اسم ( noun )
• (1) تعریف: an openly insulting deed or remark.
• مترادف: aspersion, barb, indignity, insult, put-down, slur
• مشابه: abuse, calumny, contumely, cut, dig, offense, ridicule, scorn, slight
• مترادف: aspersion, barb, indignity, insult, put-down, slur
• مشابه: abuse, calumny, contumely, cut, dig, offense, ridicule, scorn, slight
- Being denied entrance to the party was an affront the celebrity would not soon forget.
[ترجمه گوگل] ممانعت از ورود به مهمانی توهینی بود که سلبریتی به زودی فراموش نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان] ورود به این مهمانی، توهین به شخص مشهور، به زودی فراموش نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورود به این مهمانی، توهین به شخص مشهور، به زودی فراموش نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an injury to one's dignity.
• مترادف: indignity, injury, offense, slight, wound
• مشابه: attack, blow, discourtesy, dishonor, disrespect, humiliation, ignominy, incivility, shame
• مترادف: indignity, injury, offense, slight, wound
• مشابه: attack, blow, discourtesy, dishonor, disrespect, humiliation, ignominy, incivility, shame
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affronts, affronting, affronted
حالات: affronts, affronting, affronted
• (1) تعریف: to insult openly or intentionally.
• مترادف: abuse, assault, calumniate, denigrate, disdain, insult, mortify, scorn, slur, vilify
• مشابه: belittle, damage, decry, defame, degrade, denounce, depreciate, deride, discredit, disgrace, disoblige, disparage, harm, humiliate, hurt, injure, jeer, libel, malign, mock, offend, ridicule, slander, slight, wound, wrong
• مترادف: abuse, assault, calumniate, denigrate, disdain, insult, mortify, scorn, slur, vilify
• مشابه: belittle, damage, decry, defame, degrade, denounce, depreciate, deride, discredit, disgrace, disoblige, disparage, harm, humiliate, hurt, injure, jeer, libel, malign, mock, offend, ridicule, slander, slight, wound, wrong
- His jealous ex-wife affronted his new girlfriend by purposely mispronouncing her name on every occasion.
[ترجمه گوگل] همسر سابق حسود او با تلفظ اشتباه نام دوست دختر جدیدش در هر مناسبت به او توهین می کرد
[ترجمه ترگمان] همسر سابق His به دوست دختر جدیدش که عمدا نامش را بر زبان آورده بود توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همسر سابق His به دوست دختر جدیدش که عمدا نامش را بر زبان آورده بود توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He affronted the committee by refusing to accept their award.
[ترجمه گوگل] او با امتناع از پذیرش جایزه آنها، کمیته را آزار داد
[ترجمه ترگمان] او با امتناع از قبول جایزه به کمیته توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با امتناع از قبول جایزه به کمیته توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to meet head-on; confront.
• مترادف: confront, encounter, face, meet
• مشابه: accost
• مترادف: confront, encounter, face, meet
• مشابه: accost
- He would not answer her calls, so it was outside his house that she affronted him.
[ترجمه گوگل] او به تماسهای او پاسخ نمیداد، بنابراین بیرون از خانهاش بود که با او توهین کرد
[ترجمه ترگمان] جواب تلفن او را نمی داد، بنابراین بیرون خانه اش بود که به او توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جواب تلفن او را نمی داد، بنابراین بیرون خانه اش بود که به او توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید