1. get ahold of the steering wheel firmly and don't be afraid
فرمان اتومبیل را محکم بگیر و نترس.
2. get ahold of yourself and don't cry
خودت را کنترل کن و گریه نکن.
3. to get ahold of
1- تماس گرفتن با،ارتباط برقرار کردن با،گیر آوردن
4. i couldn't get ahold of her by phone
با تلفن نتوانستم او را گیر بیاورم.
5. if a diver is afraid of a whale's jaws, he will never grab ahold of precious pearls
غواص گر اندیشه کند کام نهنگ / هرگز نکند در گرانمایه به چنگ