affect

/əˈfekt//əˈfekt/

معنی: اثر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به
معانی دیگر: تحت تاثیر قرار دادن، اثر کردن، (مهجور) تمایل، ترجیح، ترجیح دادن، عادت (به پوشیدن) داشتن، به خود بستن، نتیجه، احساسات، برخورد، تمایل داشتن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affects, affecting, affected
(1) تعریف: to influence, cause a change in, or have an impact on.
مترادف: influence
مشابه: alter, bend, change, color, concern, modify, sway, touch, transform

- The weather affects our mood.
[ترجمه M] اب و هوا خلق و خوی ما را تحت تاثیر قرار میدهد
|
[ترجمه گوگل] آب و هوا روی روحیه ما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان] هوا بر خلق و خوی ما تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What you eat affects your weight and your health.
[ترجمه گوگل ترجمه] چیزی که می خورید روی وزن و سلامتی شما تاثیر می گذارد .
|
[ترجمه mamad] ]چیزی که میتیری روی وزنت و سلامتی کوفتیت تاثیر گذار است
|
[ترجمه گوگل] آنچه می خورید بر وزن و سلامت شما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان] چیزی که می خورید روی وزن و سلامتی شما تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The amount of sleep children get affects how well they perform in school.
[ترجمه پیام عباس زاده] میزان خواب کودکان بر نحوه ی عملکرد آن ها در مدرسه تاثیر می گذارد
|
[ترجمه گوگل] میزان خواب کودکان بر عملکرد آنها در مدرسه تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان] میزان کودکانی که در خواب به سر می برند، بر نحوه عملکرد آن ها در مدرسه تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new regulations will affect everyone, not just the workers.
[ترجمه گوگل] مقررات جدید همه را تحت تأثیر قرار می دهد، نه فقط کارگران را
[ترجمه ترگمان] مقررات جدید بر همه تاثیر خواهد گذاشت، نه فقط کارگران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move emotionally; touch.
مترادف: move, touch
مشابه: agitate, carry, get, hit, impress, perturb, stir, swell, trouble

- Her distress did not affect him.
[ترجمه گوگل] ناراحتی او بر او تأثیری نداشت
[ترجمه ترگمان] پریشانی او تاثیری روی او نمی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have a harmful impact on.
مترادف: damage, harm, infect, injure

- Heavy drinking can affect the liver.
[ترجمه امیر محسن] نوشیدنی سنگین می تواند بر کبد تاثیر بگذارد.
|
[ترجمه M] نوشیدنی سنگین می تواند کبد را تحت تاثیر قرار بدهد
|
[ترجمه پوریا] نوشیدن زیاد می تواند به کبد آسیب برساند
|
[ترجمه گوگل] نوشیدن زیاد می تواند بر کبد تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان] نوشیدن سنگین می تواند بر کبد تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: in psychology, emotion, feeling, or response.
مشابه: emotion, feeling, response

- The drug helped the patient physically, but his affect remained unchanged.
[ترجمه NNB] این دارو بر بیماری فیزیکی او موثر بودولی عوارض ان همچنان بی کم کاست ، وجود دارد
|
[ترجمه نیکتا] دارو به بهبود علایم فیزیکی او کمک کرد، اما عواطف او تغییر نکرد.
|
[ترجمه گوگل] این دارو از نظر جسمی به بیمار کمک کرد، اما تأثیر او بدون تغییر باقی ماند
[ترجمه ترگمان] دارو به طور فیزیکی به بیمار کمک کرد، اما تاثیر او بدون تغییر باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affects, affecting, affected
• : تعریف: to imitate, often in a pretentious manner; feign.
مشابه: assume, fake, feign, imitate, mimic, play, pretend, profess, sham, simulate

- I hate it when he affects these upper-class manners.
[ترجمه NNB] من متنفرم از اینکه او ادای رفتارهای کلاس بالایی را در می اورد
|
[ترجمه گوگل] من از آن متنفرم وقتی او این رفتارهای طبقه بالا را تحت تأثیر قرار می دهد
[ترجمه ترگمان] من از آن متنفرم وقتی که این رفتار طبقه بالا را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She affected disappointment, but actually she was relieved.
[ترجمه NNB] هر چند ناامیدی تاثرات ( منفی ) بر او داشت ولی در حقیقت خیالش را راحت کرده بود ( تکلیفش را روشن کرده بود )
|
[ترجمه گوگل] او ناامیدی را تحت تأثیر قرار داد، اما در واقع خیالش راحت شد
[ترجمه ترگمان] او نا امید شده بود، اما در واقع خیالش راحت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. displacement of affect
جا به جایی عاطفه

2. external forces that affect the cell
نیروهای برونی که یاخته را تحت تاثیر قرار می دهند

3. whatever action the government takes will affect me individually
هر اقدامی که دولت انجام بدهد شخصا مرا تحت تاءثیر قرار خواهد داد.

4. This latest cut in government spending will affect income support recipients and their families.
[ترجمه گوگل]این کاهش اخیر در هزینه های دولت بر دریافت کنندگان حمایت از درآمد و خانواده های آنها تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]این کاهش اخیر در هزینه های دولت بر حمایت کنندگان از درآمد و خانواده های آن ها تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your opinion will not affect my decision.
[ترجمه گوگل]نظر شما تاثیری در تصمیم من نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]نظر شما تاثیری بر تصمیم من نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How will these changes affect us?
[ترجمه گوگل]این تغییرات چه تاثیری بر ما خواهد گذاشت؟
[ترجمه ترگمان]این تغییرات چگونه بر ما تاثیر خواهند گذاشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This would materially affect US security.
[ترجمه گوگل]این امر بر امنیت ایالات متحده تأثیر خواهد گذاشت
[ترجمه ترگمان]این موضوع می تواند بر امنیت آمریکا تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An unhappy home environment can affect a child's behaviour.
[ترجمه گوگل]محیط ناخوشایند خانه می تواند بر رفتار کودک تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]یک محیط خانه ناخوشایند می تواند بر رفتار کودک تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The decisions by the management committee will affect everyone in the company.
[ترجمه گوگل]تصمیمات کمیته مدیریت بر همه افراد شرکت تأثیر خواهد گذاشت
[ترجمه ترگمان]تصمیمات کمیته مدیریت بر همه افراد شرکت تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some drugs can affect your sight.
[ترجمه گوگل]برخی داروها می توانند بینایی شما را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه ترگمان]برخی داروها می توانند بر روی شما تاثیر بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stress and tiredness affect your powers of concentration.
[ترجمه گوگل]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do whatever you want - it won't affect me.
[ترجمه گوگل]هر کاری می خواهی بکن - تاثیری روی من نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]هر کاری دلت می خواهد بکن - بر من تاثیری نخواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your contributions will affect your pension entitlements.
[ترجمه گوگل]سهم شما بر حقوق بازنشستگی شما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]مشارکت شما بر مستمری بازنشستگی شما تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The new telephone rates will affect all consumers including businesses.
[ترجمه گوگل]نرخ های جدید تلفن بر همه مصرف کنندگان از جمله مشاغل تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]نرخ تلفن جدید بر همه مصرف کنندگان از جمله کسب و کارها تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

اثر کردن بر (فعل)
affect

تغییر دادن (فعل)
modify, affect, change, alter, shift, mutate, turn, vary, interchange, permute

متاثر کردن (فعل)
affect, touch

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

دوست داشتن (فعل)
love, affect, like, smack, savor, savour

تمایل داشتن (فعل)
desire, affect, fall off, incline, lean, trepan

تظاهر کردن به (فعل)
affect

تخصصی

[مهندسی گاز] اثرکردن
[نساجی] هوافضا
[ریاضیات] تغییر کردن
[روانپزشکی] عاطفه

انگلیسی به انگلیسی

• influence; move someone (emotionally); attack (of a disease); act as if, pretend; have a certain disposition towards; have an affinity for
when one thing affects another, it influences it or causes it to change.
if a disease affects you, it causes you to become ill.
if you affect a particular characteristic, you pretend that it is natural for you when it is not.

پیشنهاد کاربران

در فلسفه بخصوص فلسفه اسپینوزا معنی حال مایه میدهد
عاطفه ( روانشناسی )
احساس یا میل خوصا آنطور که بر رفتار یا عمل تاثیرگذار باشد ( روانشناسی )
تظاهر کردن به داشتن چیزی یا احساس چیزی
خُلق، احساس، عاطفه
Affective disorder = اختلال خلقی ( روانپزشکی )
نشان دادن ، وانمود کردن
تاثیر گذار بودن، تاثیر داشتن بر
مثال: Lack of sleep can affect your mood and productivity.
کمبود خواب می تواند بر خلق و خوی و بهره وری شما تاثیر بگذارد.
❗️دوستان توجه کنین که Affect بدون حرف اضافه استفاده میشه پس Affect on و موارد شبیه این وجود نداره.
❗️همچنین Affect به عنوان فعل و در معنای "تاثیر گذاشتن بر" و Effect به عنوان اسم و در معنای "اثر، پیامد" استفاده میشه.
affect = تحت تاثیر قرار دادن ، موثر، تاثیر گذاشتن
effect = اثر ، پیامد، ایجاد کردن ، موجب شدن
تحت تاثیر قرار دادن، تاثیر گذاشتن
How people's mind work and how this affects their behavior : ذهن مردم چگونه کار می کند و چگونه بر عملکرد ( رفتار ) آنها تاثیر می گذارد.
Effect : اثر، تاثیر
اثرگذاری - این کلمه انجام یک عمل را توصیف می کند.
به عنوان یک فعل هم استفاده می شود که معنی آن "اثر گذاشتن" می شود.
کلمه affect میتونه به عنوان اسم ( noun ) هم استفاده بشه که در اینصورت به معنای “احساس”، “عاطفه” یا “یک واکنش عاطفی خاص” هست. البته استفاده از این کلمه به عنوان اسم خیلی رایج نیست.
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : affect ✅ تلفظ واژه: a - FEKT ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: تمایل داشتن ( به ) ، اثرگذاشتن ( بر ) ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) : troph/o
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affect
✅️ اسم ( noun ) : affection / affectation
✅️ صفت ( adjective ) : affectionate / affected / affecting / affective
✅️ قید ( adverb ) : affectionately / affectedly / affectingly / affectively
تاثیر منفی گذاشتن
حال مایه
یکی از معانی مهم آن عاطفه است.
برهم کنش
انفعال
تحت تاثیر قرار دادن، بیمار ساختن
متاثر شدن، متاثر کردن، تاثر
عاطفه
=have a/some/no etc bearing on something
to have an effect or influence on something, or not have any effect or influence
اثرگذاشتن برروی
مبتلا کردن
اثر گذاشتن ، تحت تاثیر قرار دادن
It's a disease that affects mainly older people.
این یه بیماریه که بیشتر افراد پیرتر رو تحت تاثیر قرار میده.
affect ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: عاطفه
تعریف: جنبۀ مشهود هیجانی‏ای که در برخی از حالات مرضی ممکن است با نوع و شدت هیجانی که بیان می‏شود، تناسب نداشته باشد
تاثیر گذاشتن
تاثیر گذاشتن ؛ وانمود کردن
# The divorce affected every aspect of her life
# It's a disease that affects mainly older people
# To all his problems she affected indifference
اَثَریدن = اثر کردن بر روی چیزی یا کسی
This food affects your body negatively.
این غذا روی بدن شما منفیانه می اَثَرَد.

روانشناسی : هیجان، احساس جسمی بنیادی و ژنتیکی که با آن متولد میشویم
to have influence on somebody or something
اثر گذاشتنریال تاثیر گذاشتن، تغییر دادن
تاثیرگذاری
عاطفه اغلب به صورت مهر و محبت تلقی می شود. در روانشناسی affect به معنای احساس فرد در مورد زندگی است Feeling life
اثرگذاری
affect - based
مبتنی بر عاطفه
تأثیر منفی گذاشتن بر چیزی
از واژه های هم خانواده ی effect در زبان انگلیسی، affect �عموماً� دلالت بر �تأثیر منفی� بر چیزی دارد و نه صرفاً �تأثیر� از هر نوع. در مثال های زیر می توان این معنی تلویحی را مشاهده کرد:
...
[مشاهده متن کامل]

Cold weather affected the crops
The dampness began to affect my health.
These ruined crops show the affects of a bad storm.
اگر جملاتی را که در آنها فعل affect به کار رفته است از نظر فراوانی بررسی کنیم مشخص می شود که دلالت بر تأثیر منفی دارد.

تاثیر گذاشتن، اثر کردن
درروانشناسی:بازتاب عواطف درچهره و رفتار
تحت تاثیر قرار گرفتن
یعنی اثر گذاشتن
اثر گذاشتن بر
وانمود کردن
بهانه کردن

Impress
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس