فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: allots, allotting, allotted
مشتقات: allottable (adj.), allotter (n.)
حالات: allots, allotting, allotted
مشتقات: allottable (adj.), allotter (n.)
• (1) تعریف: to designate (an amount) to be used or given out.
• مترادف: allow, apportion
• مشابه: allocate, appoint, assign, designate, earmark, portion, reserve, separate, specify
• مترادف: allow, apportion
• مشابه: allocate, appoint, assign, designate, earmark, portion, reserve, separate, specify
- We allotted only two days to complete the job, so we had to work at top speed.
[ترجمه گوگل] ما فقط دو روز برای تکمیل کار وقت گذاشتیم، بنابراین مجبور شدیم با حداکثر سرعت کار کنیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط دو روز وقت صرف کردیم تا کار را تمام کنیم، بنابراین مجبور شدیم با سرعت بالا کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما فقط دو روز وقت صرف کردیم تا کار را تمام کنیم، بنابراین مجبور شدیم با سرعت بالا کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Each guest is allotted one bath towel and one hand towel.
[ترجمه sanaz] به هر مهمان، یک حوله حمام و یک حوله دستی اختصاص داده شده است.|
[ترجمه گوگل] به هر مهمان یک حوله حمام و یک حوله دستی اختصاص داده شده است[ترجمه ترگمان] هر مهمان یک حوله حمام و یک حوله دستی را به آن ها اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give out by lot; allocate; apportion.
• مترادف: allocate, apportion, dispense, distribute, parcel out
• مشابه: assign, deal, deliver, divide, dole out, mete, parcel, portion, ration, share
• مترادف: allocate, apportion, dispense, distribute, parcel out
• مشابه: assign, deal, deliver, divide, dole out, mete, parcel, portion, ration, share
- After the war, the government allotted the land among the farmers.
[ترجمه sanaz] بعد از جنگ، دولت زمین را میان کشاورزان تقسیم کرد.|
[ترجمه گوگل] پس از جنگ، دولت زمین را به کشاورزان اختصاص داد[ترجمه ترگمان] پس از جنگ، دولت زمین را به کشاورزان اختصاص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید