aid

/ˈeɪd//eɪd/

معنی: هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مدد کار، معونت، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن
معانی دیگر: همدستی، همیاری، معاضدت، ور دست، معاون، دستیار، پیشکار، وسیله ی کمک، مخفف: سازمان توسعه بین المللی، بردست

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: aids, aiding, aided
• : تعریف: to provide assistance, help, or relief to.
مترادف: assist, help
متضاد: hamper, hinder, impede, injure
مشابه: abet, accommodate, benefit, bolster, foster, further, hand, serve, succor, support, uphold

- The volunteers aided the earthquake victims as well as they could.
[ترجمه گوگل] داوطلبان در حد توان به زلزله زدگان کمک کردند
[ترجمه ترگمان] این داوطلبان تا آنجا که می توانستند به قربانیان زلزله کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A young man aided us in finding the hotel.
[ترجمه گوگل] مرد جوانی در یافتن هتل به ما کمک کرد
[ترجمه ترگمان] یه مرد جوون کمکمون کرد که هتل رو پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give support, help, or assistance.
مترادف: assist, chip in, help, pitch in, serve
متضاد: hinder
مشابه: ameliorate, ease, minister

- The resource librarian will be happy to aid in your search.
[ترجمه گوگل] کتابدار منبع خوشحال خواهد شد که در جستجوی شما کمک کند
[ترجمه ترگمان] کتابدار منبع خوشحال خواهد بود که به جستجوی شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: help, assistance, or relief.
مترادف: assistance, backing, hand, help, relief
متضاد: bar, hindrance, impediment
مشابه: assist, patronage, service, subsidy, succor, support

- Many agencies provided aid to the disaster victims.
[ترجمه گوگل] بسیاری از آژانس ها به آسیب دیدگان این فاجعه کمک کردند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از ادارات به قربانیان فاجعه کمک کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With the aid of her friends, she was able to manage pretty well.
[ترجمه گوگل] با کمک دوستانش توانست به خوبی مدیریت کند
[ترجمه ترگمان] او با کمک دوستان خود می توانست خوب مدیریت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He can walk with the aid of a cane.
[ترجمه گوگل] او می تواند با کمک عصا راه برود
[ترجمه ترگمان] اون می تونه با کمک عصا راه بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person or thing that helps or assists.
مترادف: aide, assistant, help, helper, succor
متضاد: hindrance, impediment, obstacle
مشابه: adjunct, adjutant, attendant, girl Friday, man Friday

- He needs a hearing aid.
[ترجمه گوگل] او به سمعک نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] او به سمعک نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His daughter was a wonderful aid to him when he was sick.
[ترجمه گوگل] هنگامی که او بیمار بود، دخترش کمک شگفت انگیزی برای او بود
[ترجمه ترگمان] وقتی که بیمار بود دخترش به او کمک بزرگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the aid was to be funneled to the contras
قرار بود کمک به ((کنترا))ها رسانده شود.

2. an engineer's aid
کمک مهندس

3. some drugs aid digestion
برخی داروها گوارش را آسان می کنند.

4. to invoke aid
استدعای کمک کردن

5. to secure aid
کمک گرفتن

6. to solicit aid
تقاضای کمک کردن

7. with the aid of friends
به یاری دوستان

8. a call for aid
درخواست کمک

9. financial and technical aid to african countries
کمک های مالی و فنی به کشورهای افریقا

10. to provide military aid for our allies
تامین کمک نظامی جهت متحدان ما

11. data pertinent to federal aid
داده های وابسته به کمک دولت فدرال

12. the government decided to extend aid to those in need
دولت بر آن شد که به نیازمندان کمک کند.

13. we must all come to the aid of our embattled party
همگی باید به کمک حزبمان که از هر سو مورد حمله است بشتابیم.

14. we have to provide our farmers with financial aid
بایستی کمک مالی در اختیار کشاورزانمان بگذاریم.

15. Humanitarian aid is being sent to the refugees.
[ترجمه گوگل]کمک های بشردوستانه برای پناهجویان ارسال می شود
[ترجمه ترگمان]کمک های انسان دوستانه به پناهندگان ارسال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Emergency aid could save millions threatened with starvation.
[ترجمه گوگل]کمک های اضطراری می تواند میلیون ها نفر را که در معرض خطر گرسنگی هستند نجات دهد
[ترجمه ترگمان]کمک های اضطراری ممکن است میلیون ها نفر را از گرسنگی نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A UN official said aid programs will be suspended until there's adequate protection for relief convoys.
[ترجمه گوگل]یک مقام سازمان ملل گفت که برنامه های کمک رسانی تا زمانی که حفاظت کافی برای کاروان های امدادی وجود نداشته باشد، متوقف خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک مقام سازمان ملل گفت که برنامه های کمکی تا زمانی که محافظت کافی برای کاروان های امدادی وجود داشته باشد به حالت تعلیق در خواهند آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. An English-Chinese Dictionary is an important aid in learning the English.
[ترجمه گوگل]دیکشنری انگلیسی به چینی کمک مهمی در یادگیری زبان انگلیسی است
[ترجمه ترگمان]یک فرهنگ انگلیسی - چینی یک کمک مهم در یادگیری زبان انگلیسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The country has a growing dependence on foreign aid.
[ترجمه گوگل]این کشور وابستگی فزاینده ای به کمک های خارجی دارد
[ترجمه ترگمان]این کشور وابستگی فزاینده ای به کمک های خارجی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم دست (اسم)
accessary, accessory, accomplice, collaborator, complice, adjoint, aid, partner, associate, helper, pal, cooperator

کمک (اسم)
support, accommodation, hand, adjoint, aid, service, help, assistance, helping, helper, assistant, succor, adjutant, subservience, avail, mate, relief, seconder, subserviency, furtherance, helpmeet, succorer

یاری (اسم)
aid, service, help, helping, companionship, adjutancy, succor, synergy

یاور (اسم)
collaborator, aid, helper, assistant, adjutant, adjuvant, helpmate

حمایت (اسم)
aid, shelter, defense, vindication, aegis, protection, patronage, lee

مساعدت (اسم)
aid, help, assistance, favor, backstop, favour

مددکار (اسم)
aid

معونت (اسم)
aid

کمک کردن (فعل)
relieve, assist, hand, aid, help, boost, facilitate, bestead, bested, redound

یاری کردن (فعل)
assist, aid, help, succor, bestead, succour

مساعدت کردن (فعل)
assist, aid, help

حمایت کردن (فعل)
support, stead, aid, assert, defend, protect

پشتیبانی کردن (فعل)
countenance, support, backup, aid, champion, prop, rally, second

انگلیسی به انگلیسی

• help; assistance; accessory
help; assist
aid is money, equipment, or services that are provided for people in need.
an aid is something that makes things easier to do.
if you aid a person or an organization, you help them.
see also first aid, legal aid.
if an activity or event is in aid of a particular cause, it raises money for that cause.
if you do something with the aid of a particular person or thing, they help you to do it.
if you go to the aid of someone, you try to help them.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Assist
🔘 Aid
🔘 Back
🔘 Help
🔘 Sustain
🔘 Encourage
🔘 Uphold
🔘 Bolster
🔘 Guide
🔘 Champion
✅ Definition:
👉 To provide support or help to someone or something.
کمک رسانی
کمک کردن
کمک، کمکی
مثال: The organization provided humanitarian aid to the refugees.
سازمان کمک های انسانی را به پناهندگان ارائه داد.
ابزار کمکی
لانگمن دیکشنری : کمک _ کمک کردن _ کمکیار
e. g. She came to my aid at once
او یک بار به کمکم آمد .
🔻 توجه 🔻 شاید براتون سوال بشه که فرق این لغت با aide چیه ؟! در جواب باید بگم هر دو هم آوا هستن ( تلفظ مشابه ای دارن ) و همچنین هر دو مترادف هم هستن اما واژه aid می تونه هم در حالت اسم و هم در حالت فعل به کار بره اما واژه aide فقط در حالت اسم که به معنای کمکیار هست در متن به کار می ره .
...
[مشاهده متن کامل]

وسیله ی کمکی _ کمکی _ کمک کننده
run to one's aid
حامی
[حقوق]
دخالت
مثال : any settlement reached between parties without the aid of a standards officer must be communicated to the ministry
هرگونه توافقی که بین طرفین بدون دخالت یک افسر استاندارد حاصل می شود باید به وزارتخانه ابلاغ گردد
Legal aid
معاضدت قضایی
به معنای مساعدت به نیازمندان برای احقاق حقشان
پودر خواب آور=Sleeping aid
حمایتی
کمک کننده
همدستی ( کردن ) ،
همدست ( بودن )
Nancy Pelosi says lawmakers who aided in Capitol attack may be prosecuted
To help someone. کمک کردن، یاری کردن
( n. ) :
کمک، امداد
حمایت کردن پشتیبانی کردن
کمک وسایل کمک ناوبرى aids to navigation - ایده کمک به سیل گیر Idiom to aid Floodgate
oblation اهدای نان خیرات Blanket پتو . . . .
We helped them patriotic
ماهم میهن پرستانه به آنهاکمک کردیم
generosity بخشش، بلند نظری ، سخاوت، خیر خواهی گشاده دستی
مستشار
military aid= مستشار نظامی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس