affix

/ˈæfɪks//əˈfɪks/

معنی: ضمیمه کردن، پیوستن، اضافه نمودن، چسبانیدن
معانی دیگر: چسباندن، الصاق کردن، دوختن به، الحاق کردن، در آخر کتاب آوردن، موشح کردن، توشیح کردن، چیز الصاق یا ضمیمه شده، (زبان شناسی - پیشوند و پسوند که به واژه چسبیده و معنی آن را عوض می کند) وند

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affixes, affixing, affixed
(1) تعریف: to attach or join physically (usu. fol. by "to").
مترادف: attach, fasten
متضاد: detach, unfasten
مشابه: append, bind, connect, glue, join, mount, nail, paste, pin, post, staple, stick, tack

- She affixed a poster to the wall.
[ترجمه گوگل] او پوستری را به دیوار چسباند
[ترجمه ترگمان] یک پوستر روی دیوار نصب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to add on, as at the end.
مترادف: annex, append
مشابه: add, attach, tack, tag

- He affixed his seal and signature to the agreement.
[ترجمه گوگل] او مهر و امضای خود را بر این توافق نامه زد
[ترجمه ترگمان] او مهر و امضای خود را بر آن قرارداد نصب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to attach by attributing.
مترادف: attach
مشابه: append, ascribe, attribute, fasten, impute

- The lawyer succeeded in affixing blame.
[ترجمه گوگل] وکیل موفق به مقصر دانستن شد
[ترجمه ترگمان] وکیل در affixing blame موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: affixer (n.)
(1) تعریف: in grammar, a word element that, when added to a word, modifies its meaning or function; prefix, infix, or suffix.
مشابه: prefix, suffix

- Both the prefix "pre-" and the suffix "-ness" are affixes.
[ترجمه گوگل] هر دو پیشوند "pre-" و پسوند "ness" پسوند هستند
[ترجمه ترگمان] هر دو پیشوند \"قبل از\" و پسوند - ness \" affixes هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which is joined or appended; addition.
مترادف: addition
مشابه: addendum, annex, appendage, appendix, coda, epilogue, extension, tag, tailpiece

جمله های نمونه

1. to affix a label to a bottle
روی یک بطری برچسب زدن

2. Complete the form and affix four tokens to its back.
[ترجمه گوگل]فرم را تکمیل کنید و چهار نشانه را به پشت آن بچسبانید
[ترجمه ترگمان]فرم را کامل کنید و چهار نشانه را به پشت خود بچسبانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Affix the blue airmail label and leave the rest to us.
[ترجمه گوگل]برچسب آبی پست هوایی را بچسبانید و بقیه را به ما بسپارید
[ترجمه ترگمان]برچسب هوایی آبی رنگ را باز کنید و بقیه را به ما واگذار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At least two problems exist for using affix stripping as a morphological technique.
[ترجمه گوگل]حداقل دو مشکل برای استفاده از affix stripping به عنوان یک تکنیک مورفولوژیکی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]حداقل دو مشکل برای استفاده از وند بعنوان یک تکنیک مورفولوژیکی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Each time an affix is removed the remaining stem must be checked to determine whether it is a valid word.
[ترجمه گوگل]هر بار که یک پسوند حذف می شود، باید ساقه باقی مانده بررسی شود تا مشخص شود که آیا یک کلمه معتبر است یا خیر
[ترجمه ترگمان]هر بار که یک وند یک وند باقی می ماند باید چک شود تا مشخص شود که آیا این یک کلمه معتبر است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The recipients shall sign or affix their seals to the list of returned distraint.
[ترجمه گوگل]دریافت‌کنندگان باید مهر و موم خود را به فهرست تخفیف‌های برگشتی امضا یا الصاق کنند
[ترجمه ترگمان]دریافت کنندگان باید مهر و موم خود را به فهرست اموال ضبط شده امضا کنند یا امضا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Please affix your company's stamp here.
[ترجمه گوگل]لطفاً مهر شرکت خود را اینجا بچسبانید
[ترجمه ترگمان]لطفا مهر company رو اینجا جمع کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Affix the stamp to the upper right corner of the envelope.
[ترجمه گوگل]تمبر را در گوشه سمت راست بالای پاکت بچسبانید
[ترجمه ترگمان]مهر را به گوشه سمت راست پاکت چسباند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Secondly review the historical studies about etyma and affix.
[ترجمه گوگل]ثانیاً مطالعات تاریخی در مورد اتیما و الفت را مرور کنید
[ترجمه ترگمان]دوم، مطالعات تاریخی مربوط به etyma و وند را بررسی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In Witness Whereof, I execute this certificate and affix the Great Seal of the State of California this 8th day of 12 200
[ترجمه گوگل]در گواه آن، من این گواهی را اجرا می کنم و مهر بزرگ ایالت کالیفرنیا را در هشتمین روز از 12 200 الصاق می کنم
[ترجمه ترگمان]در \"شاهد whereof\"، من این گواهی را اجرا می کنم و گزارش نهایی ایالت کالیفرنیا در ۸ روز از ۱۲ سالگی را امضا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Word lists with affix compression contain the base word with possible affixes.
[ترجمه گوگل]لیست کلمات با فشرده سازی پسوند حاوی کلمه پایه با پسوندهای ممکن است
[ترجمه ترگمان]لیست های کلمات با فشرده سازی وند حاوی کلمه اصلی با affixes احتمالی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Will discuss concepts such as phoneme, morpheme, affix, rules and constraints.
[ترجمه گوگل]در مورد مفاهیمی مانند واج، تکواژ، الفت، قواعد و قیود بحث خواهد شد
[ترجمه ترگمان]ویل در مورد مفاهیمی چون واج، تکواژ، وند، قواعد و محدودیت ها بحث خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Derivational affix modifies the word lexically which can be divided into prefix, infix and suffix.
[ترجمه گوگل]پسوند اشتقاقی کلمه را از نظر لغوی تغییر می دهد که می تواند به پیشوند، پسوند و پسوند تقسیم شود
[ترجمه ترگمان]وند وند کلمه lexically را تغییر می دهد که می تواند به پیشوند، infix و پسوند تقسیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For withdrawal by seal, please affix the seal at the designated place.
[ترجمه گوگل]برای برداشت با مهر، لطفا مهر را در محل تعیین شده الصاق کنید
[ترجمه ترگمان]برای ترک کردن مهر، لطفا مهر و مهر رو به محل designated اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضمیمه کردن (فعل)
annex, accompany, attach, add, tack, affix, tag

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

اضافه نمودن (فعل)
affix

چسبانیدن (فعل)
affix

تخصصی

[ریاضیات] علامت گذاشتن، نشان دادن، چسباندن، ضمیمه کردن، نگار، نشان کردن، همزاد

انگلیسی به انگلیسی

• addition, attachment; syllable which changes a word's meaning (i.e. prefix or suffix)
attach; add; combine
if you affix something somewhere, you stick, fasten, or attach it there; a formal use.
an affix is a letter or syllable which is added to the beginning or end of a word to make a different word, to change the tense of a verb, and so on.

پیشنهاد کاربران

چسباندن. زدن. ( دستور زبان ) وَند
مثال:
affix the stamp there
تمبر را آنجا بچسبان
چسباندن پیشوند یا پسوند
to attach or fasten
ضمیمه کردن، پیوستن، اضافه نمودن، چسباندن
در گرامر کلماتی هستند که به صورت پیشوند یا پسوند به کلمات میچسبن مانند im, in, an
AFFIX : وند
PREFIX : پیشوند
SUFFIX : پسوند
INFIX : میانوند
CIRCUMFIX : پیراوند
TRANSFIX : تراوند بیناوند
SIMUIFIX : دگروند
INTERFIX : درون وند
SUPRAFIX : زبروند
affix ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: وند
تعریف: هر صورت‏سازی که به تکواژی دیگر مانند ریشه و ستاک متصل شود

بپرس