affright

/əfraɪt//əfraɪt/

(قدیمی) ترساندن، هراساندن، ترسیده، وحشت زده

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: (archaic) to frighten.
اسم ( noun )
(1) تعریف: (archaic) sudden fear.

(2) تعریف: (archaic) the cause of fear.

جمله های نمونه

1. These birds from their secret haunts affright the quiet of the night.
[ترجمه گوگل]این پرندگان از پناهگاه های مخفی خود، آرامش شب را به وحشت می اندازند
[ترجمه ترگمان]این پرندگان از پناه گاه secret، سکوت شب را وحشت زده کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Who are you?" he again asked in affright . "
[ترجمه گوگل]تو کی هستی؟ دوباره با ترس پرسید
[ترجمه ترگمان]تو کی هستی؟ بار دیگر با وحشت پرسید: \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Show nothing to your friend that may affright him.
[ترجمه گوگل]چیزی را به دوست خود نشان ندهید که ممکن است او را بترساند
[ترجمه ترگمان]به دوست خود چیزی نشان بدهید که موجب وحشت او گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sometimes he says things that affright one but it is impossible to understand what he says.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات چیزهایی می گوید که آدم را می ترساند، اما درک آنچه می گوید غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]گاه چیزهایی می گوید که غیر ممکن است، اما نمی توان فهمید که او چه می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ghosts could never affright her.
[ترجمه گوگل]ارواح هرگز نتوانستند او را بترسانند
[ترجمه ترگمان]روح هرگز نمی توانست او را وحشت زده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Does the Rising Sun affright.
[ترجمه گوگل]آیا طلوع خورشید می ترسد؟
[ترجمه ترگمان]بیدار شدن خورشید وحشت زده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her voice was so abrupt and hoarse that the two women thought they heard the voice of a man; they wheeled round in affright.
[ترجمه گوگل]صدای او چنان تند و خشن بود که دو زن فکر کردند صدای مردی را شنیده اند آنها با وحشت چرخیدند
[ترجمه ترگمان]صدایش چنان تند و خشن بود که دو زن فکر می کردند که صدای مردی را می شنوند، وحشت زده دور گشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fear not then, "said the angel, "let nothing you affright.
[ترجمه گوگل]فرشته گفت پس نترس، اجازه نده چیزی بترسانی
[ترجمه ترگمان]فرشته گفت: پس نترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And I went in till I drew nigh to a wall which is built of crystals and surrounded by tongues of fire: and it began to affright me.
[ترجمه گوگل]و داخل شدم تا به دیواری که از بلورها ساخته شده بود و زبانه های آتش آن را احاطه کرده بود، نزدیک شدم و آن شروع به ترساندن من کرد
[ترجمه ترگمان]و من آنقدر داخل شدم تا به دیواری نزدیک شدم که از کریستال ساخته شده بود و در میان زبانه های آتش احاطه شده بود؛ و این شروع به وحشت من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• frighten, scare

پیشنهاد کاربران

بپرس