🔹 معادل فارسی: بلای جان / بار گناه یا پشیمانی / دردسر همیشگی / سنگینی اشتباه گذشته
🔹 مثال های روزمره:
Her student loan debt is an albatross around her neck. بدهی تحصیلی اش بلای جانش شده.
The scandal became an albatross around the politician’s neck. رسوایی سیاسی تبدیل به دردسر دائمی برای آن سیاستمدار شد.
... [مشاهده متن کامل]
His unresolved guilt over the accident is an albatross he can’t shake off. احساس گناه حل نشده اش بابت آن حادثه، بلایی ست که نمی تونه ازش رها بشه.
🔹 مترادف ها:
burden – millstone around one’s neck – cross to bear – monkey on one’s back – emotional baggage
🔹 مثال های روزمره:
Her student loan debt is an albatross around her neck. بدهی تحصیلی اش بلای جانش شده.
The scandal became an albatross around the politician’s neck. رسوایی سیاسی تبدیل به دردسر دائمی برای آن سیاستمدار شد.
... [مشاهده متن کامل]
His unresolved guilt over the accident is an albatross he can’t shake off. احساس گناه حل نشده اش بابت آن حادثه، بلایی ست که نمی تونه ازش رها بشه.
🔹 مترادف ها: