صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of, associated with, or occurring in the air or atmosphere.
• مشابه: airborne, atmospheric, celestial, empyreal, empyrean, ethereal, heavenly, supernal
• مشابه: airborne, atmospheric, celestial, empyreal, empyrean, ethereal, heavenly, supernal
- This picture shows an aerial view of the city.
[ترجمه گوگل] این تصویر نمای هوایی از شهر را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این تصویر منظره هوایی شهر را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تصویر منظره هوایی شهر را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: stretching far up into the air; lofty.
• مترادف: elevated, lofty
• مشابه: tall, towering
• مترادف: elevated, lofty
• مشابه: tall, towering
- The rainbow formed an aerial arc in the sky.
[ترجمه گوگل] رنگین کمان یک کمان هوایی در آسمان تشکیل داد
[ترجمه ترگمان] رنگین کمان یک قوس هوایی در آسمان ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رنگین کمان یک قوس هوایی در آسمان ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: suspended in the air; operating on an elevated track or cables.
• مشابه: elevated, suspended
• مشابه: elevated, suspended
- an aerial chairlift
• (4) تعریف: resembling air, as in lightness or lack of substance.
• مترادف: airy, attenuated, ethereal, insubstantial, light, tenuous
• مشابه: incorporeal, rarefied, vaporous, weightless
• مترادف: airy, attenuated, ethereal, insubstantial, light, tenuous
• مشابه: incorporeal, rarefied, vaporous, weightless
- aerial grace
• (5) تعریف: of, associated with, or accomplished by means of aircraft.
• مشابه: airborne
• مشابه: airborne
- Aerial photography played an important part in the war.
[ترجمه گوگل] عکاسی هوایی نقش مهمی در جنگ داشت
[ترجمه ترگمان] عکاسی هوایی نقش مهمی در جنگ ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عکاسی هوایی نقش مهمی در جنگ ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: aerially (adv.)
مشتقات: aerially (adv.)
• : تعریف: a radio or television antenna.
• مترادف: antenna
• مترادف: antenna