1. almost any poem matched with his seems inferior
در مقایسه با شعر او تقریبا هر شعری پست می نماید.
2. almost every general rule has its exceptions
تقریبا همه ی قوانین کلی دارای استثناهای مربوط به خود می باشند.
3. almost two years ago
تقریبا دو سال پیش
4. i almost forgot
نزدیک بود یادم برود.
5. you almost poked me in the eye with your pencil
نزدیک بود مدادت را توی چشمم بزنی.
6. his blunders almost cost him his life
اشتباهات احمقانه اش نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود.
7. it is almost twelve
ساعت حدود دوازده است.
8. small and almost invisible dots
نقطه های ریز و تقریبا غیرقابل تشخیص
9. success was almost within grasp
موفقیت تقریبا قابل حصول بود.
10. use can almost change the stamp of nature
(شکسپیر) عادت تقریبا می تواند اثر طبیعت را دگرگون کند.
11. a net with almost invisible meshes
یک تور که نخ های آن تقریبا غیرقابل رویت هستند
12. his time is almost over
عمر او تقریبا به سر رسیده است.
13. she was serious almost to excess
او بیش از حد جدی بود.
14. the bus was almost full
اتوبوس تقریبا پر بود.
15. the child was almost knee-high
قد کودک تقریبا تا سر زانو (ی شخص بالغ) بود.
16. she spoke with an almost extinguished voice
با صدای تقریبا خفه صحبت می کرد.
17. teaching and writing claim almost all of my time
تدریس و نگارش تقریبا همه ی وقت مرا می گیرد.
18. leverage enables us to lift almost anything
قدرت اهرم ما را قادر می کند که تقریبا هر چیزی را بلند کنیم.
19. the bride's family ignored us almost completely
خانواده ی عروس خیلی به ما کم محلی کردند.
20. two of the firemen were almost stifled by the fumes
نزدیک بود دود و بخار دو نفر از آتش نشان ها را خفه کند.
21. some of the traditions that were extinguished almost two centuries ago
برخی از سنت هایی که تقریبا دو قرن پیش ازبین رفتند
22. the boat lurched to one side and almost threw me overboard
قایق غفلتا به یک سو خم شد و نزدیک بود مرا به دریا بیاندازد.
23. the room was so hot that i almost fainted
اتاق آنقدر گرم بود که نزدیک بود از حال بروم.
24. a noncommittal word that can be used for almost any feeling
واژه ی گنگی که می توان آن را تقریبا برای هرگونه احساسی به کار برد
25. he locked his legs around my neck and almost choked me to death
او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفه ام کند.
26. without my children, the house seems lonesome, silent, and almost dead
بدون بچه ها،خانه خلوت و بی سر و صدا و تقریبا مرده به نظر می رسد.
27. A man can succeed at almost anything for which he has unlimited enthusiasm.
[ترجمه گوگل]یک مرد تقریباً در هر کاری که اشتیاق نامحدودی برای آن داشته باشد می تواند موفق شود
[ترجمه ترگمان]یک انسان می تواند هر کاری را که به خاطر آن شور و شوقی فراوان دارد، به موفقیت برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. Confidence of success is almost success.
[ترجمه گوگل]اعتماد به موفقیت تقریباً موفقیت است
[ترجمه ترگمان]اعتماد به موفقیت تقریبا موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. The pain was almost too great to endure.
[ترجمه گوگل]درد تقریبا خیلی زیاد بود که نمی توانستم تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]درد بیش از آن بود که بتوان تحمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. I was almost tempted to strip off and plunge straight into the pool.
[ترجمه گوگل]تقریباً وسوسه شده بودم که از تن بیرون بیایم و مستقیم داخل استخر فرو بروم
[ترجمه ترگمان]تقریبا وسوسه شدم که لخت بشوم و مستقیم به طرف آبگیر شیرجه بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید