alleviated

پیشنهاد کاربران

The doctor prescribed me some tablets and they relieved OR alleviated my pain
تسکین دادن درد که با relieve مترادف هست
تسکین یافته
فرونشسته، کاسته شده، فروکش کرده، خوابیده
آرام شده - سبک شده - کم شده - کاهش یافته

بپرس