advised

/ædˈvaɪzd//ədˈvaɪzd/

معنی: مصلحتی
معانی دیگر: مصلحت آمیز (بیشتر به صورت well-advised یعنی: به صلاح و عاقلانه و ill-advised یعنی: غیر عاقلانه و توصیه نکردنی به کار می رود)، خردمندانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: considered or conceived (usu. used in combination).
متضاد: unadvised
مشابه: up to date

- an ill-advised journey
[ترجمه گوگل] یک سفر نادرست
[ترجمه ترگمان] یه سفر ضروری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: up-to-date, as on plans or developments; informed.
متضاد: unadvised

جمله های نمونه

1. he advised moderation to the hostile parties
او طرفین متخاصم را دعوت به گذشت و خونسردی کرد.

2. he advised them not to buy a house
به آنها توصیه کرد که خانه نخرند.

3. he advised them of the latest reports
او آنان را در جریان آخرین گزارش ها قرار داد.

4. he was advised not to drink whiskey and other similar drinks
به او توصیه شده بود از آشامیدن ویسکی و سایر مشروبات مشابه خودداری کند.

5. He has been advised to increase his fibre intake.
[ترجمه گوگل]به او توصیه شده است که فیبر مصرفی خود را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]به او توصیه شده است که جذب فیبر خود را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I advised him on technical matters.
[ترجمه گوگل]در مورد مسائل فنی به او مشاوره دادم
[ترجمه ترگمان]من به او در مورد مسائل فنی توصیه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The doctor advised about many things other than medicine.
[ترجمه گوگل]دکتر در مورد خیلی چیزها غیر از دارو توصیه کرد
[ترجمه ترگمان]پزشک در مورد چیزهای بسیار دیگری غیر از دارو توصیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is strongly advised that you take out some form of medical insurance.
[ترجمه گوگل]اکیداً توصیه می شود که از نوعی بیمه درمانی استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]به شدت توصیه می شود که یک فرم از بیمه پزشکی بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. 'Get there early,' she advised .
[ترجمه گوگل]او توصیه کرد: زودتر به آنجا بروید
[ترجمه ترگمان]او توصیه کرد: زود برو اونجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Motorists are advised to find an alternative route.
[ترجمه گوگل]به رانندگان توصیه می شود یک مسیر جایگزین پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]به رانندگان توصیه می شود که یک مسیر جایگزین پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The doctor advised him to take more exercise.
[ترجمه گوگل]دکتر به او توصیه کرد که بیشتر ورزش کند
[ترجمه ترگمان]پزشک به او توصیه کرد که ورزش بیشتری انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He advised us on technical matters.
[ترجمه گوگل]او در مورد مسائل فنی به ما مشاوره داد
[ترجمه ترگمان]او به ما در مورد مسائل فنی نصیحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have already advised you by cable.
[ترجمه گوگل]ما قبلاً از طریق کابل به شما توصیه کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما به شما از تلگراف خبر دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I earnestly advised him to cooperate.
[ترجمه گوگل]من صمیمانه به او توصیه کردم که همکاری کند
[ترجمه ترگمان]صمیمانه به او توصیه کردم که هم کاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The doctor advised me to lay off cigarettes.
[ترجمه گوگل]دکتر به من توصیه کرد سیگار را کنار بگذارم
[ترجمه ترگمان]دکتر به من توصیه کرد که سیگار بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصلحتی (صفت)
advised

انگلیسی به انگلیسی

• thought-out, considered; informed

پیشنهاد کاربران

بپرس