alight

/əˈlaɪt//əˈlaɪt/

معنی: سوزان، شعله ور، روشن، فرود امدن، پیاده شدن، فروکش کردن، تخفیف دادن
معانی دیگر: پایین آمدن، فرود آمدن، نشستن، قرار گرفتن، نورانی، درخشان، براق، پرنور، مشتعل، افروخته، سبک کردن، راحت کردن، روشن کردن، اتش زدن، برق زدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: alights, alighting, alighted, alit
(1) تعریف: to step down or dismount, usu. from a conveyance.
مترادف: dismount, land, light
متضاد: board, get on
مشابه: light, settle

- She alighted from the bus.
[ترجمه گوگل] او از اتوبوس پیاده شد
[ترجمه ترگمان] پیاده از اتوبوس پیاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to come to rest.
مترادف: light, settle
مشابه: descend

- My gaze alighted on her bracelet.
[ترجمه گوگل] نگاهم به دستبندش خیره شد
[ترجمه ترگمان] نگاهم روی دست بند فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fly alit on her arm.
[ترجمه شیوا] مگس روی بازویش نشست
|
[ترجمه گوگل] مگس روی بازویش ایستاد
[ترجمه ترگمان] مگس روی بازویش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: illuminated or appearing illuminated; lighted up.
مترادف: bright, brilliant, dazzling, effulgent, fulgent, glowing, illuminated, lighted, lit, lucent, lustrous, radiant
مشابه: ablaze, burning, sparkling

- The night sky was alight with fireworks.
[ترجمه گوگل] آسمان شب با آتش بازی روشن شد
[ترجمه ترگمان] آسمان شب پر از آتش بازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her face was alight with excitement.
[ترجمه گوگل] صورتش از هیجان روشن شده بود
[ترجمه ترگمان] چهره اش از هیجان برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in flames.
مترادف: ablaze, afire, aflame, burning

- He poured gasoline over the rags and set them alight.
[ترجمه گوگل] روی پارچه ها بنزین ریخت و آتش زد
[ترجمه ترگمان] او بنزین را روی لباس ها ریخت و آن ها را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The entire building was alight when the fire department arrived.
[ترجمه گوگل] وقتی آتش نشانی رسید تمام ساختمان سوخته بود
[ترجمه ترگمان] تمام ساختمان هنگامی روشن شد که آتش نشانی وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. clow-worms had set the bushes alight
کرم های شبتاب بوته ها را نورانی کرده بودند.

2. she looked at me with her eyes alight
با چشمانی براق به من نگاه کرد.

3. He set the dry leaves alight.
[ترجمه گوگل]برگ های خشک را آتش زد
[ترجمه ترگمان]برگ های خشک را آتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The car was set alight and pushed over a hill.
[ترجمه گوگل]ماشین را آتش زدند و روی تپه هل دادند
[ترجمه ترگمان]ماشین به آتش کشیده شد و از تپه ای بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do not alight while the train is still in motion .
[ترجمه رضا حیدری] در حالی که قطار هنوز در حال حرکت است پیاده نشوید
|
[ترجمه گوگل]در حالی که قطار هنوز در حرکت است پیاده نشوید
[ترجمه ترگمان]در حالی که قطار هنوز در حال حرکت است، به آتش نیندازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her dress caught alight in the fire.
[ترجمه گوگل]لباسش در آتش سوخت
[ترجمه ترگمان]لباسش در آتش شعله ور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A cigarette set the dry grass alight .
[ترجمه گوگل]سیگاری علف های خشک را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]سیگاری آتش خشک را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She paused and turned, her face alight with happiness.
[ترجمه گوگل]مکثی کرد و برگشت، صورتش از خوشحالی روشن شد
[ترجمه ترگمان]مکث کرد و برگشت، چهره اش از خوشحالی برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The children's faces were alight with enthusiasm.
[ترجمه گوگل]صورت بچه ها از شوق برق می زد
[ترجمه ترگمان]چهره بچه ها از شور و شوق برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His clothing caught alight.
[ترجمه گوگل]لباسش روشن شد
[ترجمه ترگمان]لباس هایش به آتش کشیده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her face was alight with happiness.
[ترجمه گوگل]صورتش از خوشحالی روشن شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شادی برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her eyes were alight with mischief.
[ترجمه گوگل]چشمانش از شیطنت روشن شده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش از شیطنت برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The building had been set alight by the killer.
[ترجمه گوگل]ساختمان توسط قاتل به آتش کشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]ساختمان توسط قاتل ایجاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The fire should be well alight by now.
[ترجمه گوگل]آتش باید تا الان به خوبی خاموش شده باشد
[ترجمه ترگمان]آتش باید تا الان شعله ور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The fires had to be kept alight each night.
[ترجمه گوگل]آتش‌ها باید هر شب روشن نگه داشته می‌شد
[ترجمه ترگمان]هر شب آتش روشن می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوزان (صفت)
alight, ablaze, burning, scorching, ardent, galling, scathing, torrid, afire, aflame, fervid, inflaming

شعله ور (صفت)
alight, afire, flaring, garish, aflame, inflammable

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

فرود امدن (فعل)
alight, ground, land, come down, descend, shore

پیاده شدن (فعل)
alight, land, descend, disembark

فروکش کردن (فعل)
alight, subside, ebb, come down, descend, flow down, lower, go down, fall away

تخفیف دادن (فعل)
abate, relieve, mitigate, assuage, discount, alight, bate, derogate, extenuate, lower, pull down

انگلیسی به انگلیسی

• get off (bus, horse, etc.); land; encounter, come upon by chance
lit up, illuminated; aflame
if something is alight, it is burning.
if you describe someone's face or expression as alight, you mean that they look excited.
if a bird or insect alights somewhere, it lands there.
when you alight from a train, bus, or plane, you get out of it after a journey; a formal use.

پیشنهاد کاربران

به معنای پیدا کردن یا کشف کردن به صورت اتفاقی، هم میتونه باشه
ی جورایی هم معنی come upon✅️
historians had alighted on one interesting factor around the mid - 18th century, . . .
مثال برگرفته از کتاب کمبریج
Alight ( alighted/alit, alighted/alit ) روشن/مشتعل/شعله ور/در حال سوختن/سوزان/نورانی/پرنور/افروخته/برافروخته/درخشان/براق، ( خصوصاً از قطار یا اتوبوس ) پیاده شدن، نشستن/فرود آمدن یافتن/تصادفاً فهمیدن/ناخوداگاه دیدن/ ( چشم ) افتادن/نگاه انداختن، روشن کردن/آتش زدن
...
[مشاهده متن کامل]

. The sky was alight with hundreds of fireworks
. A single lamp was alight
. I had to use a bit of petrol to get the fire alight
. The rioters overturned several cars and set them alight
. Flammable liquid was set alight
. He was smoking in bed and his blankets caught alight
. Her eyes were alight with mischief
. The boy's face was alight with excitement
. He helped her alight from the train
. Visitors should alight at the Fort Road stop
. The suspect alighted from the train at Euston and proceeded to Heathrow
. A butterfly alighted gently on the flower
. The fly alit on her arm
. One bird alighted on the arm of my chair
. As she glanced round the room her eyes alighted upon a small child
. in question ( ( در یک لیست و. . ) قلم، ( در آزمون ) پرسش، قطعه خبر /خبر= ) Her eyes alighted on the item
. My gaze alighted on her bracelet
. I spent an hour in the bookshop before alighting on the perfect present من یک ساعت را در کتابفروشی گذراندم قبل از اینکه بر روی هدیهٔ عالی تصادفاً نگاهی بیندازم.

مشهود، نمایان
be alight with enthusiasm/excitement/pleasure
مشهود بودن، نمایان بودن
Her face was alight with happiness
شادی در صورت او نمایان بود، مشهود بود
from a - "down, aside" ( see a - ( 1 ) ) lihtan "get off, make light" ( see light ( v. ) )
a -
دون، پایین، جدا، یکسو
lightan
پیاده کردن، سبک ساختن
ریشه Old English �alihtan
اتفاقی به چیزی پی بردن : PHRV: A LIGHT ON/UPON STH
به آتش کشیده شده،
شعله ور،
مشتعل
It is believed that the building was set alight/ablaze/on fire deliberately
Perch
Dismount
Seat
Settle
Rest on something in a delicate way
Two butterflies alighted on the flower

نشستن
فرود امدن
the Sparrow circled andalighted on the branch
گنجشک دوری زد وروی شاخه نشست

شعله ور، سوزان، پیاده شدن، فرود آمدن
درحال سوختن ( شمع، لامپ، اتش )
سرپرزدن پرنده و پشه ( همینکه بعد پرواز یکم میشینن باز دوباره میپرن )
پیاده شدن از وسیله نقلیه
land on sth
فرود آمدن , پیاده شدن
Land on sth
نورانی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس