alternating

/ˈɒltərˌnetɪŋ//ˈɔːltɜːneɪtɪŋ/

معنی: متناوب، تناوبی
معانی دیگر: متناوب، تناوبی

جمله های نمونه

1. alternating current
جریان متناوب

2. Twist your body, alternating right and left stretches.
[ترجمه گوگل]بدن خود را بچرخانید، کشش های راست و چپ را به طور متناوب انجام دهید
[ترجمه ترگمان]به همراه بدن خود به سمت راست و چپ شنا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This is an alternating current generator.
[ترجمه گوگل]این یک ژنراتور جریان متناوب است
[ترجمه ترگمان]این یک مولد جریان متناوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The round bowl has an alternating panel design and is well potted.
[ترجمه گوگل]کاسه گرد دارای طراحی پانل متناوب است و به خوبی گلدانی دارد
[ترجمه ترگمان]این کاسه گرد یک طراحی پنل متناوب دارد و می تواند به خوبی کنسرو شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Diodes are electronic devices which rectify alternating current to direct current.
[ترجمه گوگل]دیودها وسایل الکترونیکی هستند که جریان متناوب را به جریان مستقیم تصحیح می کنند
[ترجمه ترگمان]diodes ابزارهای الکترونیکی هستند که جریان متناوب را به جریان مستقیم اصلاح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Periodic alternating activation of flexors and extensors is achieved by reciprocal inhibition mediated by inhibitory collateral neurones.
[ترجمه گوگل]فعال سازی متناوب دوره ای خم کننده ها و اکستانسورها با مهار متقابل به واسطه نورون های جانبی مهاری به دست می آید
[ترجمه ترگمان]فعالیت متناوب دوره ای flexors و extensors به وسیله بازدارندگی دو سویه با واسطه بازدارنده جانبی بازدارنده به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. From Cambrian times onwards temperatures had been alternating between warm, moderate and glacial.
[ترجمه گوگل]از زمان کامبرین به بعد، دماها بین گرم، متوسط ​​و یخبندان متناوب بوده است
[ترجمه ترگمان]از دوره کامبرین به بعد، دما بین گرم، متوسط و یخچالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Layer into a bowl, alternating with thin slices of onion and a little salt and pepper.
[ترجمه گوگل]در یک کاسه قرار دهید، به طور متناوب با برش های نازک پیاز و کمی نمک و فلفل
[ترجمه ترگمان]یک لایه به یک کاسه، متناوب با برش های نازک پیاز و کمی فلفل و فلفل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By now the band were alternating their touring and recording schedules at a hectic pace.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر گروه برنامه های تور و ضبط خود را با سرعتی پرشتاب تغییر می داد
[ترجمه ترگمان]در این موقع گروه به طور متناوب به گردش می رفتند و برنامه را با سرعت زیادی به نمایش می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They compromised by alternating days on which each chose the activity.
[ترجمه گوگل]آنها با روزهای متناوب که در آن هر کدام فعالیت را انتخاب می کردند، مصالحه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به واسطه روزه ای متناوب که هر کدام از آن ها فعالیت را انتخاب کردند به خطر افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Continue knitting these 35 rows, alternating the direction of the motif on each repeat.
[ترجمه گوگل]بافتن این 35 رج را ادامه دهید و جهت موتیف را در هر تکرار تغییر دهید
[ترجمه ترگمان]به بافتن این ۳۵ سطر ادامه دهید، جهت گیری و نقش و نگار در هر تکرار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Inside layers were made from the same material alternating in 25 layers with Kapton film to give insulation.
[ترجمه گوگل]لایه های داخلی از همان مواد ساخته شده است که در 25 لایه متناوب با فیلم کاپتون برای ایجاد عایق ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]داخل لایه ها از همان مواد به صورت متناوب در ۲۵ لایه با لایه Kapton ساخته شد تا عایق بندی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To ensure that the new basis is alternating, we will make a basic variable in row I non-basic.
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از اینکه مبنای جدید متناوب است، یک متغیر پایه در ردیف I را غیر پایه می کنیم
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان از اینکه اساس جدید یک متغیر متناوب است، ما یک متغیر اساسی را در ردیف اول ایجاد خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Add dry ingredients alternating with milk. Add yeast and nuts.
[ترجمه گوگل]مواد خشک را به طور متناوب با شیر اضافه کنید مخمر و آجیل را اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]مواد اولیه خشک را با شیر اضافه کنید مخمر و آجیل را اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متناوب (صفت)
staggering, alternate, intermittent, alternative, alternating, periodic, sporadic, discontinuous, spasmodic

تناوبی (صفت)
alternative, alternating

تخصصی

[ریاضیات] متناوب

انگلیسی به انگلیسی

• rotating, one after the other; interchanging; (electricity) of a current that changes direction at regular fixed intervals

پیشنهاد کاربران

جایگزین
پشت سر هم، پی در پی، پیاپی، متناوب
انتخاب
جایگزین کردن
متناوب
گزینه

بپرس