afflictive


معنی: رنجوساز، مصیبت امیز
معانی دیگر: رنج آور، آزردگر، دچار کننده، دامنگیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: afflictively (adv.)
• : تعریف: marked by or causing pain or suffering.
مشابه: painful

جمله های نمونه

1. Good commit a sin, I caught a cold, afflictive, how to do?
[ترجمه گوگل]خوب مرتکب گناه، من گرفتار سرماخوردگی، رنجور، چگونه می توانم؟
[ترجمه ترگمان]مرتکب گناهی شده ام، سرما خورده ام، afflictive، چه کار کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Recently always is insomnia, how should do? afflictive!
[ترجمه گوگل]اخیرا همیشه بی خوابی است، چگونه باید انجام داد؟ مصیبت زده!
[ترجمه ترگمان]به تازگی، بی خوابی است، چگونه باید انجام دهم؟ afflictive!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The stomach is afflictive pull to death, what method can yield feel better point?
[ترجمه گوگل]معده دردناک کشش به سمت مرگ است، چه روشی می تواند عملکرد بهتری داشته باشد؟
[ترجمه ترگمان]معده در حال کشش به سمت مرگ است، چه روش می تواند احساس بهتری داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do gastroscope afflictive? How many money to need probably?
[ترجمه گوگل]آیا گاستروسکوپ آزاردهنده است؟ احتمالاً چند پول لازم است؟
[ترجمه ترگمان]gastroscope afflictive \"رو انجام بدین؟\" احتمالا چندتا پول لازم داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Feeling appeared problem my psychology is afflictive, how can do, anxious is dead I.
[ترجمه گوگل]احساس مشکل به نظر می رسد روانشناسی من عذاب آور است، چگونه می توانم، مضطرب مرده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که احساس می کنم در روانشناسی من مشکل است، چه طور می توانم، نگران، مرده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is the person in afflictive be why can you feel aching?
[ترجمه گوگل]آیا فرد مبتلا به این دلیل است که می توانید احساس درد کنید؟
[ترجمه ترگمان]کسی که در afflictive است، پس چرا احساس درد می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is more chronic disease, very afflictive.
[ترجمه گوگل]این بیماری مزمن تر است، بسیار دردناک است
[ترجمه ترگمان]این بیماری مزمن و afflictive است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After drinking lie between a day very afflictive, how should do?
[ترجمه گوگل]پس از نوشیدن دراز بین یک روز بسیار دردناک، چگونه باید انجام دهید؟
[ترجمه ترگمان]پس از نوشیدن دروغی بیش از حد معمول، چه باید کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Very afflictive, what is heatstroke? Have what symptom, how be solved?
[ترجمه گوگل]خیلی دردناک، گرمازدگی چیست؟ چه علامتی دارید، چگونه حل می شود؟
[ترجمه ترگمان]، خیلی \"afflictive\"، \"گرما زدگی\" چیه؟ چه علامتی، چطور حل میشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Giddy and afflictive be afraid of again take medicine, dare not see a doctor to do?
[ترجمه گوگل]سرگیجه و رنجور از ترس دوباره مصرف دارو، جرات دیدن دکتر برای انجام؟
[ترجمه ترگمان]حال داد و آمد و گفت: حال و هوای خوب داشته باش و از دارو استفاده کن، جرات نداری دکتر هم ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Vulva is very urticant, a year many, very afflictive.
[ترجمه گوگل]ولوا بسیار کهیر است، یک سال بسیار، بسیار دردناک است
[ترجمه ترگمان]vulva خیلی urticant است، یک سال خیلی خیلی زیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why late at night have a headache afflictive but not dozy still?
[ترجمه گوگل]چرا در اواخر شب سردرد آزاردهنده دارید اما هنوز حالت خواب آلودگی ندارید؟
[ترجمه ترگمان]چرا دیر یا زود سردرد داری، اما هنوز خواب آلود نیستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the heart afflictive when how should do?
[ترجمه گوگل]در دل پریشان چه زمانی باید انجام داد؟
[ترجمه ترگمان]در قلب، چه وقت باید این کار را کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Each boy to call bell, she felt a tore heart crack lung afflictive.
[ترجمه گوگل]هر پسری را که زنگ بزند، احساس می‌کرد که قلبش پاره شده و ریه‌اش را می‌ترکد
[ترجمه ترگمان]، هر پسری زنگ بزنه احساس کرد قلب پاره ریه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنج و ساز (صفت)
afflictive

مصیبت امیز (صفت)
afflictive, disastrous, fatal

انگلیسی به انگلیسی

• distressing; tormenting, torturous

پیشنهاد کاربران

Afflictive aspects of punishment
جنبه های دردناک یا عذاب آور مجازات
دردناک

بپرس