح جایگزین برای این پدیده ارائه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: offering or allowing a choice.
• مترادف: optional
• مشابه: allowable, alternate, permissible
• مترادف: optional
• مشابه: allowable, alternate, permissible
- The store offers alternative payment methods.
[ترجمه گوگل] فروشگاه روش های پرداخت جایگزین را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه روش های پرداخت جایگزین را پیشنهاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه روش های پرداخت جایگزین را پیشنهاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: nontraditional or unconventional.
• مترادف: nontraditional, unconventional
• متضاد: regular
• مشابه: progressive
• مترادف: nontraditional, unconventional
• متضاد: regular
• مشابه: progressive
- He expresses his unique views in an alternative newspaper.
[ترجمه گوگل] او نظرات منحصر به فرد خود را در یک روزنامه جایگزین بیان می کند
[ترجمه ترگمان] او دیدگاه های منحصربفرد خود را در یک روزنامه جایگزین بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او دیدگاه های منحصربفرد خود را در یک روزنامه جایگزین بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hippies of the 1960s were not the first Americans to have an alternative lifestyle.
[ترجمه گوگل] هیپیهای دهه 1960 اولین آمریکاییهایی نبودند که سبک زندگی جایگزین داشتند
[ترجمه ترگمان] هیپی ها در دهه ۱۹۶۰ اولین آمریکایی نبودند که سبک زندگی جایگزین داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیپی ها در دهه ۱۹۶۰ اولین آمریکایی نبودند که سبک زندگی جایگزین داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید