affected

/əˈfektəd//əˈfektɪd/

معنی: تحت تاثیر واقع شده، ظاهر نما، امیخته با ناز و تکبر
معانی دیگر: تحت تاثیر، بیمار، فلاکت زده، ذلیل، علیل، تصنعی، مصنوعی، وانمودین، متظاهر، ژستی، دارای رفتار مصنوعی (برای جلب توجه و غیره)، ادا و اطواری، پر قر و غمزه، ساختگی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: acted upon, influenced, or altered.
مترادف: altered, influenced
متضاد: unaffected
مشابه: changed, modified, transformed

- The affected towns had to be evacuated.
[ترجمه گوگل] شهرهای آسیب دیده باید تخلیه می شدند
[ترجمه ترگمان] شهرهای آسیب دیده باید تخلیه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: touched emotionally; moved; impressed.
مترادف: moved, touched
مشابه: distressed, stirred

- When we saw the film, I was very affected, but it didn't seem to touch him at all.
[ترجمه نیلوفر مرادی] وقتی ما اون فیلم رو دیدیم من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ولی اصلا" به نظر نمیومد روی اون تاثیری گذاشته باشه.
|
[ترجمه گوگل] وقتی فیلم را دیدیم خیلی متاثر شدم، اما انگار اصلاً به او دست نزد
[ترجمه ترگمان] وقتی فیلم را دیدیم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، اما به نظر نمی رسید که او را لمس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: affectedly (adv.), affectedness (n.)
(1) تعریف: assumed; pretended.
مترادف: assumed, pretended, simulated
مشابه: contrived, counterfeit, feigned, hollow, phony, sham, spurious, unnatural

- The author is critical of what she sees as the affected morality of the upper class.
[ترجمه گوگل] نویسنده از آنچه که به عنوان اخلاق آسیب دیده طبقه بالا می بیند انتقاد می کند
[ترجمه ترگمان] نویسنده منتقد چیزی است که او به عنوان اخلاق تحت تاثیر طبقه بالایی می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: artificial in manner and appearance.
مترادف: artificial, forced, mannered
متضاد: artless, natural, simple, unaffected, unpretentious
مشابه: cutesy, genteel, highfalutin, la-di-da, mincing, pompous, precious, pretentious, studied, theatrical

- He's a nice enough person but his manner seems so affected that he appears to be a snob.
[ترجمه گوگل] او به اندازه کافی آدم خوبی است، اما رفتارش به قدری متاثر به نظر می رسد که به نظر می رسد یک اسنوب است
[ترجمه ترگمان] او آدم خوبی است، اما رفتارش چنان تحت تاثیر قرار گرفته است که انگار یک افاده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. affected intoxication
مستی ظاهری

2. alcohol affected his judgement
الکل عقل و شعور او را تحت تاثیر قرار داد.

3. an affected person
آدم متظاهر

4. he affected casual unconcern
او تظاهر به عدم علاقه ی لاقیدانه ای کرد.

5. she affected a lisp
او وانمود کرد زبانش شل است.

6. computers have affected modern life
کامپیوتر زندگی مدرن را تحت تاثیر قرار داده است.

7. the disagreement affected his feelings about his brother
آن اختلاف احساس او را در مورد برادرش تحت تاثیر قرار داد.

8. the stroke affected his speech and comprehension
سکته مغزی قدرت تکلم و فهم او را تحت تاثیر قرار داد.

9. abbas khan's death affected us deeply
مرگ عباس خان ما را عمیقا متاثر کرد.

10. the tourists were affected by the character of new york
ویژگی های نیویورک توریست ها را تحت تاثیر قرار داد.

11. the fumes in the well affected him and he fainted
گاز چاه او را گرفت و بیهوش شد.

12. they soon became homesick and homesickness affected them mentally
دیری نگذشت که دلتنگ میهن شدند و غربت زدگی آنان را از نظر روانی تحت تاثیر قرار داد.

13. He had been deeply affected by the sudden death of his father-in-law.
[ترجمه گوگل]او از مرگ ناگهانی پدرشوهرش به شدت متاثر شده بود
[ترجمه ترگمان]از مرگ ناگهانی پدرش تحت تاثیر قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The disease has affected her sight.
[ترجمه گوگل]این بیماری بینایی او را تحت تاثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]بیماری او را تحت تاثیر قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The whole world would be affected by a nuclear war.
[ترجمه گوگل]کل جهان تحت تأثیر یک جنگ هسته ای قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]کل دنیا تحت تاثیر جنگ هسته ای قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was an enormous task that affected every stratum of society.
[ترجمه گوگل]این کار بسیار بزرگی بود که همه قشرهای جامعه را تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]این کار بزرگی بود که هر لایه جامعه را تحت تاثیر قرار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The south of the country was worst affected by the drought.
[ترجمه گوگل]جنوب کشور بیشترین آسیب را از خشکسالی گرفت
[ترجمه ترگمان]جنوب کشور از خشکسالی بدتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The tax increases have affected us all.
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات همه ما را تحت تاثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات بر همه ما تاثیر گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The affected skin turns red and may blister.
[ترجمه گوگل]پوست آسیب دیده قرمز می شود و ممکن است تاول بزند
[ترجمه ترگمان]پوست آسیب دیده سرخ می شود و ممکن است تاول بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحت تاثیر واقع شده (صفت)
affected

ظاهر نما (صفت)
affected, specious, seeming, showy

امیخته با ناز و تکبر (صفت)
affected

تخصصی

[مهندسی گاز] تحت تاثیر قرار گرفتن

انگلیسی به انگلیسی

• infected; influenced; put on, pretended
someone who is affected behaves in a false, unnatural way that is intended to impress other people.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Artificial or pretended 🧑‍🦯
🔍 مترادف: Pretentious, insincere
✅ مثال: His affected manner of speaking made it hard to trust him
تحت فرمان، تابعه
. The JFC and affected component commanders will be notified
موضوع به اطلاع مرکز فرماندهی نیروی مشترک و فرمانده یگانهای تابعه خواهد رسید.
اثر،
مربوطه
در جواب کاربر کامرانی باید عرض کنم "مؤثر" درست نیست، زیرا اسم فاعل است و جایگاه دستوری این واژه به انگلیسی اسم مفعول است.
هم چنین در جواب کاربر مریم صابونیان باید عرض کنم "مستعد" معنای درستی نیست، زیرا مستعد یعنی بالقوه، یعنی هنوز رخ نداده، اگر بگویم آقای فریبرز مستعد آلزایمر است، یعنی هنوز آلزایمر نگرفته، اما affected یعنی دقیقاً برعکس، آلزایمر گرفته!
...
[مشاهده متن کامل]

کاربرانی که نوشتند "متأثر"، "تأثیرپذیرفته" و "تحت تأثیر" و یا حتی "مبتلا" و "درگیر" معانی درستی را ارائه داده اند.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affect
✅️ اسم ( noun ) : affection / affectation
✅️ صفت ( adjective ) : affectionate / affected / affecting / affective
✅️ قید ( adverb ) : affectionately / affectedly / affectingly / affectively
مستعد
[صفت] ۱ - بلادیده؛ حادثه دیده؛ ۲ - تحت تأثیر قرار گرفته؛ متأثر
[قید] ۱ - متظاهرانه
quacke affeted = زلزله زده
Covid affected = آسیب دیده از کووید
موثر
تأثیرپذیرفته
آثاری شده: آسیب دیده، رنجور
تصنعی
درگیر
تحت تاثیر قرار گرفتهمتاثر
مبتلا
از affect می اید یعنی در تاثیر واقع شده
تحت تاثیر قرار گرفتن
آسیب دیده
تظاهر
محدودۀ هدف affected area
متاثر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس