alarming

/əˈlɑːrmɪŋ//əˈlɑːmɪŋ/

نگران کننده، هراس انگیز، مایه ی هراس، اضطراب آور، وحشتناک، دلواپس کننده، مایه هراس، ترساننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: alarmingly (adv.)
• : تعریف: causing alarm or fright.
مشابه: dire, portentous, serious, tremendous

- An alarming number of thefts occurred in the neighborhood last month.
[ترجمه گوگل] در ماه گذشته تعداد وحشتناکی از سرقت ها در این محله رخ داده است
[ترجمه ترگمان] در ماه گذشته تعدادی دزدی ها در این محله رخ داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was alarming to hear of the strong possibility of an epidemic breaking out.
[ترجمه گوگل] شنیدن احتمال قوی شیوع یک بیماری همه گیر نگران کننده بود
[ترجمه ترگمان] شنیدن احتمال قوی یک شیوع بیماری همه گیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the alarming increase in divorce rate
افزایش نگران کننده ی میزان طلاق

2. he drew an alarming picture of the economic future
او تصویر نگران کننده ای از وضع اقتصادی آینده را ترسیم کرد.

3. murder has increased to an alarming degree
آدم کشی به حد نگران کننده ای زیاد شده است.

4. My bike chain was clanking in an alarming way as I pedalled along.
[ترجمه گوگل]زنجیر دوچرخه‌ام به طرز هشداردهنده‌ای در حال رکاب زدن بود
[ترجمه ترگمان]همچنان که راه می رفتم، زنجیر دوچرخه من تلق تلق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I obtained the drugs with alarming ease.
[ترجمه گوگل]من داروها را با سهولت نگران کننده به دست آوردم
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر را با آسودگی خاطر به دست آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many young offenders commit further crimes with alarming predictability.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مجرمان جوان مرتکب جنایات بیشتر با قابلیت پیش بینی نگران کننده می شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مجرمان جوان مرتکب جرایم بیشتری با قابلیت پیش بینی هشدار دهنده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their debts mounted with alarming rapidity.
[ترجمه گوگل]بدهی های آنها با سرعت نگران کننده ای افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]بدهی های آن ها با سرعت وحشتناکی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our countryside is disappearing at an alarming rate.
[ترجمه گوگل]روستاهای ما به سرعت در حال از بین رفتن است
[ترجمه ترگمان]حومه شهر ما در حال ناپدید شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am deeply perturbed by the alarming way the situation developing.
[ترجمه گوگل]من عمیقاً از نحوه ی نگران کننده ای که وضعیت در حال توسعه است، نگران هستم
[ترجمه ترگمان]من عمیقا با روش هشدار دهنده وضعیت در حال توسعه نگران هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had a rather alarming encounter with a wild pig.
[ترجمه گوگل]من یک برخورد نسبتاً نگران کننده با یک خوک وحشی داشتم
[ترجمه ترگمان]من یه برخورد خطرناک با یه خوک وحشی داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The disease is spreading with alarming rapidity.
[ترجمه گوگل]این بیماری با سرعتی نگران کننده در حال گسترش است
[ترجمه ترگمان]بیماری با سرعتی نگران کننده پخش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The disease has spread at an alarming rate.
[ترجمه گوگل]این بیماری با سرعت نگران کننده ای گسترش یافته است
[ترجمه ترگمان]این بیماری با سرعتی هشدار دهنده گسترش پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was alarming the way she got so fired up about small things.
[ترجمه گوگل]این نگران کننده بود که او در مورد چیزهای کوچک بسیار عصبانی می شد
[ترجمه ترگمان]این طرز وحشتناکی بود که او از چیزهای کوچک اخراج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. While the increase in homicides is alarming, it is nothing compared to what is to come in the rest of the decade.
[ترجمه گوگل]در حالی که افزایش قتل ها نگران کننده است، در مقایسه با آنچه در ادامه دهه آینده خواهد آمد، چیزی نیست
[ترجمه ترگمان]در حالی که افزایش خودکشی هشدار دهنده است، در مقایسه با چیزی که قرار است در بقیه دهه رخ دهد، چیزی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• worrisome, foreboding
something that is alarming makes you worried or concerned.

پیشنهاد کاربران

نگران کننده، اضطراب آور
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : alarm
اسم ( noun ) : alarm
صفت ( adjective ) : alarming / alarmed
قید ( adverb ) : alarmingly
نگران کننده
– alarming news
– The alarming increase in divorce rate
– The disease has spread at an alarming rate
– There has been an alarming rise in the rate of inflation
نگران کننده
هشدار دهنده
دلهره آور، مایه دلهره
اضطراب آور
ساعت زنگی

بپرس