airing

/ˈerɪŋ//ˈeərɪŋ/

معنی: گردش
معانی دیگر: هواخوری، پیاده روی در هوای آزاد، اعلام، افشاگری، برملاسازی، سخن پراکنی، پراکنش، پخش، هوا دهی، تهویه، (برای خشک کردن یا طراوت بخشیدن) در معرض هوا قرار دهی، باددهی، بادادن، خشک کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an exposure to air or wind, so as to refresh or dry.

(2) تعریف: public exposure, as to discussion, scrutiny, or the like.

- He gave his objections a thorough airing.
[ترجمه گوگل] او اعتراضات خود را به طور کامل پخش کرد
[ترجمه ترگمان] اعتراض خود را به گردش درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a broadcast, usu. of prerecorded material, on radio or television.

جمله های نمونه

1. this room needs airing
این اتاق نیاز به تجدید هوا دارد.

2. to give a scandal an airing
ننگی را برملا کردن

3. in the afternoon we went for an airing
بعدازظهر رفتیم هواخوری.

4. The subject got a thorough airing in the British press.
[ترجمه گوگل]این موضوع به طور کامل در مطبوعات بریتانیا پخش شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع به طور کامل در مطبوعات بریتانیا پخش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He sat there airing his personal prejudices.
[ترجمه گوگل]او آنجا نشست و تعصبات شخصی خود را پخش کرد
[ترجمه ترگمان]در آنجا نشسته بود و عقاید سخیف خود را به گردش می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Put your houseplants outside to give them an airing.
[ترجمه گوگل]گیاهان آپارتمانی خود را بیرون بگذارید تا هوا به آنها بدهید
[ترجمه ترگمان] houseplants رو بذار بیرون تا بهشون هوا بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your clothes are airing on the tree.
[ترجمه گوگل]لباس هایت روی درخت هوا می گیرد
[ترجمه ترگمان]لباسات داره روی درخت پخش میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The managing director's presence inhibited them from airing their problems.
[ترجمه گوگل]حضور مدیر عامل مانع از بیان مشکلاتشان شد
[ترجمه ترگمان]حضور مدیر عامل آن ها را از بروز مشکلات آن ها منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The straw mattresses are airing there.
[ترجمه گوگل]تشک های نی در آنجا هوا می گیرند
[ترجمه ترگمان]تشک کاهی اونجا پخش می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Built-in airing cupboard incorporating lagged hot water tank and immersion heater.
[ترجمه گوگل]کمد تهویه داخلی که دارای مخزن آب گرم عقب افتاده و بخاری غوطه وری است
[ترجمه ترگمان]شماهای توکار که دارای مخزن آب داغ و heater غوطه وری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Corrada could only have hurt himself by airing such baseless accusations.
[ترجمه گوگل]کورادا فقط می توانست با پخش چنین اتهامات بی اساس به خود آسیب برساند
[ترجمه ترگمان]فقط با این اتهامات بی اساس فقط می توانست به خودش صدمه بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At this rate it was more than an airing it was getting, it was a soaking.
[ترجمه گوگل]با این سرعت بیشتر از یک تهویه بود، یک خیساندن بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، هوا بیشتر از یک گردش هوا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Here the first amendment was being given another airing.
[ترجمه گوگل]در اینجا اولین متمم در حال پخش مجدد بود
[ترجمه ترگمان]در اینجا اولین اصلاحیه به پخش دیگری داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Davis's depredations received a public airing at last when he sued the Hamilton Times for libel in 186
[ترجمه گوگل]غارت های دیویس سرانجام زمانی که او از همیلتون تایمز به دلیل افترا در سال 186 شکایت کرد، پخش عمومی شد
[ترجمه ترگمان]depredations دیویس در سال گذشته هنگامی که او از هامیلتون تایمز برای تهمت زدن شکایت کرد، پخش عمومی را دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گردش (اسم)
flow, progress, operation, movement, travel, period, airing, circulation, turn, excursion, twirl, paseo, revolution, promenade, race, wrest, canter, roll, trip, circuit, circumvolution, itineracy, itinerancy, stroll, saunter, gyration, hike, jaunt, meander, nutation

انگلیسی به انگلیسی

• exposure to air; drying; outdoor excursion; act of broadcasting on television or radio
if you give your ideas or opinions an airing, you make them known to other people.
if you give a room an airing, you let fresh air into it.
if you give clothing an airing, you put it somewhere warm so that it becomes completely dry.
see also air.

پیشنهاد کاربران

1. هواخوری 2. قرار دادن در معرض هوا. خشک کردن 3. عوض کردن هوا ( ی جایی ) 4. ( عقیده و موضوع ) ابراز. اظهار
مثال:
airing such views invites trouble
هواخوری {در} یک چنین چشم اندازهایی ( سبب ) دردسر می شود.

بپرس