فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: allures, alluring, allured
حالات: allures, alluring, allured
• (1) تعریف: to attract by appealing to desires or wishes; tempt.
• مترادف: attract, entice, intrigue, lure, tempt
• متضاد: put off, repel
• مشابه: bait, beckon, beguile, captivate, charm, enrapture, enthrall, entrance, induce, inveigle, seduce, stimulate, tantalize, titillate
• مترادف: attract, entice, intrigue, lure, tempt
• متضاد: put off, repel
• مشابه: bait, beckon, beguile, captivate, charm, enrapture, enthrall, entrance, induce, inveigle, seduce, stimulate, tantalize, titillate
- The sea allured him with its promise of adventure.
[ترجمه گوگل] دریا با وعده ماجراجویی او را مجذوب خود کرد
[ترجمه ترگمان] دریا او را با قول ماجراجویی مجذوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دریا او را با قول ماجراجویی مجذوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Investors were allured by the prospect of getting rich quick.
[ترجمه گوگل] سرمایه گذاران با چشم انداز ثروتمند شدن سریع جذب شدند
[ترجمه ترگمان] سرمایه گذاران از این امید که زود ثروتمند شوند به دام افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرمایه گذاران از این امید که زود ثروتمند شوند به دام افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to fascinate; enchant.
• مترادف: beguile, bewitch, charm, enchant, enthrall, fascinate
• متضاد: disgust
• مشابه: entrance, spellbind, titillate
• مترادف: beguile, bewitch, charm, enchant, enthrall, fascinate
• متضاد: disgust
• مشابه: entrance, spellbind, titillate
- They were allured by the strangely beautiful music.
[ترجمه گوگل] آنها توسط موسیقی عجیب و زیبا جذاب شدند
[ترجمه ترگمان] از این موسیقی به نحو شگفت انگیزی مجذوب شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از این موسیقی به نحو شگفت انگیزی مجذوب شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She allured him with her flowing hair.
[ترجمه گوگل] او را با موهای روان خود جذب کرد
[ترجمه ترگمان] او با موهای مواج خود او را فریب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با موهای مواج خود او را فریب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to attract or entice one.
• مترادف: appeal, attract, delight, entice, fascinate
• متضاد: repel
• مشابه: charm, intrigue
• مترادف: appeal, attract, delight, entice, fascinate
• متضاد: repel
• مشابه: charm, intrigue
- This more sensual type of advertising for the perfume certainly does allure.
[ترجمه گوگل] این نوع تبلیغات احساسی تر برای عطر مطمئناً جذاب است
[ترجمه ترگمان] این نوع more تبلیغاتی برای عطر، قطعا جذابیت خود را از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نوع more تبلیغاتی برای عطر، قطعا جذابیت خود را از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: allurement (n.)
مشتقات: allurement (n.)
• : تعریف: the force of appeal or charm.
• مترادف: appeal, attractiveness, enchantment, enticement, fascination, lure, temptation
• متضاد: repulsion
• مشابه: bait, beauty, call, charm, delight, intrigue, seduction
• مترادف: appeal, attractiveness, enchantment, enticement, fascination, lure, temptation
• متضاد: repulsion
• مشابه: bait, beauty, call, charm, delight, intrigue, seduction
- The city of New Orleans has a special allure, especially for devotees of jazz.
[ترجمه گوگل] شهر نیواورلئان جذابیت خاصی دارد، به ویژه برای طرفداران موسیقی جاز
[ترجمه ترگمان] شهر نیواورلئان یک افسون ویژه مخصوص به ویژه برای علاقمندان به جاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شهر نیواورلئان یک افسون ویژه مخصوص به ویژه برای علاقمندان به جاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was a coarse man, but he possessed a mysterious sexual allure.
[ترجمه گوگل] او مردی خشن بود، اما از جذابیت جنسی مرموز برخوردار بود
[ترجمه ترگمان] او مرد خشنی بود، اما جذاب و جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مرد خشنی بود، اما جذاب و جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید