قید ( adverb )
• (1) تعریف: meeting minimum standards; satisfactorily.
• مترادف: acceptably, adequately, satisfactorily, sufficiently, well
• مشابه: adequate, appropriately, enough, fine, OK
• مترادف: acceptably, adequately, satisfactorily, sufficiently, well
• مشابه: adequate, appropriately, enough, fine, OK
- He did all right on the test, but he could have done better.
[ترجمه عارفه] اون تو امتحان خوب بود اما میتونست بهتر باشه|
[ترجمه گوگل] او در آزمون همه چیز را به خوبی انجام داد، اما می توانست بهتر از این کار کند[ترجمه ترگمان] اون توی امتحان حق با اون بود ولی میتونست بهتر عمل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: without a doubt; certainly; definitely.
• مترادف: assuredly, certainly, definitely, positively, surely
• متضاد: possibly
• مشابه: OK
• مترادف: assuredly, certainly, definitely, positively, surely
• متضاد: possibly
• مشابه: OK
- She'll hear about this, all right!
[ترجمه سمیرا زارع] درست است او میشنود این موضوع را|
[ترجمه گوگل] او در مورد این خواهد شنید، بسیار خوب![ترجمه ترگمان] او از این موضوع خبردار خواهد شد، بسیار خوب!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: unharmed or undamaged, or free of the risk of harm or damage; safe.
• مترادف: OK, safe, secure, sound, unharmed
• متضاد: hurt
• مشابه: good, undamaged
• مترادف: OK, safe, secure, sound, unharmed
• متضاد: hurt
• مشابه: good, undamaged
- The car was wrecked but the driver was all right.
[ترجمه گوگل] ماشین خراب شد اما راننده حالش خوب بود
[ترجمه ترگمان] ماشین خراب بود ولی راننده خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین خراب بود ولی راننده خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll be all right if you keep warm under the blanket.
[ترجمه شان] اگر خودت را در زیر پتو گرم نگهداری حالت خوب میشه|
[ترجمه عرفان] اگر زیر پتو گرم بمانید خوب می شوید|
[ترجمه گوگل] اگر زیر پتو گرم بمانید خوب می شوید[ترجمه ترگمان] اگر زیر پتو گرم بمونی، حالت خوب می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: meeting minimum standards; satisfactory.
• مترادف: acceptable, adequate, OK, satisfactory, sufficient
• مشابه: fine, good, kosher
• مترادف: acceptable, adequate, OK, satisfactory, sufficient
• مشابه: fine, good, kosher
- The food isn't great, but it's all right.
[ترجمه فاطمه محمدیپور] غذا خوب نیست اما اشکال نداره|
[ترجمه Nazi] حالت خوب است؟|
[ترجمه گوگل] غذا عالی نیست، اما همه چیز خوب است[ترجمه ترگمان] غذا عالی نیست، اما چیزی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: as you wish.
• مترادف: OK
• مترادف: OK
- All right, since you insist, I'll go.
[ترجمه گوگل] باشه چون اصرار داری من میرم
[ترجمه ترگمان] بسیار خب، از اونجایی که اصرار می کنی، من میرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیار خب، از اونجایی که اصرار می کنی، من میرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید