allotment

/əˈlɑːtmənt//əˈlɒtmənt/

معنی: سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم
معانی دیگر: حصه، سهمیه، بخش، قسمت، توزیع، تعیین، تعیین سهام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of allotting or something that is allotted; appropriation or share.
مترادف: allowance, apportionment, appropriation, dispensation, division, lot, part, portion, quota, share
مشابه: amount, dole, measure, percentage, quantity

- The allotment of tracts of land among the farmers was carried out after the war.
[ترجمه گوگل] واگذاری اراضی بین کشاورزان پس از جنگ انجام شد
[ترجمه ترگمان] تقسیم اراضی بین کشاورزان پس از جنگ صورت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Were they satisfied with their allotment?
[ترجمه گوگل] آیا از سهم خود راضی بودند؟
[ترجمه ترگمان] آن ها از سهم خود راضی بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the U.S. military, the portion of a person's salary authorized for payment directly to another party, such as a dependent.
مشابه: allowance, apportionment, appropriation, division, quota, ration

جمله های نمونه

1. his allotment was smaller
حصه ی او کوچکتر بود.

2. you have used your allotment
شما سهمیه ی خود را مصرف کرده اید.

3. His meager allotment of gas had to be saved for emergencies.
[ترجمه گوگل]سهم ناچیز بنزین او باید برای مواقع اضطراری ذخیره می شد
[ترجمه ترگمان]سهم ناچیز گاز او باید برای شرایط اضطراری ذخیره می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The budget allotment for each county is below what is needed.
[ترجمه گوگل]تخصیص بودجه برای هر شهرستان کمتر از مقدار مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]اختصاص بودجه هر کشور کم تر از چیزی است که مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The allotment was made on Sunday.
[ترجمه گوگل]تخصیص در روز یکشنبه انجام شد
[ترجمه ترگمان]تاریخ در روز یکشنبه ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We have used up this year's allotment of funds.
[ترجمه گوگل]اعتبارات امسال را تمام کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما از این تخصیص بودجه در سال جاری استفاده کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let us leave the allotment now, depart for ever, never to return.
[ترجمه گوگل]بیایید اکنون بخش را ترک کنیم، برای همیشه حرکت کنیم، هرگز برنگردیم
[ترجمه ترگمان]اکنون سهم خود را رها می کنیم، برای همیشه عزیمت می کنیم، هیچ وقت بر نمی گردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr Anderson said he had driven to the allotment after the woman suggested going somewhere quiet.
[ترجمه گوگل]آقای اندرسون گفت که پس از آن که زن پیشنهاد داد به جایی آرام برود، به سمت بخشگاه رانندگی کرده است
[ترجمه ترگمان]آقای اندرسون گفت پس از اینکه زن پیشنهاد داد به جایی خلوت برود به زمین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For those individuals committed to a daily roughage allotment, the Manchester cobb salad is a more-than-satisfactory dish.
[ترجمه گوگل]برای افرادی که متعهد به مصرف روزانه علوفه هستند، سالاد کاب منچستر یک غذای بسیار رضایت بخش است
[ترجمه ترگمان]برای افرادی که به سهمیه روزانه roughage متعهد هستند، سالاد cobb منچستر یک غذای کاملا رضایت بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It also means he's lost his allotment.
[ترجمه گوگل]همچنین به این معنی است که او سهم خود را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]این بدان معناست که سهم خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Commoners would receive an allotment of land.
[ترجمه گوگل]مردم عادی یک قطعه زمین دریافت می کردند
[ترجمه ترگمان]commoners سهم زمین را دریافت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The allotment of scholarships to minorities has dropped.
[ترجمه گوگل]کمک هزینه تحصیلی به اقلیت ها کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]اعطای بورس تحصیلی به اقلیت ها کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Farmers given right to leave collective farms with allotment of land and equipment.
[ترجمه گوگل]به کشاورزان حق ترک مزارع جمعی با تخصیص زمین و تجهیزات داده شد
[ترجمه ترگمان]کشاورزان حق دارند مزارع جمعی را با تقسیم زمین و تجهیزات ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Norman reached the allotment gates and peered around.
[ترجمه گوگل]نورمن به دروازه‌های تقسیم‌بندی رسید و به اطراف نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]نورمن به دروازه رسید و به اطراف نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سهم (اسم)
scare, stock, arrow, action, share, contribution, portion, allotment, lot, interest, dividend, quota, ration, blue-sky stock

تخصیص (اسم)
dedication, allotment, devotion, appropriation, attribution, designation, consecration

تقسیم (اسم)
partition, allotment, division, scissor, cleavage, dispensation, apportionment, dealing, repartition

تقدیر (اسم)
thank, allotment, destiny, destination, dispensation, appreciation, fate, commendation, predestination, ordinance, foredoom, predetermination

پخش (اسم)
release, prevalence, allotment, propagation, dispensation, broadcast, distribution, diffusion, dissemination, effluence

جیره (اسم)
allotment, ration, livery

تسهیم (اسم)
allotment, sharing, multiplexing, multiplex, apportionment

تخصصی

[ریاضیات] تخصیص اعتبار، تخصیص، تقسیط اعتبار، تسهیم، سهم، اختصاص، تخصیص سهم

انگلیسی به انگلیسی

• share, portion; lot in life;(british) small piece of land; garden
an allotment is a small area of land which a person rents to grow vegetables on.
an allotment of something is an amount of it that is given to someone or is saved for them.

پیشنهاد کاربران

تخصیص، واگذاری، تعیین سهام
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
تسهیم
تسهیم به توزیع یا تخصیص منابع در یک کسب و کار به واحدهای مختلف در طی زمان اشاره دارد.
allotment ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: واگذاری 2
تعریف: اختصاص دادن اتاق های مهمانخانه به گشت پردازها
( در بریتانیا، کشاورزی ) : زمین استیجاری

بپرس