agony

/ˈæɡəni//ˈæɡəni/

معنی: درد، رنج، عذاب، تقلا، سکرات مرگ، جان کندن، حالت نزع
معانی دیگر: درد جانکاه، زجر، شکنجه (روحی)، سکرات موت، احتضار، تقلای شدید، تکاپو، کشمکش، غلیان (احساسات)، تجلی، فوران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: agonies
(1) تعریف: intense and often prolonged physical or mental suffering.
مترادف: anguish, distress, martyrdom, misery, pain, suffering, torment, tribulation, woe, wretchedness
متضاد: ecstasy
مشابه: calamity, hell, hurt, rack, torture, trouble

- The wounded soldiers moaned in agony.
[ترجمه elham] سربازان مجروح از درد ناله می کردند.
|
[ترجمه گوگل] سربازان مجروح از شدت درد ناله می کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان مجروح در حال احتضار ناله می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has suffered the agony of losing a child to cancer.
[ترجمه گوگل] او رنج از دست دادن فرزند خود را به دلیل سرطان متحمل شده است
[ترجمه ترگمان] او رنج از دست دادن یک کودک به سرطان را تحمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sudden emotional outburst.
مترادف: paroxysm, spasm
مشابه: convulsion, throe, transport

- She erupted in an agony of weeping.
[ترجمه گوگل] او در عذاب گریه فوران کرد
[ترجمه ترگمان] او از شدت گریه و زاری سر در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a violent struggle, esp. the struggle just before death.
مترادف: contest, struggle
مشابه: battle, conflict, wrestle

- We found the trapped animal in its death agony.
[ترجمه گوگل] ما حیوان به دام افتاده را در عذاب مرگش پیدا کردیم
[ترجمه ترگمان] ما حیوان به دام افتاده را در عذاب مرگ پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. agony aunt
(انگلیس - خودمانی) نویسنده ی روزنامه که به نامه های خوانندگان درباره ی مسایل شخصی آنان در روزنامه پاسخ می دهد،مشاورخوانندگان

2. agony column(s)
(در روزنامه و مجله) بخشی که در آن نامه های خوانندگان چاپ و مسائل شخصی آنها رایزنی می شود

3. the agony of losing one's child
درد عظیم از دست دادن فرزند

4. she screamed in agony
از شدت درد شیون کشید.

5. pile on the agony
چیزی را بدتر از آنچه هست پنداشتن یا جلوه دادن

6. piling on the agony
(انگلیس - خودمانی) سوخته کنی کردن

7. the wrestler folded up in agony
کشتی گیر از شدت درد به خود پیچید.

8. tortured men were howling in agony
مردان زیر شکنجه از شدت درد نعره می کشیدند.

9. the wounded soldier was thrashing in agony
سرباز زخمی از درد به خود می پیچید.

10. He was squirming on the floor in agony.
[ترجمه گوگل]او از شدت عذاب روی زمین می چرخید
[ترجمه ترگمان]او در حال عذاب روی زمین خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His face was contorted in agony as he tried to lift himself out of the chair.
[ترجمه گوگل]در حالی که سعی می‌کرد خود را از روی صندلی بلند کند، چهره‌اش از شدت درد در هم پیچیده بود
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد خود را از روی صندلی بلند کند چهره اش از درد درهم کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The old woman expired in agony.
[ترجمه فرایا] پیرزنی با درد شدید جان داد.
|
[ترجمه گوگل]پیرزن در عذاب جانش را از دست داد
[ترجمه ترگمان]پیرزن به درد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was agony not knowing if she would live.
[ترجمه گوگل]این عذاب بود که نمی دانست زنده می شود یا نه
[ترجمه ترگمان]نمی دانست که زنده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't prolong the agony -just tell us who won!
[ترجمه گوگل]عذاب را طولانی نکنید - فقط به ما بگویید چه کسی برنده شد!
[ترجمه ترگمان]این درد رو تحمل نکن - فقط به ما بگو کی برنده می شه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She asked the nurse how long her agony must last.
[ترجمه گوگل]از پرستار پرسید عذاب او چقدر باید ادامه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]از دایه پرسید که تا چه حد رنج خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درد (اسم)
ache, pain, agony, distress, affliction, ailment, dregs, shoot, teen, pang

رنج (اسم)
mortification, throe, pain, agony, affliction, labor, toil, tribulation, discomfort, discomfiture, trial, fatigue, bale, difficulties, teen

عذاب (اسم)
agony, tribulation, suffering, torture, torment, excruciation, rack, anguish, inquisition

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

سکرات مرگ (اسم)
agony

جان کندن (اسم)
agony

حالت نزع (اسم)
agony

انگلیسی به انگلیسی

• torment; struggle before death
agony is great physical or mental pain.

پیشنهاد کاربران

روان رنجوری
تجربه های خیلی ناخوشایند و جانکاه و عذاب آور
Agony is severe pain or suffering
شکنجه
البته نه شکنجه توی زندان، بلکه مثلا شکنجه روزگار
رنج
عذاب
مشقت
extreme physical or mental suffering
İntensive pain
درد و رنج و عذاب
Cuttlefish are intelligent creatures. hope they weren't in agony
extreme physical or mental suffering
رنج و سختی فراوان روحی و جسمی، زجر

اندوه فراوان
Pain
Hurt
Misery
Suffering
grief
Torture
Very great pain
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس