allow for

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to take into consideration; make provision for.
مترادف: consider, regard, take into account
مشابه: provide for

- The contractor allowed for certain errors.
[ترجمه گوگل] پیمانکار اشتباهات خاصی را مجاز دانست
[ترجمه ترگمان] پیمان کار برای اشتباه ات خاص مجاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You have to allow for a certain amount of error.
[ترجمه گوگل]شما باید مقدار مشخصی از خطا را مجاز کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید یک مقدار مشخص از خطا را مجاز بدانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We must allow for his being late.
[ترجمه امین] ما باید احتمال دیر آمدن او را در نظر بگیریم
|
[ترجمه محسن] ما باید دیر آمدن او را در نظر بگیریم.
|
[ترجمه گوگل]ما باید اجازه دهیم که او دیر شود
[ترجمه ترگمان]باید به او اجازه بدهیم که دیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You must allow for five per cent wastage in transit.
[ترجمه گوگل]شما باید 5 درصد اتلاف در حمل و نقل را مجاز کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید در هنگام انتقال ۵ درصد کاهش داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You should allow for her poor eyesight.
[ترجمه جواد] شما باید بینایی ضعیف او را در نظر بگیرید.
|
[ترجمه محدثه فرومدی] بهتر است ضعف بینایی او را در نظر گیرید
|
[ترجمه محمدرضا پارسا] شما باید ضعف بینایی او را در نظر بگیرید
|
[ترجمه گوگل]باید اجازه بدید که بینایی ضعیفش داشته باشید
[ترجمه ترگمان] تو باید به اون بینایی ضعیف اجازه بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You'd better allow for the members voting against you.
[ترجمه Sa33d] شما بهتر است اعضایی که بر علیه شما رای میدهند را در نظر بگیری
|
[ترجمه گوگل]بهتر است اجازه دهید که اعضا علیه شما رای دهند
[ترجمه ترگمان]بهتر است اجازه بدهید که اعضا بر علیه شما رای بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She bought a slightly larger size to allow for shrinkage.
[ترجمه گوگل]او اندازه کمی بزرگتر خرید تا امکان جمع شدن را فراهم کند
[ترجمه ترگمان]او سایز کمی بزرگ تر خرید تا به انقباض اجازه انقباض دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Allow for some shrinkage in both length and width.
[ترجمه گوگل]هم از نظر طول و هم در عرض مقداری جمع شدگی اجازه دهید
[ترجمه ترگمان]برای برخی از انقباض در هر دو طول و هم عرض استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Buy more paper than you need to allow for wastage.
[ترجمه گوگل]بیشتر از آنچه نیاز دارید کاغذ بخرید تا اجازه هدر رفتن را بدهید
[ترجمه ترگمان]بیش از آنچه که نیاز دارید کاغذ را بخرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We should allow for unexpected difficulty.
[ترجمه معصومه] ما باید مشکلات غیر منتظره را در نظر بگیریم
|
[ترجمه گوگل]ما باید برای سختی غیرمنتظره اجازه دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به مشکلات غیر منتظره ای اجازه بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You should always allow for the possibility that it might rain.
[ترجمه گوگل]همیشه باید احتمال بارندگی را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]تو همیشه باید اجازه بدی امکانش وجود داشته باشه که بارون بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We must allow for human error.
[ترجمه S.R] ما باید خطای انسانی را مجاز بدانیم
|
[ترجمه red rose] ماباید خطای انسانی را درنظر بگیریم
|
[ترجمه گوگل]ما باید به خطای انسانی اجازه دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به خطای انسانی اجازه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The rules are too inflexible to allow for human error.
[ترجمه گوگل]قوانین آنقدر انعطاف ناپذیر هستند که اجازه خطای انسانی را نمی دهند
[ترجمه ترگمان]این قوانین برای اجازه دادن به خطای انسانی بسیار انعطاف ناپذیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our new system will allow for more efficient use of resources.
[ترجمه گوگل]سیستم جدید ما امکان استفاده کارآمدتر از منابع را فراهم خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]سیستم جدید ما اجازه استفاده کارآمدتر از منابع را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The results of the survey were weighted to allow for variations in the sample.
[ترجمه گوگل]نتایج نظرسنجی وزن دهی شد تا امکان تغییرات در نمونه فراهم شود
[ترجمه ترگمان]نتایج این تحقیق به اندازه گیری تغییرات در نمونه پرداخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• take into consideration, take into account, keep in mind, provide for

پیشنهاد کاربران

در نظر گرفتن، فراهم کردن
allow for something
to take something into consideration; to plan for something
در نظر گرفتن چیزی؛ برنامه ریزی کردن برای چیزی
Existing contracts do not allow for any reduction once the pension is being paid.
...
[مشاهده متن کامل]

We have to allow for the possibility of the project being delayed.
We allowed for living expenses of 20 dollar a day.
We have to allow for the possibility that we might not finish on schedule.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/allow-for
رقم زدن
تشکر از محسن. که بهترین ترجمه داد منم یک مثال میزنم
امکان . . . را برای . . . فراهم ساختن، میسّر کردن
مثال : years may pass before its interpretation allows for some certainty as to the possible outcome of a hearing
...
[مشاهده متن کامل]

ممکن است سالها بگذرد تا تفسیر آن ( قانون ) امکان اطمینان از رای احتمالی یک جلسه دادگاه را فراهم کند.

allow for : ممکن ساختن، امکان . . . را برای . . . فراهم ساختن، میسّر کردن
=
make a possibility or provide opportunity for; permit to be attainable or cause to remain
لحاظ کردن
در نظرگرفتن
حواسمان به. . . هم باشد ( از قبل )
یا جا برای اتفاقات احتمالی آینده ( مثل تاخیر هواپیما ) باز بذاریم
به حساب آوردن
به حساب آوردن، به شمار آوردن، ممکن ساختن
در نظر گرفتن، لحاظ کردن
در نظر گرفتن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس