affectionately


بمهربانی، بامحبت، درپایان نامه دوستدارشما

جمله های نمونه

1. he thumped my shoulder affectionately
از روی محبت دستی بر شانه ام زد.

2. the dog came up and nosed her affectionately
سگ جلو آمد و با عشق و علاقه او را بو کشید.

3. She affectionately ruffled his hair with her hand as she passed.
[ترجمه گوگل]هنگام عبور، با محبت موهایش را با دست دراز کرد
[ترجمه ترگمان]همان طور که از کنارش می گذشت، با مهربانی موهایش را به هم گره زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He thumped my shoulder affectionately, nearly knocking me over.
[ترجمه گوگل]او با محبت به شانه ام کوبید و نزدیک بود مرا به زمین بزند
[ترجمه ترگمان]با مهربانی شانه ام را مشت کرد، نزدیک بود مرا به زمین بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He patted my head/patted me on the head affectionately.
[ترجمه گوگل]به سرم زد/ با محبت به سرم زد
[ترجمه ترگمان]او سرم را نوازش کرد و با مهربانی سرم را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He patted the dog affectionately.
[ترجمه گوگل]او با محبت سگ را نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی سگ را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He patted her affectionately on the head.
[ترجمه گوگل]با محبت به سرش زد
[ترجمه ترگمان]دستی به سر او زد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She ruffled his hair affectionately.
[ترجمه گوگل]با محبت موهایش را به هم زد
[ترجمه ترگمان]موهایش را با مهربانی تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked affectionately at his niece.
[ترجمه گوگل]با محبت به خواهرزاده اش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی به برادرزاده اش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He behaved very affectionately towards her children.
[ترجمه گوگل]او با فرزندانش بسیار محبت آمیز رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی نسبت به فرزندانش رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. William was affectionately known as Billy.
[ترجمه گوگل]ویلیام با محبت به عنوان بیلی شناخته می شد
[ترجمه ترگمان]ویلیام با مهربانی به بیلی معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He stroked her hair affectionately.
[ترجمه گوگل]با محبت موهایش را نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی موهایش را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The engine was affectionately christened "Puffing Billy".
[ترجمه گوگل]این موتور با محبت "بیلی پف کرده" نامگذاری شد
[ترجمه ترگمان]این موتور به گرمی \"بیلی بیلی\" نامگذاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She smiled affectionately at him.
[ترجمه گوگل]با محبت به او لبخند زد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی به او لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fondly, lovingly, in an affectionate manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affect
✅️ اسم ( noun ) : affection / affectation
✅️ صفت ( adjective ) : affectionate / affected / affecting / affective
✅️ قید ( adverb ) : affectionately / affectedly / affectingly / affectively
قربان شما - تصدّقتان
​in a way that shows caring, feelings and love for somebody
in a way that shows liking or love
با عشق و علاقه
با احترام
مثال:
. She smiled affectionately at him
. He spoke affectionately about his family
از روی علاقه
yours affectionately
با احترام و محبت

بپرس