almost

/ˈɔːlmoʊst//ˈɔːlməʊst/

معنی: تقریبا، قریبا، بطور نزدیک
معانی دیگر: نزدیک به، در حدود، در واقع

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: not quite all; nearly.
مترادف: just about, mostly, near, nearly, practically, virtually, well-nigh
متضاد: exactly
مشابه: nigh, nigh onto

- almost all of the apples
[ترجمه homan] تقریبا از تمام سیب ها
|
[ترجمه .E] تقریبا همه ی سیب ها
|
[ترجمه حمیدی] اغلب سیب ها
|
[ترجمه گوگل] تقریبا همه سیب ها
[ترجمه ترگمان] تقریبا همه سیب ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. almost any poem matched with his seems inferior
در مقایسه با شعر او تقریبا هر شعری پست می نماید.

2. almost every general rule has its exceptions
تقریبا همه ی قوانین کلی دارای استثناهای مربوط به خود می باشند.

3. almost two years ago
تقریبا دو سال پیش

4. i almost forgot
نزدیک بود یادم برود.

5. you almost poked me in the eye with your pencil
نزدیک بود مدادت را توی چشمم بزنی.

6. his blunders almost cost him his life
اشتباهات احمقانه اش نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود.

7. it is almost twelve
ساعت حدود دوازده است.

8. small and almost invisible dots
نقطه های ریز و تقریبا غیرقابل تشخیص

9. success was almost within grasp
موفقیت تقریبا قابل حصول بود.

10. use can almost change the stamp of nature
(شکسپیر) عادت تقریبا می تواند اثر طبیعت را دگرگون کند.

11. a net with almost invisible meshes
یک تور که نخ های آن تقریبا غیرقابل رویت هستند

12. his time is almost over
عمر او تقریبا به سر رسیده است.

13. she was serious almost to excess
او بیش از حد جدی بود.

14. the bus was almost full
اتوبوس تقریبا پر بود.

15. the child was almost knee-high
قد کودک تقریبا تا سر زانو (ی شخص بالغ) بود.

16. she spoke with an almost extinguished voice
با صدای تقریبا خفه صحبت می کرد.

17. teaching and writing claim almost all of my time
تدریس و نگارش تقریبا همه ی وقت مرا می گیرد.

18. leverage enables us to lift almost anything
قدرت اهرم ما را قادر می کند که تقریبا هر چیزی را بلند کنیم.

19. the bride's family ignored us almost completely
خانواده ی عروس خیلی به ما کم محلی کردند.

20. two of the firemen were almost stifled by the fumes
نزدیک بود دود و بخار دو نفر از آتش نشان ها را خفه کند.

21. some of the traditions that were extinguished almost two centuries ago
برخی از سنت هایی که تقریبا دو قرن پیش ازبین رفتند

22. the boat lurched to one side and almost threw me overboard
قایق غفلتا به یک سو خم شد و نزدیک بود مرا به دریا بیاندازد.

23. the room was so hot that i almost fainted
اتاق آنقدر گرم بود که نزدیک بود از حال بروم.

24. a noncommittal word that can be used for almost any feeling
واژه ی گنگی که می توان آن را تقریبا برای هرگونه احساسی به کار برد

25. he locked his legs around my neck and almost choked me to death
او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفه ام کند.

26. without my children, the house seems lonesome, silent, and almost dead
بدون بچه ها،خانه خلوت و بی سر و صدا و تقریبا مرده به نظر می رسد.

27. A man can succeed at almost anything for which he has unlimited enthusiasm.
[ترجمه گوگل]یک مرد تقریباً در هر کاری که اشتیاق نامحدودی برای آن داشته باشد می تواند موفق شود
[ترجمه ترگمان]یک انسان می تواند هر کاری را که به خاطر آن شور و شوقی فراوان دارد، به موفقیت برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Confidence of success is almost success.
[ترجمه گوگل]اعتماد به موفقیت تقریباً موفقیت است
[ترجمه ترگمان]اعتماد به موفقیت تقریبا موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The pain was almost too great to endure.
[ترجمه گوگل]درد تقریبا خیلی زیاد بود که نمی توانستم تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]درد بیش از آن بود که بتوان تحمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I was almost tempted to strip off and plunge straight into the pool.
[ترجمه گوگل]تقریباً وسوسه شده بودم که از تن بیرون بیایم و مستقیم داخل استخر فرو بروم
[ترجمه ترگمان]تقریبا وسوسه شدم که لخت بشوم و مستقیم به طرف آبگیر شیرجه بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقریبا (قید)
much, about, circa, near, nigh, almost, approximately, nearly, some, all but, well-nigh, sort of, thereabout

قریبا (قید)
almost, presently, soon, well-nigh

بطور نزدیک (قید)
almost

تخصصی

[ریاضیات] تقریبا

انگلیسی به انگلیسی

• nearly, closely
almost means very nearly, but not completely.

پیشنهاد کاربران

تقریباً
مثال: I've almost finished reading the book.
من تقریباً کتاب را خوانده ام.
انگار
عملاً
almost
تمام دوستان واژه را به عنوان قید ترجمه کرده اند. این وازه به عنوان اسم هم آمده است و با اس جمع بسته می شود. مثل جمله زیر
But from here, I see it all. All the "almosts" we had.
در جمله سوم بصورت اسم بوده و حرف تعریف دارد و جمع بسته شده است. این جملات در قسمت ۱۲ فصل چهارم سریال مانیفست هست و بصورت زیر ترجمه شده است:
...
[مشاهده متن کامل]

ولی ازینجا همه ی آن را دیدم ( منظور همه ی عمرش ) . تمام "نزدیک بود" هایی که داشتیم.
( در سریال، دو کاراکتر در طول عمرشان، بارها، به هم برخورد کرده بودند، و نزدیک بوده که در تک تک آنها با هم آشنا بشوند. . . )
Manifest - S04E12 - � [Transcript]

pretty nearly spoken
( also pretty near American English ) almost
Almost went to therapy but you was all i needed : میخواستم برم تراپی ولی تو تنها چیزی بودی که نیاز داشتم ( منظورش یک سفر به هاوایی و لش کردن کنار ساحل بود، نه یه آدم دیگه، شاعرانه اش نکنیم :/ )
نزدیک بود که . . .
چیزی نمانده بود که . . .
Jack almost dropped the candle
نزدیک بود که جک شمع را بیندازد ( رها کند )
چیزی نمانده بود که جک شمع را بیندازد ( رها کند )
approximately
roughly
nearly
damn near ( =almost )
همبیشت
virtually
باید، ، ، نزدیک به یقین
. It is almost 100 years since Christian armies from Europe seized Jerusalem
I haven't seen him in almost three years
نزدیک به سه سال هست که ندیدمش
قبل از فعل بیاید به معنای نزدیک بود که. . . .
I almost broke my leg
نزدیک بود پام بشکنه
Closely
Almost every time
تغریبا هر لحظه
nearly
یه جورایی، به نحوی، تاحدودی
David ate almost everything on the plate 🚺
دیوید تقریبا همه چیزهایی که در بشقاب بود رو خورد
کمابیش, کم و بیش, بفهمی نفهمی, گویا, توگویی,
تقریبا
I almost forgot
تقریبا فراموش کردم ( این جمله تو محاوره "داشت یادم میرفت" هم معنی میشه )
همچنین
کمی تا قسمتی
تقریبا
نزدیکاً
به معنای نزدیک و احتمالی
تقریبا . نزدیک
چیزی نمانده بود که
مثال 1: . I almost missed the bus
مثال 2: . I almost killed myself yesterday
Nearly but not completely
به مدت
یِه جورایی !!
And yet she was equally relieved, almost glad.
ولی او به همان اندازه آسوده خاطر بود، یهجورایی ( حتی ) خوشحال!!

More or less
نسبتاً
کم و بیش ، کمابیش
نزدیک تر

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس