allegiance

/əˈliːdʒəns//əˈliːdʒəns/

معنی: تبعیت، وفاداری، بیعت، تابعیت، سرسپردگی
معانی دیگر: پیروی، عهد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: devotion or loyalty to a person, country, or cause.
مترادف: adherence, constancy, devotion, faithfulness, fidelity, loyalty, steadfastness
متضاد: disloyalty, treachery, treason
مشابه: fealty, homage

- The nobles swore their allegiance to the king.
[ترجمه گوگل] بزرگان با شاه بیعت کردند
[ترجمه ترگمان] نجبا سوگند وفاداری خود را نسبت به شاه سوگند می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Young American students pledge allegiance to the flag of the United States every morning at school.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان جوان آمریکایی هر روز صبح در مدرسه با پرچم ایالات متحده بیعت می کنند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان جوان آمریکایی هر روز صبح در مدرسه با پرچم آمریکا بیعت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I've always supported the mayor, but because of this scandal I'm thinking of changing allegiance.
[ترجمه گوگل] من همیشه از شهردار حمایت کرده ام، اما به دلیل این رسوایی به تغییر وفاداری فکر می کنم
[ترجمه ترگمان] من همیشه شهردار را حمایت کرده ام، اما به دلیل این رسوایی، به فکر تغییر تابعیت هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he abjured his allegiance to the caliph
بیعت خود را با خلیفه نقض کرد.

2. they took the oath of allegiance to the flag
آنان سوگند وفاداری به پرچم را ادا کردند.

3. the leader of the party gained allegiance of the members
رهبر حزب از وفاداری اعضا برخوردار بود.

4. He took an oath of allegiance to his adopted country.
[ترجمه گوگل]او سوگند وفاداری به کشور مورد قبول خود گرفت
[ترجمه ترگمان]او سوگند وفاداری به کشور خود را بر زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. FBI demands its employees absolute allegiance to this bureau.
[ترجمه گوگل]اف‌بی‌آی از کارمندان خود می‌خواهد که وفاداری مطلق به این اداره داشته باشند
[ترجمه ترگمان]اف بی آی خواستار وفاداری مطلق کارمندان خود به این دفتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She proudly recited the Oath of Allegiance.
[ترجمه اناهیتا] او با افتخار سوگند وفاداری را از بر خواند
|
[ترجمه گوگل]او با افتخار سوگند یاد کرد
[ترجمه ترگمان]با غرور دعا به کتاب مقدس را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Soldiers must swear allegiance to the Crown/the King.
[ترجمه گوگل]سربازان باید با تاج/پادشاه وفاداری کنند
[ترجمه ترگمان]سربازان باید به شاه و شاه بیعت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All serfs owed allegiance to a lord.
[ترجمه گوگل]همه رعیت ها مدیون وفاداری به یک ارباب بودند
[ترجمه ترگمان]تمام روستاییان به یک پادشاه وفادار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The union needs to retain the allegiance of all its members for the strike to succeed.
[ترجمه گوگل]اتحادیه برای موفقیت اعتصاب باید وفاداری همه اعضای خود را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه باید وفاداری تمامی اعضای خود برای موفقیت را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Every day the schoolchildren pledge an oath of allegiance to their country.
[ترجمه گوگل]هر روز دانش‌آموزان سوگند وفاداری به کشورشان می‌دهند
[ترجمه ترگمان]هر روز بچه های مدرسه ای سوگند وفاداری به کشورشان را می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Medieval knights took an oath of allegiance/loyalty to their lord.
[ترجمه گوگل]شوالیه های قرون وسطی به ارباب خود سوگند وفاداری/وفاداری می دادند
[ترجمه ترگمان]شوالیه های قرون وسطی سوگند وفاداری و وفاداری به پادشاه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I pledge allegiance to the flag of the United States of America.
[ترجمه گوگل]من با پرچم ایالات متحده آمریکا بیعت می کنم
[ترجمه ترگمان]من وفاداری به پرچم ایالات متحده آمریکا را تعهد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Soldiers must swear allegiance to the King.
[ترجمه محمد] سربازان باید سوگند وفاداری به پادشاه ایراد کنند
|
[ترجمه گوگل]سربازان باید با پادشاه بیعت کنند
[ترجمه ترگمان]سربازان باید به پادشاه وفادار بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Barons had to swear an oath of allegiance to the king.
[ترجمه گوگل]بارون ها باید با پادشاه سوگند وفاداری می دادند
[ترجمه ترگمان]واقعا مثل این بود که به شاه وفادار مانده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

وفاداری (اسم)
loyalty, camaraderie, allegiance, fidelity, fealty, constancy, troth

بیعت (اسم)
allegiance, fealty, homage, vassalage

تابعیت (اسم)
allegiance, sequence, nationality

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

تخصصی

[حقوق] وفاداری، بیعت، تبعیت

انگلیسی به انگلیسی

• loyalty, faithfulness, devotion, obedience, duty
your allegiance to a group, person, or belief is your support for and loyalty to them.

پیشنهاد کاربران

بیعت، وفاداری، تبعیت، طرفداری، حمایت
تعهد
حرف‎شنوی
It was his instinct for self - preservation that led him to abandon his former friends and transfer his allegiance to the new rulers
. . . تبعیت/پیروی از حاکمان جدید. . .
وفاداری و حمایت
پایبندی

بپرس