affective

/əˈfektɪv//æˈfektɪv/

معنی: موثر، نفسانی
معانی دیگر: وابسته به عاطفه و احساس، عاطفی، انفعالی، خود بهره ور، محرک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: affectively (adv.)
• : تعریف: pertaining to or caused by emotions rather than reason.
مشابه: emotional

- Affective factors play a part in learning.
[ترجمه ناصر علیمحمدی] عوامل عاطفی در یادگیری ایفای نقش میکنند.
|
[ترجمه گوگل] عوامل مؤثر در یادگیری نقش دارند
[ترجمه ترگمان] عوامل عاطفی، نقشی در یادگیری ایفا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. affective congruency
همخوانی عاطفی

2. It's also important to note how important the affective, as opposed to merely informational or propositional component of conversation is.
[ترجمه گوگل]همچنین مهم است که به این نکته توجه داشته باشید که در مقایسه با مؤلفه صرفاً اطلاعاتی یا پیشنهادی مکالمه، مؤلفه عاطفی چقدر مهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که توجه داشته باشید که این اثر چقدر مهم است، برخلاف صرفا جزیی اطلاعاتی یا گزاره ای از مکالمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In addition, affective experiences and feelings are now conserved.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، تجربیات و احساسات عاطفی در حال حاضر حفظ شده اند
[ترجمه ترگمان]به علاوه، تجارب و احساسات عاطفی هم اکنون حفظ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Affective autonomy arises out of mutual respect relationships.
[ترجمه گوگل]استقلال عاطفی از روابط احترام متقابل ناشی می شود
[ترجمه ترگمان]استقلال عاطفی از روابط احترام متقابل سرچشمه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Second, what are the cognitive and affective processes involved in stereotype change?
[ترجمه گوگل]دوم، فرآیندهای شناختی و عاطفی دخیل در تغییر کلیشه چیست؟
[ترجمه ترگمان]دوم، فرایندهای شناختی و احساسی که در رفتار کلیشه ای دست دارند چه هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And the word affective scarcely did justice to the nature of those characteristics.
[ترجمه گوگل]و کلمه عاطفی به ندرت ماهیت آن ویژگی ها را رعایت می کرد
[ترجمه ترگمان]و کلمه محرک به ندرت عدالت را نسبت به ماهیت آن خصایل عالی اجرا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Affective development is not independent of cognitive development.
[ترجمه گوگل]رشد عاطفی مستقل از رشد شناختی نیست
[ترجمه ترگمان]رشد عاطفی، مستقل از رشد شناختی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These important decisions are made by the affective system.
[ترجمه گوگل]این تصمیمات مهم توسط سیستم عاطفی گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]این تصمیمات مهم از طریق سیستم عاطفی ایجاد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They are followed by a very important affective objective.
[ترجمه گوگل]آنها با یک هدف عاطفی بسیار مهم دنبال می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک هدف عاطفی بسیار مهم دنبال می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Of most importance to teachers were affective aims relating to the personal development of children.
[ترجمه گوگل]برای معلمان، اهداف عاطفی مربوط به رشد شخصی کودکان بیشترین اهمیت را داشت
[ترجمه ترگمان]از مهم ترین آن ها به معلمان، اهداف احساسی مربوط به رشد شخصی کودکان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some identifiable affective event occurred inside you.
[ترجمه گوگل]برخی از رویدادهای عاطفی قابل شناسایی در درون شما رخ داده است
[ترجمه ترگمان]برخی از رویداده ای موثر عاطفی در درون شما رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He'd like "happiness" to be given a new and more scientifically descriptive label, to wit "Major affective disorder, pleasant type".
[ترجمه گوگل]او مایل است که "خوشبختی" به عنوان "اختلال عاطفی عمده، نوع خوشایند" یک برچسب توصیفی جدید و علمی تر به او داده شود
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد که \"شادی\" به عنوان یک برچسب از نظر علمی جدید و از نظر علمی \"اختلال عاطفی\"، نوع دلپذیری \" به او داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Educational practice in this country has acknowledged the cognitive side of learning but has often neglected the affective side.
[ترجمه گوگل]عمل آموزشی در این کشور جنبه شناختی یادگیری را پذیرفته است اما اغلب جنبه عاطفی را نادیده گرفته است
[ترجمه ترگمان]تمرین آموزشی در این کشور، جنبه شناختی یادگیری را تایید کرده است، اما اغلب از جنبه عاطفی رها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The control of development is in large part internal and affective.
[ترجمه گوگل]کنترل توسعه تا حد زیادی درونی و عاطفی است
[ترجمه ترگمان]کنترل توسعه بخش زیادی داخلی و عاطفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

نفسانی (صفت)
affective, sensual, carnal

انگلیسی به انگلیسی

• relating to or exciting the emotions, expressing emotion, sentimental

پیشنهاد کاربران

1. تاثیرگذار/ موثر ( از لحاظ عاطفی )
2. عاطفی
adj
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affect
✅️ اسم ( noun ) : affection / affectation
✅️ صفت ( adjective ) : affectionate / affected / affecting / affective
✅️ قید ( adverb ) : affectionately / affectedly / affectingly / affectively
تأثری
affective ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: عاطفی
تعریف: مربوط به عاطفه
هیجانی
احساسی
( عاطفی ) .
Affective feeling حس عاطفی
احساسی ؛ emotional
پرمشغله.
مثل Affective August . آگوست پرمشغله ، ماه اوت پرمشغله

بپرس