فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: aims, aiming, aimed
حالات: aims, aiming, aimed
• (1) تعریف: to point carefully (usu. a weapon), with the intention of hitting a target.
• مترادف: direct, level, point, sight
• مشابه: beam, focus, target, train
• مترادف: direct, level, point, sight
• مشابه: beam, focus, target, train
- He carefully aimed the gun at the target.
[ترجمه گوگل] او با دقت اسلحه را به سمت هدف گرفت
[ترجمه ترگمان] با دقت هفت تیر را به طرف هدف نشانه گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با دقت هفت تیر را به طرف هدف نشانه گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to position.
• مترادف: place, position
• مشابه: arrange, pitch, point, prepare, shine
• مترادف: place, position
• مشابه: arrange, pitch, point, prepare, shine
- Aim the telescope for the best view.
[ترجمه sakineh] تلسکوپ را روی بهترین منظره تنظیم کن.|
[ترجمه گوگل] تلسکوپ را برای بهترین دید نشانه بگیرید[ترجمه ترگمان] هدف تلسکوپ را به بهترین وجه هدف قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to direct, as a remark or criticism.
• مترادف: address, direct, level
• مشابه: design, intend, mean, point, target, train
• مترادف: address, direct, level
• مشابه: design, intend, mean, point, target, train
- Her comments were aimed at me, not at you.
[ترجمه Saber] منظورش من بودم، نه تو|
[ترجمه گوگل] نظرات او متوجه من بود نه شما[ترجمه ترگمان] نظرات او به من نشانه رفته بود، نه به تو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to strive toward a particular goal (often followed by an infinitive or "at").
• مترادف: drive, intend, strive, try
• مشابه: aspire
• مترادف: drive, intend, strive, try
• مشابه: aspire
- The store aims to please its customers.
[ترجمه گوگل] هدف این فروشگاه جلب رضایت مشتریان است
[ترجمه ترگمان] هدف از این فروشگاه، راضی کردن مشتریان خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هدف از این فروشگاه، راضی کردن مشتریان خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's aim at finishing the job by Friday.
[ترجمه گوگل] بیایید کار را تا جمعه تمام کنیم
[ترجمه ترگمان] بیایید تا جمعه این کار را تمام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیایید تا جمعه این کار را تمام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to intend.
- He has a work visa, but he also aims to become a citizen.
[ترجمه گوگل] او ویزای کار دارد، اما قصد دارد شهروند شود
[ترجمه ترگمان] او ویزای کار دارد، اما قصد دارد به یک شهروند تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او ویزای کار دارد، اما قصد دارد به یک شهروند تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I aim to have a serious talk with him on that subject.
[ترجمه گوگل] من قصد دارم با او در این زمینه صحبت جدی داشته باشم
[ترجمه ترگمان] من قصد دارم راجع به این موضوع با او صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من قصد دارم راجع به این موضوع با او صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to set a desired course or direction.
• مترادف: plan
• مشابه: design
• مترادف: plan
• مشابه: design
- She always told her students to aim for the top.
[ترجمه گوگل] او همیشه به دانشآموزانش میگفت که بالاترین را هدف بگیرند
[ترجمه ترگمان] او همیشه به دانش آموزانش گفته بود که هدف بالاتری داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او همیشه به دانش آموزانش گفته بود که هدف بالاتری داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He aimed at the target, but he missed.
[ترجمه گوگل] او هدف را نشانه گرفت، اما از دست داد
[ترجمه ترگمان] هدف رو هدف گرفته ولی تیرش خطا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هدف رو هدف گرفته ولی تیرش خطا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of aiming.
• مترادف: pointing, positioning
• مترادف: pointing, positioning
- She shoots with perfect aim every time.
[ترجمه گوگل] او هر بار با هدف کامل شلیک می کند
[ترجمه ترگمان] هر دفعه با یه هدف عالی شلیک می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر دفعه با یه هدف عالی شلیک می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: intention; purpose.
• مترادف: end, goal, intent, intention, objective, purpose
• مشابه: ambition, design, object, plan, point, purport, spirit, target
• مترادف: end, goal, intent, intention, objective, purpose
• مشابه: ambition, design, object, plan, point, purport, spirit, target
- My aim this month is to finish planting my garden.
[ترجمه گوگل] هدف من در این ماه این است که کاشت باغم را تمام کنم
[ترجمه ترگمان] هدف من این ماه کار کاشت باغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هدف من این ماه کار کاشت باغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید