aggress

/əˈɡres//əˈɡres/

معنی: حمله کردن، مبادرت کردن
معانی دیگر: تجاوز کردن، ابتدا حمله کردن، برتاختن، تعرض کردن، پرخاشگری کردن، تازاندن، نزدیک شدن، نزدیک کردن، حمله کردن به، مبادرت کردن به

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: aggresses, aggressing, aggressed
• : تعریف: to initiate an attack or quarrel; be the aggressor.

جمله های نمونه

1. In 187 Japan sent its army to aggress and occupy China's vassal state of Liuqiu Islands, and changed the name of the Islands to Okinawaken.
[ترجمه گوگل]در سال 187 ژاپن ارتش خود را برای تهاجم و اشغال جزایر لیوکیو چین فرستاد و نام جزایر را به اوکیناوکن تغییر داد
[ترجمه ترگمان]در ۱۸۷ کشور ژاپن ارتش خود را به aggress فرستاد و دولت vassal جزایر Liuqiu را اشغال کرد و نام جزایر را به Okinawaken تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. When translators translate, they usually invade and aggress on the original text, break the balance between the source text and target text and that between the source language and target language.
[ترجمه گوگل]هنگامی که مترجمان ترجمه می کنند، معمولاً به متن اصلی حمله می کنند و به متن اصلی حمله می کنند، تعادل بین متن مبدأ و متن مقصد و تعادل بین زبان مبدأ و زبان مقصد را بر هم می زنند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مترجمان ترجمه می شوند، معمولا به متن اصلی حمله و aggress می کنند، تعادل بین متن مبدا و متن هدف و ارتباط بین زبان مبدا و زبان هدف را می شکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't know whether he aggress with you.
[ترجمه گوگل]نمی‌دانم او با شما تجاوز می‌کند یا نه
[ترجمه ترگمان]نمی دانم با تو چه می کند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Come here, I never aggress.
[ترجمه گوگل]بیا اینجا، من هرگز پرخاش نمی کنم
[ترجمه ترگمان]بیا اینجا، من هیچ وقت حرف نمی زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They then received negative comments on their social competence and were provided with an opportunity to aggress against the evaluator during a paired contest.
[ترجمه گوگل]سپس نظرات منفی در مورد شایستگی اجتماعی خود دریافت کردند و فرصتی برای تجاوز به ارزیاب در طول یک مسابقه زوجی فراهم شد
[ترجمه ترگمان]سپس آن ها در صلاحیت اجتماعی خود نظر منفی دریافت کردند و با فرصتی برای مقابله با ارزیاب در طول یک مسابقه جفت شده فراهم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In late 19th century and beginning of 20th century, Japan Buddhism did their missions towards China in essence, to aggress against China.
[ترجمه گوگل]در اواخر قرن 19 و آغاز قرن 20، بودیسم ژاپن مأموریت خود را در قبال چین انجام داد، تا به چین حمله کند
[ترجمه ترگمان]در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مذهب بودا ماموریت خود را نسبت به چین در اصل، به aggress در مقابل چین انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. After that, those successive Qin kings kept a poly to aggress the east.
[ترجمه گوگل]پس از آن، آن پادشاهان پی در پی کوین، پولی را برای حمله به شرق نگه داشتند
[ترجمه ترگمان]پس از آن، این شاهان (چین)موفق به پلی برای aggress در شرق ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. While in ghost form you will not be able to start battles aggress or run.
[ترجمه گوگل]در حالی که در حالت ارواح هستید، نمی توانید نبردهای تهاجمی را شروع کنید یا بدوید
[ترجمه ترگمان]در حالی که به شکل روح، شما قادر به شروع جنگ با aggress یا دویدن نخواهید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have pressure. You have pressure. Why did you aggress me?
[ترجمه گوگل]من فشار دارم فشار داری چرا به من پرخاش کردی؟
[ترجمه ترگمان]من تحت فشار هستم تو تحت فشار هستی چرا منو گول زدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the scoring percentage, 71% in serve-then-aggress part, 37% in receive-then- aggress part, 51% in rally part.
[ترجمه گوگل]در درصد امتیاز دهی، 71 درصد در بخش سرویس و سپس حمله، 37 درصد در بخش دریافت و سپس حمله، 51 درصد در بخش رالی
[ترجمه ترگمان]در بخش امتیازدهی، ۷۱ درصد در بخش خدمات - سپس - aggress، ۳۷ % در بخش - - aggress و ۵۱ درصد در بخش تجمع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حمله کردن (فعل)
attack, souse, aggress, assail, impinge, lay on, set on

مبادرت کردن (فعل)
aggress

انگلیسی به انگلیسی

• behave in an aggressive manner; commit an act of aggression

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : aggress
اسم ( noun ) : aggression / aggressiveness
صفت ( adjective ) : aggressive
قید ( adverb ) : aggressively
با خشونت رفتار کردن

بپرس