affiliate

/əˈfɪliˌet//əˈfɪlieɪt/

معنی: وابسته، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن، مربوط ساختن، اشنا کردن، پیوستن
معانی دیگر: وابسته کردن یا شدن، همبسته کردن، به عنوان شعبه پذیرفتن، شعبه، (شخص یا شرکت) وابسته، عضو، پیوسته

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affiliates, affiliating, affiliated
(1) تعریف: to associate or connect (oneself) as a subordinate member or branch (usu. fol. by "with").
مترادف: merge
مشابه: ally, amalgamate, associate, attach, combine, connect, unite

- The local women's club affiliated itself with the national organization some years ago.
[ترجمه شهرام دهقانی] باشگاه محلی زنان در چند سال اخیر به سازمان ملی / عضو سازمان ملی شده است
|
[ترجمه ارمان حسینی] باشگاه محلی بانوان چند سال پیش خود را به تشکیلات ملی ملحق کرده
|
[ترجمه گوگل] باشگاه بانوان محلی چند سال پیش به سازمان ملی وابسته شد
[ترجمه ترگمان] باشگاه زنان محلی چند سال پیش وابسته به سازمان ملی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to accept or adopt as a close associate, esp. as a subordinate member or branch.
مشابه: acquire, adopt, amalgamate, coalesce, consolidate, federate, incorporate, syndicate

- The large, national bank affiliated many of the smaller, local banks.
[ترجمه گوگل] بانک ملی بزرگ به بسیاری از بانک های محلی کوچکتر وابسته بود
[ترجمه ترگمان] بانک ملی و ملی وابسته به بسیاری از بانک های کوچک تر و محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become closely connected (often fol. by "with").
مشابه: associate, relate, unite

- The two organizations decided it would be best to affiliate rather than compete with each other.
[ترجمه گوگل] این دو سازمان تصمیم گرفتند که بهتر است به جای رقابت با یکدیگر، وابستگی داشته باشند
[ترجمه ترگمان] دو سازمان به این نتیجه رسیدند که بهتر است به جای رقابت با یکدیگر، وابسته به یکدیگر باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her parents did not want her to affiliate with any members of that family.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش نمی خواستند او با هیچ یک از اعضای آن خانواده وابستگی داشته باشد
[ترجمه ترگمان] والدین او نمی خواستند که او به هیچ یک از اعضای آن خانواده وابسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: affiliable (adj.), affiliated (adj.), affiliation (n.)
• : تعریف: a person or organization that is associated with another as a subordinate or subsidiary.
مترادف: branch, subsidiary
مشابه: adjunct, division, section, subdivision

- The controversial advertisement will not be shown on this network or its affiliates.
[ترجمه گوگل] آگهی جنجالی در این شبکه یا شرکت های وابسته به آن نمایش داده نخواهد شد
[ترجمه ترگمان] تبلیغات بحث برانگیز در این شبکه و یا وابستگان آن نشان داده نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Our New York company has an affiliate in Los Angeles.
[ترجمه سحر] شرکت نیویورک ما در لس انجلس یک شعبه دارد
|
[ترجمه گوگل]شرکت نیویورک ما یک شعبه در لس آنجلس دارد
[ترجمه ترگمان]شرکت نیویورک وابسته به Los است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. All youth groups will have to affiliate to the National Youth Agency.
[ترجمه گوگل]همه گروه های جوانان باید به آژانس ملی جوانان وابسته باشند
[ترجمه ترگمان]همه گروه های جوانان باید وابسته به آژانس ملی جوانان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tintas International has been an affiliate of International Paint since 192 while Supertintas was a more recent acquisition, in 198
[ترجمه گوگل]Tintas International از سال 192 یکی از زیرمجموعه های International Paint بوده است در حالی که Supertintas یک خرید جدیدتر در سال 198 بود
[ترجمه ترگمان]Tintas اینترنشنال از سال ۱۹۲ به affiliate بین المللی وابسته است در حالی که Supertintas در سال ۱۹۸ به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The affiliate advises investors to buy some of the issue.
[ترجمه گوگل]این شرکت وابسته به سرمایه گذاران توصیه می کند که بخشی از این موضوع را خریداری کنند
[ترجمه ترگمان]این وابسته به سرمایه گذاران توصیه می کند که برخی از این مسائل را بخرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The pressures to affiliate to the Labour Party were obvious.
[ترجمه گوگل]فشارها برای وابستگی به حزب کارگر آشکار بود
[ترجمه ترگمان]فشارهای وابسته به حزب کارگر مشهود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. CNN affiliate KTRK has the surveillance camera video from the La Marque Police Department.
[ترجمه گوگل]KTRK وابسته به CNN ویدئوی دوربین مدار بسته اداره پلیس La Marque را در اختیار دارد
[ترجمه ترگمان]KTRK وابسته به سی ان ان دوربین مداربسته را از اداره پلیس La Marque گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a new affiliate, you'll probably spend some time browsing the product library to find products your customers would find useful.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان یک شرکت وابسته جدید، احتمالاً مدتی را صرف مرور کتابخانه محصولات می‌کنید تا محصولاتی را که مشتریانتان مفید می‌دانند بیابید
[ترجمه ترگمان]شما به عنوان یک وابسته جدید احتمالا زمانی را صرف مرور کتابخانه محصول خواهید کرد تا محصولاتی پیدا کنید که مشتریان تان مفید باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A high percentage of affiliate links vs regular outbound links.
[ترجمه گوگل]درصد بالایی از پیوندهای وابسته در مقابل پیوندهای معمولی خروجی
[ترجمه ترگمان]درصد بالایی از لینک های وابسته در مقابل لینک های ورودی منظم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Integrate, upload[sentence dictionary], create the affiliate relationships and continue to sell your programs.
[ترجمه گوگل]ادغام کنید، [فرهنگ جمله ها] را آپلود کنید، روابط وابسته ایجاد کنید و به فروش برنامه های خود ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]ادغام، آپلود \"فرهنگ لغت\"، ایجاد ارتباط وابسته و ادامه دادن به فروش برنامه های خود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hong Kong Community College, an affiliate of PolyU, is a non - profit - making company limited by guarantee.
[ترجمه گوگل]کالج اجتماعی هنگ کنگ، وابسته به PolyU، یک شرکت غیرانتفاعی است که با ضمانت محدود می شود
[ترجمه ترگمان]کالج جامعه هنگ کنگ، وابسته به PolyU، یک شرکت غیر انتفاعی است که توسط گارانتی محدود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ingrain into your website, your unique affiliate links, wherever you see fit.
[ترجمه گوگل]در وب سایت خود، پیوندهای وابسته منحصر به فرد خود، هر کجا که صلاح می دانید، جاسازی کنید
[ترجمه ترگمان]به وب سایت تان مراجعه کنید، لینک وابسته به وب سایت شما، هر جا که مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They tried to affiliate that play to its author.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند آن نمایشنامه را به نویسنده آن وابسته کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند تا این بازی را به نویسنده آن واگذار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What is the difference between affiliate and regular membership?
[ترجمه گوگل]تفاوت بین عضویت وابسته و عادی چیست؟
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین وابسته و عضویت منظم چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That is the key to a successful affiliate program.
[ترجمه گوگل]این کلید یک برنامه وابسته موفق است
[ترجمه ترگمان]این کلید یک برنامه وابسته به موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Try affiliate and internet marketing as ways to get money from internet.
[ترجمه گوگل]بازاریابی وابسته و اینترنتی را به عنوان راه هایی برای کسب درآمد از اینترنت امتحان کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید از اینترنت و اینترنت برای گرفتن پول از اینترنت استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته (صفت)
relative, subordinate, associate, adjective, relevant, affiliate, dependent, related, interdependent, attached, attendant, akin, federate, appurtenant, germane

در میان خود پذیرفتن (فعل)
adopt, affiliate

به فرزندی پذیرفتن (فعل)
adopt, affiliate

مربوط ساختن (فعل)
associate, affiliate

اشنا کردن (فعل)
accustom, familiarize, induct, acquaint, affiliate, introduce

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

تخصصی

[حسابداری] وابسته
[حقوق] پیوستن، تلفیق کردن، وابسته

انگلیسی به انگلیسی

• join with; connect to; become attached to
if an organization affiliates itself or is affiliated to another organization, it forms a close official link with it or becomes a member of it.
an affiliate is an organization which has a close official link with another, larger organization.

پیشنهاد کاربران

نزدیک به
ذی نفع بودن ( =سود بردن از چیزی )
مثال:
I don't have an affiliation with them. I'm just a big fan
وابسته - مرتبط - علاقه مند
وابسته بودن، مرتبط بودن، پیوستن، به عضویت پذیرفتن
As a noun, “affiliate” refers to an organization or company that is officially connected with or controlled by another, usually larger, organization or company.
به عنوان یک اسم، به سازمان یا شرکتی اطلاق می شود که به طور رسمی با سازمان یا شرکت دیگری، معمولاً بزرگتر، مرتبط است یا توسط آن کنترل می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

شعبه، بخش فرعی
Our company has several affiliates in Europe and Asia.
The local college is an affiliate of the state university.
The restaurant chain has over 100 affiliates across the country.
The nonprofit organization has several affiliates that focus on different issues.
The TV station is an affiliate of a national network.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/affiliate• https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/english/affiliate_2
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
همکاری در فروش
همکاری در فروش نوعی ارتباط بین دو شرکت است به نحوی که یک شرکت سهام کوچکی در شرکت دیگر دارد. این مفهوم در مورد ارتباط بین دو شرکت که متعلق به یک شرکت مادر هستند نیز صدق می کند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affiliate
✅️ اسم ( noun ) : affiliation / affiliate
✅️ صفت ( adjective ) : affiliated
✅️ قید ( adverb ) : _
وصل کردن ، مرتبط کردن ، عضو کردن ( در گروه و . . . )
1 - عضو 2 - وابسته
۱. وابسته، ملحق یا مربوط کردن/بودن/شدن ( فعل )
۲. سازمان، شرکت یا شبکه ی رسانه ای وابسته به یک نهاد یا سازمان بزرگتر ( اسم )
مثال ها :
- They affiliated themselves with leftist groups.
...
[مشاهده متن کامل]

- آنان خود را به گروه های چپ گرا وابسته کردند.
- Questionnaires were sent to all the affiliated unions.
- پرسشنامه ها به کلیه اتحادیه های وابسته ارسال شد.
- the Ford Motor Company and its affiliates
- کمپانی اتومبیل سازی فورد و شرکت های وابسته به آن
? Why they got killed : چرا کشته شدند ؟
Just being affiliated with rival cartel : فقط عضو یا وابسته بودن در گروه رقیب
تعریف دیکشنری :
verb
[ obj] : to closely connect ( something or yourself ) with or to something ( such as a program or organization ) as a member or partner
◀️Their group does not affiliate itself with/to any political party
— often used as ( be ) affiliated
◀️Their group is not affiliated with/to any political party
◀️The medical school is affiliated with/to several hospitals
noun
[count] : an organization ( such as a television station ) that is a member of a larger organization ( such as a national network )
the network's local affiliates
Two of the company's regional affiliates lost money in the past◀️ year

شبکه
اسم:شرکت وابسته
فعل:هنگامی که شرکت کوچکی تحت کنترل و نظارت ( زیر مجموعه ) شرکتی بزرگ قرار می گیرد
همکاری در فروش مثل پورسانت دریافت کردن
پورسانتی
ارتباط داشتن
تابعه/تابع، اقماری، زیرمجموعه
شعبه - ادغام کردن
در صورتی که با عبارت affiliate website برخورد کردید، اصطلاحا به معنای وبسایت تبلیغ کننده ( وبسایت معرف یا همکار فروش ) است.
شرکت اقماری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس