algebra

/ˈældʒəbrə//ˈældʒɪbrə/

معنی: جبر، جبر و مقابله
معانی دیگر: (ریاضیات ـ از ریشه ی عربی: الجبر) جبر، دستگاه جبری، ساختمان جبری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a form of elementary mathematics, used esp. in solving equations, in which letters stand for unknown or variable quantities.

(2) تعریف: the structural workings of a complex phenomenon.

- the algebra of poverty
[ترجمه گوگل] جبر فقر
[ترجمه ترگمان] جبر فقر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intermediate algebra
جبر (و مثلثات) در سطح متوسط (میانی)

2. vector algebra
جبر برداری

3. to graduate, you need six more units of algebra
برای فارغ التحصیل شدن شما به شش واحد اضافی جبر نیاز دارید.

4. His classmates were labouring with elementary algebra.
[ترجمه گوگل]همکلاسی هایش با جبر ابتدایی کار می کردند
[ترجمه ترگمان]هم کلاسی هایش با جبر ابتدایی کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is fascinated by algebra while he considers it meaningless nonsense.
[ترجمه گوگل]او مجذوب جبر است در حالی که او آن را بی معنی می داند
[ترجمه ترگمان]او شیفته جبر است در حالی که او آن را بی معنی تلقی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In algebra, the sign X usually denotes an unknown quantity.
[ترجمه گوگل]در جبر، علامت X معمولاً یک کمیت مجهول را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]در جبر، علامت X معمولا بیانگر یک مقدار ناشناخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Terry got a C in algebra.
[ترجمه گوگل]تری در جبر C گرفت
[ترجمه ترگمان] تری \"تو جبر کار کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The relational algebra is a procedural language.
[ترجمه گوگل]جبر رابطه ای یک زبان رویه ای است
[ترجمه ترگمان]جبر رابطه ای یک زبان رویه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I could prove theorem after theorem in linear algebra.
[ترجمه گوگل]من می توانستم قضیه پشت قضیه را در جبر خطی اثبات کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم قضیه را بعد از قضیه جبر خطی اثبات کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We have to study algebra -- it's on the syllabus for the course.
[ترجمه گوگل]ما باید جبر را مطالعه کنیم -- این در برنامه درسی دوره است
[ترجمه ترگمان]ما باید جبر را مطالعه کنیم - - این درس در برنامه درسی گنجانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We now look at the relational algebra and the relational calculus in more detail.
[ترجمه گوگل]اکنون به جبر رابطه ای و حساب رابطه ای با جزئیات بیشتری نگاه می کنیم
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر به جبر رابطه ای و جبر رابطه ای با جزییات بیشتر نگاه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As in the algebra example above, the supply and demand curves can be approximated using equations for straight lines.
[ترجمه گوگل]مانند مثال جبر بالا، منحنی های عرضه و تقاضا را می توان با استفاده از معادلات خطوط مستقیم تقریب زد
[ترجمه ترگمان]مانند مثال جبر بالا، منحنی عرضه و تقاضا می تواند با استفاده از معادلات برای خطوط مستقیم تقریب زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Comprehension of algebra requires formal operations as its content is basically abstractions of abstractions.
[ترجمه گوگل]درک جبر به عملیات رسمی نیاز دارد زیرا محتوای آن اساساً انتزاعی از انتزاعات است
[ترجمه ترگمان]درک مطلب جبر مستلزم عملیات های رسمی است چون محتوای آن اساسا abstractions انتزاعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جبر (اسم)
force, violence, algebra, inertia

جبر و مقابله (اسم)
algebra

تخصصی

[ریاضیات] جبر
[آب و خاک] جبر

انگلیسی به انگلیسی

• mathematical system that uses equations containing letters and numbers
algebra is a branch of mathematics in which letters are used to represent possible quantities.

پیشنهاد کاربران

algebra ( n ) ( �ldʒəbrə ) =a type of mathematics in which letters and symbols are used to represent quantities, algebraic ( adj ) ( �ldʒəˈbreɪɪk )
algebra
Algebra is one of the oldest branches in the history of mathematics that deals with number, theory, geometry, and analysis
algebra ( ریاضی )
واژه مصوب: جبر
تعریف: 1. شاخه‏ای از ریاضیات که به معادلات و ساختارهای مجرد، همچون گروه و حلقه، می‏پردازد|||2. حلقه‏ای که فضای بُرداری روی یک میدان است
- algebra ( ریاضی )
واژه مصوب: سیگما جبر
تعریف: فرمول دار
جبر در ریاضی

بپرس