فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: alkalinizes, alkalinizing, alkalinized
مشتقات: alkalinization (n.)
حالات: alkalinizes, alkalinizing, alkalinized
مشتقات: alkalinization (n.)
• (1) تعریف: to produce an alkali from (a chemical group).
• (2) تعریف: to add salt to (soil).
- Seawater incursion has alkalinized the farmland, so crops grow poorly.
[ترجمه گوگل] نفوذ آب دریا باعث قلیایی شدن زمین های کشاورزی شده است، بنابراین رشد محصولات زراعی ضعیف است
[ترجمه ترگمان] تهاجم Seawater زمین های کشاورزی را ویران کرده است، بنابراین محصولات به طور ضعیفی رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تهاجم Seawater زمین های کشاورزی را ویران کرده است، بنابراین محصولات به طور ضعیفی رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید