aggressive

/əˈɡresɪv//əˈɡresɪv/

معنی: پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، پرتکاپو، سلطهجو، پر پشتکار
معانی دیگر: (در مورد رفتار با دیگران) اهل فشار و تحمیل، پویا و پرحرارت، پافشار، فعال، تازشگر، یورش بر، برتاختگر، (روان شناسی) پرخاشگر، دعوایی، پرخاشگرانه، (در مباحثه یا امور اجتماعی و سیاسی) اهل رو در رویی، ستیزه جو، بیباک، حریف، متعدی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: aggressively (adv.), aggressiveness (n.)
(1) تعریف: characterized by hostility in action.
مترادف: belligerent, hostile, militant, offensive, warlike
متضاد: mild, peaceful
مشابه: bellicose, combative, contentious, martial, pugnacious, tough

- The small nation could not defend itself against its aggressive neighbor.
[ترجمه هجرت] یک ملت خورد نمی تواند در مقابل همسایه متجاوز از خود دفاع کند.
|
[ترجمه گوگل] ملت کوچک نتوانست از خود در برابر همسایه متجاوز خود دفاع کند
[ترجمه ترگمان] ملت کوچک نمی توانست از خود در برابر همسایه aggressive خود دفاع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When he became aggressive toward teachers, he was finally expelled from school.
[ترجمه گوگل] وقتی نسبت به معلمان پرخاشگر شد، سرانجام از مدرسه اخراج شد
[ترجمه ترگمان] وقتی او نسبت به معلمان پرخاشگر شد، سرانجام از مدرسه اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extremely forceful or assertive.
مترادف: assertive, bumptious, forceful, insistent, obtrusive, pushing, pushy
متضاد: meek
مشابه: belligerent, bold, forward, intrusive, invasive, peremptory, trenchant

- The more aggressive fans pushed through the crowd to get a glimpse of their idol.
[ترجمه گوگل] هواداران تهاجمی تر از میان جمعیت هجوم آوردند تا نگاهی اجمالی به بت خود داشته باشند
[ترجمه ترگمان] هر چه طرفداران پرخاشگر بیشتری از میان جمعیت عبور کردند تا به بت خود نگاه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need to take aggressive measures to combat this problem.
[ترجمه گوگل] ما باید اقدامات تهاجمی را برای مبارزه با این مشکل انجام دهیم
[ترجمه ترگمان] ما باید برای مبارزه با این مشکل اقدامات تهاجمی تری انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an aggressive salesman
فروشنده ی اهل فشار و تحمیل

2. Some children are much more aggressive than others.
[ترجمه مسیح حجازی] بعضی از کودکان خیلی پرخاشگرتر از بقیه هستند
|
[ترجمه مجید سعیدی] بعضی بچه ها نسبت به بقیه پرخاشگر تر هستند
|
[ترجمه گوگل]برخی از کودکان بسیار پرخاشگرتر از دیگران هستند
[ترجمه ترگمان]بعضی از بچه ها نسبت به بقیه aggressive
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The community is demanding a less aggressive style of policing.
[ترجمه امیرحسین اخترمنش] جامعه خواستار سبک کمتر تهاجمی تری از پلیس است.
|
[ترجمه امیر جباری] جامعه خواستار تأمین امنیت با پرخاش کمتر است.
|
[ترجمه گوگل]جامعه خواستار شیوه پلیسی کمتر تهاجمی است
[ترجمه ترگمان]جامعه خواستار سبک تهاجمی تری از سیاست گذاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's slightly aggressive, which a lot of people find a bit off-putting when they first meet him.
[ترجمه Mamareza] او کمی پرخاشگر است، که بسیاری از مردم وقتی برای اولین بار با او ملاقات می کنند کمی احساس معذب بودن میکنند.
|
[ترجمه گوگل]او کمی پرخاشگر است، که بسیاری از مردم در اولین ملاقات او را کمی آزاردهنده می دانند
[ترجمه ترگمان]او کمی پرخاشگر است، که بسیاری از مردم وقتی برای اولین بار با او ملاقات می کنند کمی استراحت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. U. S. business today is challenged by aggressive overseas competitors.
[ترجمه گوگل]تجارت ایالات متحده امروزه توسط رقبای تهاجمی خارج از کشور به چالش کشیده شده است
[ترجمه ترگمان]u S امروزه کسب وکار با رقبای خارجی تهاجمی به چالش کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is very aggressive in many ways.
[ترجمه گوگل]او از بسیاری جهات بسیار تهاجمی است
[ترجمه ترگمان]او از بسیاری جهات بسیار تهاجمی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Watching violence on TV makes some children more aggressive.
[ترجمه گوگل]تماشای خشونت در تلویزیون برخی از کودکان را پرخاشگرتر می کند
[ترجمه ترگمان]تماشای خشونت در تلویزیون باعث می شود که برخی از کودکان پرخاشگر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her aggressive moods alternated with gentle or more co-operative states.
[ترجمه هادی] حالت و رفتارهای تهاجمی او به حالات آرام و باوقار و با حس همکاری، تغییر کرده است.
|
[ترجمه گوگل]خلق و خوی تهاجمی او با حالت های ملایم یا همکاری بیشتر متناوب می شد
[ترجمه ترگمان]حالت های تهاجمی او به حالت های gentle و با هم کاری بیشتر تغییر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a teenager Sean was aggressive and moody.
[ترجمه گوگل]شان در نوجوانی پرخاشگر و بداخلاق بود
[ترجمه ترگمان]شان به عنوان یک نوجوان پرخاشگر و عبوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her aggressive behaviour is just a front for her shyness.
[ترجمه گوگل]رفتار پرخاشگرانه او فقط یک جبهه برای کمرویی اوست
[ترجمه ترگمان]رفتار پرخاشگرانه او فقط یک جبهه برای خجالتی بودن او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The male of the species is less aggressive.
[ترجمه گوگل]نر این گونه کمتر تهاجمی است
[ترجمه ترگمان]نر این گونه کم تر مهاجم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government has adopted an aggressive posture on immigration.
[ترجمه گوگل]دولت موضعی تهاجمی در قبال مهاجرت اتخاذ کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت موضع تهاجمی را در مورد مهاجرت اتخاذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Men tend to be more aggressive than women.
[ترجمه سوگول جمشیدی] پر تکاپو و فعال و پر هیجان مخصوصا در رابطه ی جنسی گرم تر و فعال تر هستن
|
[ترجمه گوگل]مردان بیشتر از زنان پرخاشگر هستند
[ترجمه ترگمان]مردان بیشتر از زنان aggressive
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His aggressive style of play sometimes gets him in trouble.
[ترجمه گوگل]سبک بازی تهاجمی او گاهی اوقات او را به دردسر می اندازد
[ترجمه ترگمان]سبک aggressive بازی گاهی اوقات او را به دردسر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A good salesperson has to be aggressive in today's competitive market.
[ترجمه گوگل]یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز تهاجمی باشد
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز پرخاشگر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرخاشگر (صفت)
aggressive

مهاجم (صفت)
offensive, aggressive, attacking

متجاوز (صفت)
offensive, aggressive, transgressive, trespassing

پرتکاپو (صفت)
energetic, aggressive

سلطه جو (صفت)
aggressive

پر پشتکار (صفت)
aggressive

تخصصی

[عمران و معماری] مهاجم - متجاوز - آفندان
[زمین شناسی] مهاجم، متجاوز،خورنده

انگلیسی به انگلیسی

• hostile; bold, assertive; forceful
an aggressive person behaves in an angry and forceful way that makes other people feel threatened.
if you are aggressive in your work or other activities, you behave in a forceful way because you are eager to succeed.

پیشنهاد کاربران

دوستان میشه فرق angry و aggressive رو مشخص کنید؟
میشه به جای هم استفاده بشن؟
جسور، بی پروا، نترس، بی باک
سریع، در لحظه، فوری
تهاجمی
مثال: The dog became aggressive when strangers approached.
سگ هنگام نزدیک شدن غریبه ها تهاجمی شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
خشونت آمیز
مانند Aggressive holy war
پر تکاپو و گرم و فعال در رابطه ی جنسی
و فعال، پر تلاش در شغل
و پرخاشگر و سلطه جو در خلق و رفتار
اصلی: پرخاشگر ( پرخاشگرانه )
می توان گفت: تهاجمی
Adj
معنی: پرخاشگر و خشن؛
مثلا توی pes یا fifa، دفاعی که aggressive باشه خشن بازی میکنه و در هر شرایطی میخواد توپو قطع کنه
و اگه conservative باشه محافظه کار هستش و خیلی ریسک نمیکنه واسه گرفتن توپ
مرسی که لایک میکنید💎
پرخواشگر /فعال
در سبک ترید ولوم تریدینگ این معانی را می دهد
یعنی معامله گری که در لحظه مارکت خرید و فروش میکند یعنی در قیمت فعلی مارکت میخرد ای میفروشد
کانال تلگرامی ir_footprint
وحشی
درنده
مهاجم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : aggress
اسم ( noun ) : aggression / aggressiveness
صفت ( adjective ) : aggressive
قید ( adverb ) : aggressively
انسان مصصم برای رسیدن به هدف
زیاده روی
جنگجو
تنش زا - تهاجمی - متجاوزانه - افراطی
متهورانه
همون خشن خودمون
متجاوز ، پرخاشگر ، تهاجمی ، پرخاشگرانه ، تجاوزگر
aggressive ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: پرخاشگر
تعریف: ویژگی فردی که پرخاشگری می کند
خشونت آمیز
پر جنب و جوش
بیش از حد
افزونه
پرخاشگر، عصیانگر
خورنده
attacking
پرخاشگر
vigorous
energetic
dynamic
bold
audacious

Ready to angry
پرخاشگر، ستیزه جو
مصمم
عصبانی، پرخاشگر، تهاجمی بودن، خشن
زورگو
پرخاشگر
خورنده، مخرب
( یون های ) مخرب
Angry. . . ready to attack
عصبانی. . . پرخاشگر. . . آماده بودن برای حمله و دعوا
خصمانه
پرخاشگر. خشن
عصبانی
جسورانه، بی پروا
Over limit
فراتر از حد
زیاده از حد
تحمیلی
بلند پروازی
فراتر از واقعیت
افراطی
Ready to attack , عصبانی
خشن
تهاجمی
تجاوزگر، مهاجم
اجباری، تحمیلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس