affirmation

/ˌæfərˈmeɪʃn̩//ˌæfəˈmeɪʃn̩/

معنی: تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی
معانی دیگر: اذعان، اعتراف، اعلامیه ی رسمی، تصدیقنامه، اعترافنامه، تاکیدیه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of affirming.
مترادف: assertion, declaration
متضاد: contradiction, negation
مشابه: acknowledgment, allegation, avowal, claim, confirmation, predication

- She thought she understood her rights under the law, but she wanted affirmation from her lawyer.
[ترجمه گوگل] او فکر می کرد که حقوق خود را طبق قانون درک می کند، اما از وکیلش تأیید می خواست
[ترجمه ترگمان] او فکر می کرد که حقوق او را زیر قانون درک می کند، اما نیاز به تایید از وکیل خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of being affirmed.
متضاد: negation
مشابه: acceptance, acknowledgment

جمله های نمونه

1. they required her affirmation of the fact
از او خواستند که واقعیت را اذعان کند.

2. Sure certain and affirmation, I already fell in love with you.
[ترجمه عرفان] صراحتاو قطع یقیین ، من به شما دلداده بودم
|
[ترجمه گوگل]مطمئناً و تأیید، من قبلاً عاشق شما شده بودم
[ترجمه ترگمان]مطمئن باشید که من قبلا عاشق شما شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A single nod implies an affirmation.
[ترجمه گوگل]تکان دادن سر به معنای تایید است
[ترجمه ترگمان]یک تکان اشاره به تایید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The ministers issued an affirmation of their faith in the system.
[ترجمه رویا] وزرااعتماد خود به این نظام را تایید کردند
|
[ترجمه گوگل]وزرا بر ایمان خود به نظام تاکید کردند
[ترجمه ترگمان]وزیران تاییدی بر ایمان خود به این سیستم صادر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We welcome the government's affirmation of its intention to act.
[ترجمه گوگل]ما از تأیید دولت مبنی بر قصد خود برای اقدام استقبال می کنیم
[ترجمه ترگمان]تایید و تایید دولت بر آن است که قصد اقدام به عمل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The poem is a joyous affirmation of the power of love.
[ترجمه گوگل]شعر تصدیق شادی آور قدرت عشق است
[ترجمه ترگمان]این شعر تاییدی شادمانه از قدرت عشق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Director is awaiting the Board's affirmation of his nominee.
[ترجمه گوگل]مدیر منتظر تایید هیئت مدیره در مورد نامزد خود است
[ترجمه ترگمان]رئیس منتظر تایید نماینده خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The high turnout was an affirmation of the importance that the voters attached to the election.
[ترجمه گوگل]مشارکت بالای مردم نشان دهنده اهمیتی بود که رای دهندگان برای انتخابات قائل بودند
[ترجمه ترگمان]مشارکت زیاد تاییدی بر اهمیت رای دهندگان به انتخابات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Soul music is often an affirmation of, and a manifesto for, black dignity.
[ترجمه گوگل]موسیقی روح اغلب تأیید و مانیفست کرامت سیاهان است
[ترجمه ترگمان]موسیقی روح اغلب تایید و مانیفست برای شان و منزلت سیاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A belief in criticism was an affirmation to be made in earnest assemblies of like minds.
[ترجمه گوگل]اعتقاد به انتقاد تأییدی بود که باید در مجامع جدی افراد مشابه انجام شود
[ترجمه ترگمان]یک اعتقاد به انتقاد یک تایید بود که در اجتماعات جدی از اذهان شکل می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Affirmation depends on negation: white is valued at the expense of black; youth acquires status through the devaluation of ageing.
[ترجمه گوگل]تصدیق به نفی بستگی دارد: رنگ سفید به قیمت سیاه ارزش گذاری می شود جوانی از طریق کاهش ارزش پیری موقعیتی به دست می آورد
[ترجمه ترگمان]Affirmation وابسته به نفی است: سفید به قیمت سیاه ارزش گذاری می شود؛ جوانان از طریق کاهش سن پیری به دست می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The force of this affirmation, however, is largely dependent upon the continuous union of man and nature in the Over-Soul.
[ترجمه گوگل]با این حال، نیروی این تأیید تا حد زیادی به اتحاد پیوسته انسان و طبیعت در فراروان بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]با این حال، نیروی این تایید تا حد زیادی وابسته به پیوند پیوسته انسان و طبیعت در روح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She murmured something to him, some affirmation of love, and he felt the vibration of her voice strike through him.
[ترجمه گوگل]او چیزی برای او زمزمه کرد، نوعی تأیید عشق، و او احساس کرد که ارتعاش صدای او به او برخورد می کند
[ترجمه ترگمان]زیر لب چیزی برای او زمزمه کرد، و احساسی از عشق، و احساس کرد لرزش صدایش در درونش زبانه می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What a spiritual affirmation to an abundant life!
[ترجمه گوگل]چه تأیید معنوی برای یک زندگی فراوان!
[ترجمه ترگمان]چه تصدیق معنوی برای یک زندگی فراوان!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She nodded in affirmation, then burst into shuddering tears.
[ترجمه گوگل]سرش را به علامت تایید تکان داد و سپس اشک لرزان سرازیر شد
[ترجمه ترگمان]او سرش را به تایید تایید تکان داد و دوباره شروع به گریستن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاکید (اسم)
accent, emphasis, underscore, stress, affirmation, assertion, confirmation, punctuation

تصدیق (اسم)
affirmation, admission, validity, acknowledgment, authentication, certification, verification, confirmation, ratification, avouchment, testimony, admittance, validation, intromission

اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication

تصریح (اسم)
affirmation, explanation, specification, stipulation, clarification, reiteration, gloss, definitude

اظهار قطعی (اسم)
affirmation

تخصصی

[حقوق] تایید، تصدیق، اعلام رسمی، تصویب، سوگند به شرافت
[ریاضیات] اثبات، اظهار، تصدیق، تأیید، ایجاب

انگلیسی به انگلیسی

• declaration that something is true; confirmation; positive statement
an affirmation is a statement that something is true; a formal word.
the affirmation of ideas, intentions, rights, or actions is a statement of your belief in and support for them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A positive statement or declaration of belief or support 👍💬
🔍 مترادف: Confirmation
✅ مثال: Her affirmation of the plan gave the team confidence to move forward.
جملات تلقینی
تلقین به نفس
خودالقایی
عباراتِ مثبت
استفاده از جملات خوش بینانه به عنوان ابزاری برای تأثیرگذاری بر ذهن ناخودآگاه و تقویت رشد شخصی یا بهبود خود
معمولاً در تمرینات خود مراقبتی برای تقویت تفکر مثبت و تشویق به ذهنیت فعال استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف؛ Positive affirmation، Encouragement
مثال؛
Repeating the affirmation "I am confident and capable" can help boost self - esteem.
She uses affirmations every morning to set a positive tone for her day.
“I attract success and abundance” is an affirmation used to foster a prosperous mindset.

جملات تلقینی
۱. تایید. تصریح. تصدیق ۲. اظهار ۳. اثبات ۴. {نطق} ایجاب ۵. ابرام {حکم}
مثال:
they required her affirmation of the fact
آنها از او تایید {و تصدیق} حقیقت را خواستند.
اظهار، تصدیق، اثبات، تاکید
تمجید
در منطق یا فلسفه
تصدیق، ایجاب، قضایای ایجابی و. . . .
سرپوش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affirm
✅️ اسم ( noun ) : affirmation / affirmative
✅️ صفت ( adjective ) : affirmative
✅️ قید ( adverb ) : affirmatively
جملات انگیزشی
همین دری وری های مثبت و انگیزشی توی فضای مجازی رو میگن.
البته در کل معنای مثبتی داره.
ثبات در انجام کاری. . . .
جملات تاکیدی
سمبل در معنی مثبت
خود تاییدی
عبارت تاکید مثبت
اظهارات مثبت، اظهار تعریف
تلقین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس