alien

/ˈeɪliən//ˈeɪliən/

معنی: مخالف، خارجی، خارجی، غریب، غیره، بیگانه، غیر، مغایر، نا سازگار، ناسازگار بودن
معانی دیگر: تبعه ی خارجی، اجنبی، نامحرم، غیرخودی، غریبه، متفاوت، (در رمان های علمی ـ تخیلی) موجود فضایی، وابسته به بیگانگان، ناآشنا، غریبه بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a resident of a country who is not a citizen of that country.
متضاد: citizen, native
مشابه: foreigner, immigrant, outlander, outsider, resident

- Legal aliens have the right to work but cannot vote in elections.
[ترجمه اسماعیل س] تبعه های خارجیِ قانونی حق کارکردن دارند اما نمی توانند در انتخابات شرکت کنند
|
[ترجمه گوگل] بیگانگان قانونی حق کار دارند اما نمی توانند در انتخابات رای دهند
[ترجمه ترگمان] بیگانگان قانونی حق دارند که کار کنند، اما نمی توانند در انتخابات رای دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who is considered foreign to a particular group or family; outsider.
مترادف: outsider, stranger
متضاد: member
مشابه: foreigner, outlander

- She felt like an alien in her husband's family.
[ترجمه اسماعیل س] او در خانواده ی شوهرش احساس بیگانگی می کرد.
|
[ترجمه گوگل] او در خانواده شوهرش احساس می کرد که یک بیگانه است
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که در خانواده شوهرش بیگانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a living being from another planet or other place in the universe; extraterrestrial.
مترادف: extraterrestrial

- Do you think our planet has been visited by aliens?
[ترجمه اسماعیل س] آیا فکر می کنید سیاره ی ما توسط موجودات فضایی بازدید شده است؟
|
[ترجمه گوگل] آیا فکر می کنید سیاره ما توسط بیگانگان بازدید شده است؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما فکر می کنید که سیاره ما توسط موجودات فضایی بازدید شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: belonging to another country in the world.
مترادف: exotic, foreign, strange
متضاد: domestic, kindred, native
مشابه: external

- Travel exposes us to alien customs and beliefs.
[ترجمه گوگل] سفر ما را در معرض آداب و رسوم و باورهای بیگانه قرار می دهد
[ترجمه ترگمان] مسافرت ما را در معرض سنن و باورهای بیگانه قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: opposed in nature; strange.
مترادف: foreign, strange
متضاد: akin, familiar
مشابه: odd, outlandish

- His parents' way of life had become alien to him.
[ترجمه گوگل] شیوه زندگی والدینش برای او بیگانه شده بود
[ترجمه ترگمان] طرز زندگی پدر و مادرش با او بیگانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: from another planet or other place in the universe.
مترادف: extraterrestrial
متضاد: terrestrial

- They reported seeing alien life forms in the forest.
[ترجمه گوگل] آنها گزارش دادند که اشکال حیات بیگانه را در جنگل دیده اند
[ترجمه ترگمان] آن ها گزارش دادند که موجودات فضایی خارجی را در جنگل دیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. beliefs alien to religion
عقاید مغایر با مذهب

2. In a world that had suddenly become alien and dangerous, he was her only security.
[ترجمه گوگل]در دنیایی که ناگهان بیگانه و خطرناک شده بود، او تنها امنیت او بود
[ترجمه ترگمان]در دنیایی که ناگهان بیگانه و خطرناک شده بود تنها امنیت او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is alien to the school discipline.
[ترجمه فریده] آن مخالف دستورالعمل مدرسه است.
|
[ترجمه گوگل]با نظم مدرسه بیگانه است
[ترجمه ترگمان]این برای نظم مدرسه غریبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Such principles are alien to our religion.
[ترجمه گوگل]چنین اصولی با دین ما بیگانه است
[ترجمه ترگمان]این اصول برای دین ما بیگانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The whole concept of responsibility was alien to him.
[ترجمه گوگل]کل مفهوم مسئولیت برای او بیگانه بود
[ترجمه ترگمان]تمام مفهوم مسئولیت برایش بیگانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His work offers an insight into an alien culture.
[ترجمه گوگل]آثار او بینشی از فرهنگ بیگانه ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]کار او بینشی نسبت به یک فرهنگ بیگانه ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He quickly adjusts to the alien environment.
[ترجمه گوگل]او به سرعت با محیط بیگانه سازگار می شود
[ترجمه ترگمان]او به سرعت خود را با محیط بیگانه هماهنگ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such an attitude is alien to most bu-sinessmen.
[ترجمه گوگل]چنین نگرشی برای اکثر مشاغل تجاری بیگانه است
[ترجمه ترگمان]این طرز برخورد با بیشتر bu ها بیگانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jim is an alien in this film.
[ترجمه گوگل]جیم در این فیلم یک بیگانه است
[ترجمه ترگمان]جیم در این فیلم بیگانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You shouldn't expect immigrants to assimilate into an alien culture immediately.
[ترجمه گوگل]شما نباید انتظار داشته باشید که مهاجران بلافاصله در یک فرهنگ بیگانه جذب شوند
[ترجمه ترگمان]شما نباید انتظار داشته باشید که مهاجران فورا وارد یک فرهنگ بیگانه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The idea is alien to our religion.
[ترجمه گوگل]این ایده با دین ما بیگانه است
[ترجمه ترگمان]این ایده برای مذهب ما بیگانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They spoke a language totally alien to him.
[ترجمه گوگل]آنها به زبانی کاملاً بیگانه با او صحبت می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با زبانی بیگانه صحبت می کردند که برایش بیگانه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cruelty was quite alien to his nature/to him.
[ترجمه گوگل]ظلم و ستم کاملاً با طبیعت او بیگانه بود
[ترجمه ترگمان]ظلم و بدرفتاری نسبت به طبیعت او کاملا بیگانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The effect was entirely alien from what had been intended.
[ترجمه گوگل]این اثر کاملاً با آنچه در نظر گرفته شده بود بیگانه بود
[ترجمه ترگمان]تاثیر آن کاملا بیگانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Orange trees are alien to China.
[ترجمه امیر عباس حداد] درختان نارنجی به چین بیگانه هستند
|
[ترجمه گوگل]درختان پرتقال با چین بیگانه هستند
[ترجمه ترگمان]درختان نارنجی نسبت به چین بیگانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالف (اسم)
alien, dissident, nonconformist, opponent, adversary, foe, antagonist, anti, dissenter, dissentient, opposer

خارجی (اسم)
alien, foreigner, gringo

خارجی (صفت)
alien, out, outside, foreign, strange, exotic, oversea, external, outer, exterior, peripheral, extrinsic, extern, extraneous

غریب (صفت)
alien, poor, unusual, uncommon, eccentric, homeless, strange, whimsical, weird, extravagant, rare, singular, immigrant

غیره (صفت)
alien

بیگانه (صفت)
alien, foreign, strange, exotic, unfamiliar, oversea, only, barbarous, barbarian, peregrine

غیر (صفت)
different, alien, other, unlike, another

مغایر (صفت)
abhorrent, contrary, opposed, contradictory, adverse, different, alien, disagreeable, other, anomalous

ناسازگار (صفت)
abhorrent, adverse, incompatible, discordant, alien, disagreeable, poor, ill-sorted, insalubrious, insociable, irreconcilable, maladjusted

ناسازگار بودن (فعل)
alien, conflict, disagree, discord

تخصصی

[حقوق] بیگانه، تبعه بیگانه

انگلیسی به انگلیسی

• foreigner, person living in a nation where he or she is not a citizen; stranger, outsider; extra-terrestrial, creature from outer space
strange, different; uncharacteristic; foreign; of or pertaining to life that did not originate on planet earth
if you describe something as alien, you mean that it seems strange and perhaps frightening, because you are not familiar with it.
if something is alien to your normal feelings or behaviour, it is not the way you would normally feel or behave.
an alien is someone who is not a legal citizen of the country in which they live; a formal use.
an alien is also a creature from outer space.

پیشنهاد کاربران

Alien feeling: حس بیگانه، حس غریب
اجنبی، بیگانه، خارجی، غریبه
𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی
Definition : A person from a foreign country
𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه
Definition : One who is not part of a community or organization.
𝗼𝘂𝘁𝗹𝗮𝗻𝗱𝗲𝗿 = بیگانه ، خارجی
...
[مشاهده متن کامل]

Definition : a person who belongs to another region, culture, or group
𝘀𝘁𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲𝗿 = غریبه
Definition : A person whom one does not know; a person who is neither a friend nor an acquaintance.
𝗮𝗹𝗶𝗲𝗻 = فضایی
Definition : coming from another world
𝗻𝗼𝗻𝗻𝗮𝘁𝗶𝘃𝗲 = غیر بومی ، غیر محلی
Definition : Someone who is not a native
𝗻𝗼𝗻𝗿𝗲𝘀𝗶𝗱𝗲𝗻𝘁 = غیر مقیم
Definition : not considered to be legally residing in a particular place.

فرازمینی
موجودات ماورایی
Alien is a creature from other planets.
آدم فضایی
noun - countable :
مهاجر غیرقانونی ( فردی که به صورت غیرقانونی وارد کشوری شده و در آن جا به زندگی و کار مشغول است. )
به عنوان نمونه :
illegal aliens entering the country
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/alien
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : alienate
اسم ( noun ) : alien / alienation
صفت ( adjective ) : alien / alienable
قید ( adverb ) :
Hello my alien
We're each other mystery
Alien یعنی بیگانه 😊❤
لایک فراموش نشه 😉
Someone who is not a legal citizen of the country that they are living or working in a creature from another world in the stories
بیگانه
خارجی
فضایی
Alien
بیگانه
اجنبی
موجود فضای
خوش تیپ

کسی یا موجودی که از ما نیست.
●به عنوان صفت:
غریب، بیگانه
خارجی
فضایی، غیرزمینی
● به عنوان اسم:
تبعه خارجی
موجود فضایی

بیگانه
آدم فضایی ، موجود غیر انسانی ، موجودی فضایی
موجود فضایی
آدم فضایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس