1. administrative affairs
امور اداری
2. foreign affairs
روابط برون مرزی
3. public affairs
امور اجتماعی
4. current affairs
جریانات (سیاسی) روز
5. canada's domestic affairs
امور داخلی کانادا
6. he had affairs with several women
با چند زن رابطه ی نامشروع داشت.
7. a country's internal affairs
امور داخلی یک کشور
8. the company's tangled affairs
اوضاع مغشوش شرکت
9. the country's external affairs
امور خارجی کشور
10. the country's financial affairs
امور مالی کشور
11. the pressure of affairs
تراکم کارها
12. the state of affairs
چگونگی اوضاع
13. to settle one's affairs
کارهای خود را سر و سامان دادن
14. keep out of my affairs
در کارهای من دخالت نکن !
15. the sorry state of affairs in that contry
وضع اسف انگیز امور در آن کشور
16. . . . to unravel our tangled affairs
. . . گره از کار فروبسته ی ما بگشاید
17. a comprehensive student of racial affairs
یک پژوهشگر دانا در امور نژادی
18. a new track in foreign affairs
طریقه تازه ای در امور برون مرزی
19. don't let interlopers into the affairs of the shop
نگذار اشخاص فضول از کار دکان سر دربیاورند.
20. in the sphere of mundane affairs
در محدوده ی امور دنیوی
21. interference in other countries' internal affairs
دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر
22. the controversy about his illicit affairs
سر و صدای مربوط به روابط نامشروع او
23. their criticisms centered on foreign affairs
انتقادات آنها مربوط به امور خارجه بود.
24. to meddle in other countries' affairs
در امور کشورهای دیگر مداخله کردن
25. poke one's nose into someone's affairs
در کار دیگران فضولی کردن،دخالت بی جا کردن
26. i am going to order my affairs and then leave
می خواهم کارهایم را سر و صورت دهم و بعد اینجا را ترک کنم.
27. our office is concerned with immigrant affairs
اداره ی ما با امور مهاجرتی سر و کار دارد.
28. stop fucking around with my personal affairs
دست از دخالت در امور شخصی من بردار.
29. he felt compelled to interfere in their affairs
او احساس می کرد که باید در کارهای آنها دخالت کند.
30. he likes to pry into other people's affairs
او دوست دارد سر از کار دیگران در بیاورد.
31. they follow a hands-off policy in the affairs of other countries
آنان از سیاست عدم مداخله (نادرآمیزی) در امور کشورهای دیگر پیروی می کنند.
32. you shouldn't be messing in other people's affairs
تو نباید در کار دیگران دخالت کنی !
33. i asked her to stop nosing into my affairs
از او خواستم که کاری به کار (امور) من نداشته باشد.
34. the limits of state interference in the private affairs of the people
حدود دخالت دولت در امور خصوصی مردم
35. akbar always wants to spy into other people's private affairs
اکبر همیشه می خواهد از کارهای خصوصی دیگران سر در بیاورد.