ahead

/əˈhed//əˈhed/

معنی: جلو، پیش، در امتداد حرکت کسی، روبجلو
معانی دیگر: مقدم، پیشاپیش، به سوی جلو، به پیش، به جلو، در آینده، بعد، (در مسابقه و نبرد و غیره) جلو، سربجلو

بررسی کلمه

قید ( adverb )
عبارات: get ahead
(1) تعریف: in front of; in advance of.
متضاد: after, behind
مشابه: early

- She walked ahead.
[ترجمه احمد قربانی] او جلوتر رفت
|
[ترجمه گوگل] او جلوتر رفت
[ترجمه ترگمان] او جلو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: forward; onward.
متضاد: backward
مشابه: forth, forward, onward

- Let's forge ahead.
[ترجمه گوگل] بیایید جلو برویم
[ترجمه ترگمان] بیا جلو شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in the future.

- Dangerous times lie ahead.
[ترجمه گوگل] زمان های خطرناکی در راه است
[ترجمه ترگمان] زمان خطرناک در پیش رو دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: for the future.
متضاد: backward

- You should think ahead.
[ترجمه گوگل] باید از قبل فکر کنی
[ترجمه ترگمان] تو باید بهش فکر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: into a relatively better situation.

- He worked hard to get ahead.
[ترجمه Amir] او سخت تلاش کرد تا پیش برود
|
[ترجمه گوگل] او سخت تلاش کرد تا جلو بیفتد
[ترجمه ترگمان] سخت تلاش می کرد که جلو برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: in a position of having progressed more quickly than is necessary or expected.
متضاد: behind

- I am ahead in my studying this semester.
[ترجمه Amir] من این ترم در درس خواندن جلو هستم
|
[ترجمه گوگل] من در این ترم در حال تحصیل جلوتر هستم
[ترجمه ترگمان] من این نیمسال رو دارم درس میخونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ahead of time
قبل از وقت (موعد)

2. ahead of
پیش از،جلو،مقدم بر

3. ahead of the game
(عامیانه) برنده،دارای کارت یا امتیازبرنده

4. ahead of time
پیش از مدت معین،قبل از وقت

5. dead ahead
درست،سر راست،درست سر راه

6. drive ahead and i'll follow you
تو از جلو بران و من دنبالت می آیم.

7. be ahead (of)
جلو بودن (از)،پیشرفته تر بودن (از)

8. get ahead
جلو زدن،پیشی گرفتن

9. get ahead of
جلو زدن از،برتری یافتن بر،بهتر شدن از

10. press ahead (or on or forward) with something
با ثبات قدم ادامه دادن،پیگیری کردن

11. pull ahead
جلو زدن

12. put ahead
1- (عقربه های ساعت را) جلو آوردن 2- ترجیح دادن،مهم تر شمردن

13. five years ahead
پنج سال دیگر

14. he moved ahead of me
او از من جلو زد.

15. he was ahead of me in the line
در صف جلوتر از من بود.

16. i paid ahead of time
قبل از موعد پرداخت کردم.

17. japan forged ahead and left england and france behind
ژاپن به سرعت پیشرفت کرد وانگلیس و فرانسه را پشت سر گذاشت.

18. land rising ahead of the ship
خشکی که در جلو کشتی به چشم می خورد

19. we pushed ahead into enemy territory
ما در سرزمین دشمن پیشروی کردیم.

20. he is running ahead of his democratic opponent
او از حریف دموکرات خود جلو است.

21. my horse was ahead of the other horse by three lengths
اسب من سه برابر درازای خود از اسب دیگر جلو بود.

22. my mind raced ahead to guess what she would say next
مغزم به سرعت کار افتاد تا حرف بعدی او را حدس بزنم.

23. our team is ahead by two points
تیم ما دو امتیاز جلو است.

24. she kept plowing ahead in spite of the difficulties
علی رغم مشکلات به سختی به راه خود ادامه داد.

25. the goalie jumped ahead to save
دروازه بان برای جلوگیری (از گل خوردن) پرید جلو.

26. a sailor reported land ahead
ملوانی اطلاع داد که خشکی نزدیک است.

27. during the years stretching ahead of us
در طی سنواتی که در پیش ما گسترده اند

28. he is two points ahead of his competitor
او دو امتیاز از حریفش جلو است.

29. he puts his honor ahead of everything
او شرف خود را از همه چیز مهم تر می داند.

30. he sent a rider ahead to scout the area
سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده وری کند.

31. he was staring blankly ahead
با بی حواسی به جلو خود نگاه می کرد.

32. high mountains were looming ahead through the clouds
کوه های بلند از میان ابرها نمایان می شدند.

33. she tried to get ahead despite all impediments in her path
علیرغم همه ی موانع سر راهش کوشید که پیش برود.

34. the difficulties that lie ahead
دشواری هایی که در پیش است

35. the hardships that loomed ahead
مشقت هایی که در شرف تکوین بود.

36. the road that lies ahead of us
راهی که در پیش داریم

37. the runner was one lap ahead of the others
دونده یک دور میدان از دیگران جلو بود.

38. the train arrived one hour ahead of time
ترن یک ساعت زود رسید.

39. there is a free road ahead
جاده ی بازی در پیش است.

40. to make a long cast ahead
(رویدادهای) آینده ی دراز مدت را پیش بینی کردن

41. we have a long way ahead
راه درازی در پیش داریم.

42. dense forests interposed a great barrier ahead of us
جنگل های انبوه مانع بزرگی را جلو ما ایجاد کردند.

43. in school he was two years ahead of me
او در مدرسه دو سال از من جلو بود.

44. in the last round the egyptian runner spurted ahead of every one else
در دور آخر دونده ی مصری از همه جلو زد.

45. we have suffered much hardship, but i see daylight ahead
خیلی سختی کشیده ایم ولی من آینده را روشن می بینم.

46. instead of resting on our laurels we must try to forge ahead
به جای تکیه بر افتخارات گذشته ی خود باید بکوشیم تا ترقی کنیم.

47. that encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead
آن برخورد مقدمه ی کشمکش های تلخ آینده بود.

مترادف ها

جلو (قید)
up, afore, forward, ahead, forth, before, beforehand, along

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

در امتداد حرکت کسی (قید)
ahead

روبه جلو (قید)
ahead

انگلیسی به انگلیسی

• forward; in advance
if something is ahead, it is in front of you.
if you are ahead of someone in your work or achievements, you have made more progress than they have.
if a person or a team is ahead in a competition, they are winning.
if something happens ahead of another thing, it happens some time before the other thing.
ahead also means in the future.
see also go-ahead.

پیشنهاد کاربران

ترجمه های اصلی:
جلو / پیشِ رو
قبل از ( زمان )
در مسیر جلو / در پیش
ترجمه های اصطلاحی:
پیش بینی / برنامه ریزی در آینده
موفق تر / برتر از دیگران در رقابت
در مسیر پیش بینی شده یا هدف
ahead of قبل از
ahead of Trump era
قبل از دوره ترامپ
جلو ، پیش ، آینده
پیش
مثال: He was walking ahead of me.
او پیش از من قدم می زد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فرا رو
پیش رو
آینده . . .
1 - پیشتاز 2 - جلوتر از بقیه 3 - پیش رو
پیش رو
پیش پیش، پیش تر، پیش از این، پیش از آن، قبلا
ahead ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: جلو
تعریف: جهت یا موقعیتی در امتداد دماغۀ شناور
some of these children are two years ahead in reading skill
پیش رو
And the morning came, and there was a hill ahead
https://www. inspirational - short - stories. com/mothers - love. html
رو به جلو
جلوتر، پیش تر
جلو تر، پیش تر
in a more advanced position
Think before
پیش بینی
in or into the future
for the future
پیش رو ، در پیش ، در پیش رو ، فرارو
[حالت دستوری و امری]
به پیش

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس