فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: aids, aiding, aided
حالات: aids, aiding, aided
• : تعریف: to provide assistance, help, or relief to.
• مترادف: assist, help
• متضاد: hamper, hinder, impede, injure
• مشابه: abet, accommodate, benefit, bolster, foster, further, hand, serve, succor, support, uphold
• مترادف: assist, help
• متضاد: hamper, hinder, impede, injure
• مشابه: abet, accommodate, benefit, bolster, foster, further, hand, serve, succor, support, uphold
- The volunteers aided the earthquake victims as well as they could.
[ترجمه گوگل] داوطلبان در حد توان به زلزله زدگان کمک کردند
[ترجمه ترگمان] این داوطلبان تا آنجا که می توانستند به قربانیان زلزله کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این داوطلبان تا آنجا که می توانستند به قربانیان زلزله کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A young man aided us in finding the hotel.
[ترجمه گوگل] مرد جوانی در یافتن هتل به ما کمک کرد
[ترجمه ترگمان] یه مرد جوون کمکمون کرد که هتل رو پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه مرد جوون کمکمون کرد که هتل رو پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give support, help, or assistance.
• مترادف: assist, chip in, help, pitch in, serve
• متضاد: hinder
• مشابه: ameliorate, ease, minister
• مترادف: assist, chip in, help, pitch in, serve
• متضاد: hinder
• مشابه: ameliorate, ease, minister
- The resource librarian will be happy to aid in your search.
[ترجمه گوگل] کتابدار منبع خوشحال خواهد شد که در جستجوی شما کمک کند
[ترجمه ترگمان] کتابدار منبع خوشحال خواهد بود که به جستجوی شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کتابدار منبع خوشحال خواهد بود که به جستجوی شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: help, assistance, or relief.
• مترادف: assistance, backing, hand, help, relief
• متضاد: bar, hindrance, impediment
• مشابه: assist, patronage, service, subsidy, succor, support
• مترادف: assistance, backing, hand, help, relief
• متضاد: bar, hindrance, impediment
• مشابه: assist, patronage, service, subsidy, succor, support
- Many agencies provided aid to the disaster victims.
[ترجمه گوگل] بسیاری از آژانس ها به آسیب دیدگان این فاجعه کمک کردند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از ادارات به قربانیان فاجعه کمک کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از ادارات به قربانیان فاجعه کمک کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With the aid of her friends, she was able to manage pretty well.
[ترجمه گوگل] با کمک دوستانش توانست به خوبی مدیریت کند
[ترجمه ترگمان] او با کمک دوستان خود می توانست خوب مدیریت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با کمک دوستان خود می توانست خوب مدیریت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He can walk with the aid of a cane.
[ترجمه گوگل] او می تواند با کمک عصا راه برود
[ترجمه ترگمان] اون می تونه با کمک عصا راه بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون می تونه با کمک عصا راه بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person or thing that helps or assists.
• مترادف: aide, assistant, help, helper, succor
• متضاد: hindrance, impediment, obstacle
• مشابه: adjunct, adjutant, attendant, girl Friday, man Friday
• مترادف: aide, assistant, help, helper, succor
• متضاد: hindrance, impediment, obstacle
• مشابه: adjunct, adjutant, attendant, girl Friday, man Friday
- He needs a hearing aid.
[ترجمه گوگل] او به سمعک نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] او به سمعک نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به سمعک نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His daughter was a wonderful aid to him when he was sick.
[ترجمه گوگل] هنگامی که او بیمار بود، دخترش کمک شگفت انگیزی برای او بود
[ترجمه ترگمان] وقتی که بیمار بود دخترش به او کمک بزرگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی که بیمار بود دخترش به او کمک بزرگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید