اسم ( noun )
• : تعریف: devotion or loyalty to a person, country, or cause.
• مترادف: adherence, constancy, devotion, faithfulness, fidelity, loyalty, steadfastness
• متضاد: disloyalty, treachery, treason
• مشابه: fealty, homage
• مترادف: adherence, constancy, devotion, faithfulness, fidelity, loyalty, steadfastness
• متضاد: disloyalty, treachery, treason
• مشابه: fealty, homage
- The nobles swore their allegiance to the king.
[ترجمه گوگل] بزرگان با شاه بیعت کردند
[ترجمه ترگمان] نجبا سوگند وفاداری خود را نسبت به شاه سوگند می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نجبا سوگند وفاداری خود را نسبت به شاه سوگند می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Young American students pledge allegiance to the flag of the United States every morning at school.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان جوان آمریکایی هر روز صبح در مدرسه با پرچم ایالات متحده بیعت می کنند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان جوان آمریکایی هر روز صبح در مدرسه با پرچم آمریکا بیعت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان جوان آمریکایی هر روز صبح در مدرسه با پرچم آمریکا بیعت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I've always supported the mayor, but because of this scandal I'm thinking of changing allegiance.
[ترجمه گوگل] من همیشه از شهردار حمایت کرده ام، اما به دلیل این رسوایی به تغییر وفاداری فکر می کنم
[ترجمه ترگمان] من همیشه شهردار را حمایت کرده ام، اما به دلیل این رسوایی، به فکر تغییر تابعیت هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من همیشه شهردار را حمایت کرده ام، اما به دلیل این رسوایی، به فکر تغییر تابعیت هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید