allowable

/əˈlaʊəbl̩//əˈlaʊəbl̩/

معنی: قابل قبول، مجاز، روا، جایز
معانی دیگر: موجه، قابل توجیه، پذیرفتنی، معقول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: allowably (adv.)
• : تعریف: capable of being allowed; permissible.
متضاد: forbidden
مشابه: admissible, permissible

- Only service dogs are allowable in New York restaurants.
[ترجمه گوگل] فقط سگ های سرویس در رستوران های نیویورک مجاز هستند
[ترجمه ترگمان] تنها سگ های خدمات در رستوران های نیویورک مجاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A certain amount of rowdy behavior is allowable, but causing injury to others or damage to property is never tolerated.
[ترجمه گوگل] مقدار معینی از رفتارهای مزاحم مجاز است، اما آسیب رساندن به دیگران یا آسیب به اموال هرگز قابل تحمل نیست
[ترجمه ترگمان] مقدار مشخصی از رفتار rowdy مجاز است، اما باعث آسیب به دیگران و یا آسیب به اموال نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Capital punishment is allowable only under exceptional circumstances.
[ترجمه گوگل]مجازات اعدام فقط در شرایط استثنایی مجاز است
[ترجمه ترگمان]مجازات اعدام تنها تحت شرایط استثنایی مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's not allowable under union rules.
[ترجمه گوگل]طبق قوانین اتحادیه مجاز نیست
[ترجمه ترگمان]این جزو قوانین اتحادیه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What is the maximum allowable number of users on the network?
[ترجمه گوگل]حداکثر تعداد مجاز کاربران در شبکه چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]حداکثر تعداد مجاز کاربران در شبکه چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The maximum allowable dosage is two tablets a day.
[ترجمه گوگل]حداکثر دوز مجاز دو قرص در روز است
[ترجمه ترگمان]حداکثر مقدار مجاز روزانه دو قرص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Again s176 would prevent this loss being allowable.
[ترجمه گوگل]باز هم s176 از مجاز بودن این ضرر جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]دوباره s۱۷۶ از این دست رفتن جلوگیری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is usually more valuable than generating an allowable loss for capital gains tax purposes.
[ترجمه گوگل]این معمولاً ارزشمندتر از ایجاد زیان مجاز برای اهداف مالیات بر عایدی سرمایه است
[ترجمه ترگمان]این معمولا ارزشمندتر از تولید یک ضرر مجاز برای اهداف مالیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Companies could select among the various allowable depreciation methods and depreciate an asset over its ADR-expected life.
[ترجمه گوگل]شرکت‌ها می‌توانند از بین روش‌های مختلف استهلاک مجاز انتخاب کنند و یک دارایی را در طول عمر مورد انتظار ADR مستهلک کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها می توانند بین روش های استهلاک مجاز مختلف انتخاب شوند و یک دارایی را در طول عمر مورد انتظار خود پائین بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My one remaining, allowable vice?
[ترجمه گوگل]یکی از من باقی مانده، معاون مجاز؟
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که باقی مونده، \"vice\"؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The allowable value of longitudinal horizontal displacement under GB50017-2003 standard is presented. Finally, they are explained by an example.
[ترجمه گوگل]مقدار مجاز جابجایی افقی طولی تحت استاندارد GB50017-2003 ارائه شده است در نهایت با یک مثال توضیح داده می شوند
[ترجمه ترگمان]مقدار مجاز جابجایی افقی طولی تحت استاندارد GB۵۰۰۱۷ - ۲۰۰۳ ارایه شده است در نهایت، آن ها توسط یک مثال توضیح داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Increased allowable server name length, server names no longer appear "corrupted".
[ترجمه گوگل]با افزایش طول نام سرور مجاز، نام سرور دیگر "فاسد" ظاهر نمی شود
[ترجمه ترگمان]افزایش طول نام کارگزار مجاز، نام کارگزار دیگر \"فاسد\" به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most instruments have a specification for the maximum allowable voltage input.
[ترجمه گوگل]اکثر ابزارها دارای مشخصات حداکثر مجاز ولتاژ ورودی هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ابزارها، مشخصات ورودی ولتاژ مجاز را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The allowable availability was selected as constraint, the maintenance cost was identified as optimization objective, the maintenance cycle was as optimal variable, the optimization model was set up.
[ترجمه گوگل]در دسترس بودن مجاز به عنوان محدودیت انتخاب شد، هزینه نگهداری به عنوان هدف بهینه‌سازی شناسایی شد، چرخه تعمیر و نگهداری به عنوان متغیر بهینه بود، مدل بهینه‌سازی راه‌اندازی شد
[ترجمه ترگمان]دسترسی مجاز به عنوان محدودیت انتخاب شد، هزینه نگهداری به عنوان هدف بهینه سازی شناسایی شد، چرخه تعمیر به عنوان متغیر بهینه تعیین شد، مدل بهینه سازی مشخص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Discharge of sulfuric acid into Lakeside Lake Park is not allowable under narrative water quality standards.
[ترجمه گوگل]تخلیه اسید سولفوریک به پارک دریاچه کنار دریاچه بر اساس استانداردهای کیفیت آب روایی مجاز نیست
[ترجمه ترگمان]تخلیه اسید سولفوریک به لیک ساید، پارک لیک، تحت استانداردهای کیفیت آب روایی مجاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At 100 decibels, the level produced by a chain saw or pneumatic drill, the allowable exposure is three hours.
[ترجمه گوگل]در 100 دسی بل، سطح تولید شده توسط اره زنجیری یا مته پنوماتیک، نوردهی مجاز سه ساعت است
[ترجمه ترگمان]در ۱۰۰ دسی بل، سطحی که توسط یک زنجیر دید یا دریل بادی تولید می شود، نوردهی مجاز سه ساعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل قبول (صفت)
acceptable, passable, admissible, tolerable, allowable, believable, receivable, acceptive

مجاز (صفت)
free, admissible, allowable, allowed, permissible, licensed, permissive, lawful, admittable, tropologic, licit, rated

روا (صفت)
free, admissible, allowable, admitted, allowed, permissible, permissive, lawful, licit

جایز (صفت)
allowable, voidable

تخصصی

[عمران و معماری] مجاز - قابل قبول
[نساجی] مجاز
[ریاضیات] مجاز، جایز، روا
[آمار] مجاز

انگلیسی به انگلیسی

• permissible, permitted
if something is allowable, it is all right for you to do it.

پیشنهاد کاربران

The Chinesses drivers aren't allowable to drink alcohole during their driving.
رانندگان چینی مجاز به نوشیدن الکل در طول رانندگی شان نیستند.

بپرس