advice

/ædˈvaɪs//ədˈvaɪs/

معنی: خبر، اگاهی، نصیحت، مشورت، اندرز، نظر، پند، رایزنی، مصلحت، صوابدید، اطلاع
معانی دیگر: مصلحت اندیشی، صلاحدید، (معمولا جمع) اطلاعات، گزارش (ها)، عقیده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: remarks or an opinion offered as help in making a decision or in choosing a course of action; counsel.
مترادف: counsel
مشابه: counseling, exhortation, guidance, hint, instruction, opinion, recommendation, suggestion, tip

- He gave me bad advice about investing.
[ترجمه Asal] او به من راهنمایی بدی درباره سرمایه گذاری کرد.
|
[ترجمه a.y] او مشاوره بدی به من در مورد سرمایه گذاری داد
|
[ترجمه شان] رایزنی او در باره ( موضوع ) سرمایه گذاری ، ( برای من ) بد بود.
|
[ترجمه A.P] او توصیه بدی درباره سرمایه گذاری به من کرد
|
[ترجمه گوگل] او در مورد سرمایه گذاری به من توصیه بدی کرد
[ترجمه ترگمان] او به من توصیه بدی درباره سرمایه گذاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. advice is one thing, but threatening is quite another
نصیحت یک چیز است ولی تهدید کاملا چیز دیگری است.

2. fatherly advice
پند پدرانه

3. good advice
پند مفید

4. his advice was invaluable
پند او بسیار ارزشمند بود.

5. legal advice
مشاوره ی حقوقی

6. my advice had no influence on him
پند من بر او تاءثیر نداشت.

7. my advice to him was like water off a duck's back
پندهای مرا از یک گوش شنید و از گوش دیگر در کرد.

8. positive advice
پند سازنده

9. sensible advice
نصیحت خردمندانه

10. sound advice
پند خردمندانه

11. unasked advice is offensive
پند ناخواسته زننده است.

12. a dumb advice
پند نابخردانه

13. mary's constant advice weaned paul away from gambling
پندهای دائم مریم موجب شد که پال دست از قمار بردارد.

14. my father's advice benefited me greatly
پندهای پدرم خیلی برایم سودمند بود.

15. a word of advice
سخن پندآمیز

16. he flouted my advice
به پندهای من وقعی ننهاد.

17. his father's parting advice
پند پیش از رهسپاری پدرش

18. my mother's valuable advice
نصیحت ارزنده ی مادرم

19. she refused my advice
پند مرا نپذیرفت.

20. to neglect the advice of others
پند دیگران را نادیده گرفتن

21. a person amenable to advice
شخصی که نصیحت پذیر است

22. a piece of good advice
یک نصیحت خوب

23. batool thrust aside our advice
بتول پند ما را نپذیرفت.

24. he followed his own advice with consistency
او از معتقدات خودش با ثبات رای پیروی می کرد.

25. he never followed my advice
او هرگز به پند من عمل نکرد.

26. my parent's nuggets of advice
پندهای پرارزش پدر و مادر من

27. the giving of heady advice
دادن پند نسنجیده

28. you should seek the advice of counsel
باید از مشاور(ان) حقوقی رهنمود بخواهی.

29. he gave me some bum advice
پند بدی به من داد.

30. the futility of giving him advice
بی فایدگی نصیحت به او

31. they queried three experts for advice
آنها از سه کارشناس نظر خواهی کردند.

32. i have profitted greatly from your advice
از نصایح شما خیلی استفاده برده ام.

33. they went to a lawyer for advice
برای نظرخواهی نزد وکیل (دادگستری) رفتند.

34. the girl did not follow her mother's advice
دختر به اندرز مادرش عمل نکرد.

35. the president shall nominate and by the advice and consent of the senate, shall appoint ambassadors
رئیس جمهور سفیران را پیشنهاد و پس از مشورت و توافق مجلس سنا آنها را منصوب می کند.

36. he turned a deaf ear to his parents' advice
او به پند والدین خود گوش نداد.

37. it is not my place to give her advice
در صلاحیت من نیست که به او نصیحت کنم.

38. he was arrogant and would not heed the elders' advice
او گردن فراز بود و به پند پیران گوش فرا نمی داد.

39. the crenelations of each castle give fresh words of advice
دندانه ی هر قصری پندی دهدت نونو

مترادف ها

خبر (اسم)
account, report, news, announcement, information, word, narration, notification, advice, notice, advertisement, manifest, predicate

اگاهی (اسم)
knowledge, acquaintance, awareness, consciousness, inkling, intelligence, advice, advertisement, monition, idea, dope, perception, cognizance, immediacy

نصیحت (اسم)
exhortation, admonition, advice, protreptic, talking to

مشورت (اسم)
counsel, advice, consultation, deliberation, advisement, rede

اندرز (اسم)
sermon, counsel, advice, monition, axiom, motto

نظر (اسم)
sight, verdict, view, advice, regard, opinion, look, viewpoint, thought, slant, discretion, observation, gander, esteem, ken, waff

پند (اسم)
exhortation, saying, maxim, precept, advice, rede, axiom, motto, aphorism, moral

رایزنی (اسم)
counsel, advice, consultation

مصلحت (اسم)
benefit, advice, interest, rede, goodwill, good intention

صوابدید (اسم)
advice

اطلاع (اسم)
knowledge, information, awareness, learning, notification, advice, notice, datum, know-how

تخصصی

[فوتبال] مشورت
[حقوق] مشاوره حقوقی یا تخصصی، اطلاعیه، اعلامیه، توصیه، اطلاعیه کتبی بازرگان یا بانک به بازرگان یا بانک دیگر دیر بر اعلام حمل کالا یا ارسال برات یا سفته بر عهده طرف اخیر

انگلیسی به انگلیسی

• counsel, guidance; information; official notification
if you give someone advice, you tell them what you think they should do.

پیشنهاد کاربران

?Can you give us some advice on how to do that
میشه درباره اینکه چجوری اینکارو بکنیم مارو راهنمایی کنید؟
Give advice
نظر دادن
راهنمایی کردن
توصعه، راهنمایی!!
توصعه، نصیحت، راهنمایی
پیشنهاد
مثال: She sought advice from her friends before making a decision.
او قبل از اینکه تصمیمی بگیرد، از دوستانش نصیحت گرفت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Vice : گناه، عادت بد
Advice: نصیحت
مشورت ، اطلاع، آگاهی، رایزنی
پیشنهاد ( راهنمایی ) کسی به شما که در یک موقعیت خاص چه باید کنید
گایز توجه کنین که advice عیر قابل شمارش هست مثلا تو جمله one of the pieces of advice بعد از one of باید اسم بصورت جمع بیاد ولی چون غیر قابل شمارش هست piece بصورت جمع میاد
راهنمایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : advise
✅️ اسم ( noun ) : advice / advisement / advisability / adviser / advisor / advisory
✅️ صفت ( adjective ) : advisable / advisory
✅️ قید ( adverb ) : advisedly
پند، نصیحت
an opinion you give someone about what they should do
You should have followed my advice
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
راه حل، نظر، پند، نصیحت
Ask your grandpa for advice
مشورت / نصیحت
Advice=guidance
راهنمایی، مشورت= Advice

advise
مشاوره
توصیه
توجه داشته باشید که این اسم هست و آخرش س خونده و نوشته میشه اما اگر آخرش رو ز بخونیم فعل بوجود میاد advise که خونده میشه اِدوایز ولی این advice خونده میشه اِدوایس
مثال
He every day telling me some advice
...
[مشاهده متن کامل]

اون هر روز منو نصیحت میکنه یا اون هر روز به من نصیحت میگه اولی در ترجمه خوش آوا تره Everyone silent, I advising my children
همه ساکت, دارم بچه هام را نصیحت میکنم
اگه هم دوستانتون بودن می تونید این رو هم بعدش بیارید
Everyone silent, I advising my children, if you let me
🔝یعنی اگه بزارید! اگه اجازه بدید!

مشاوره_توصیه_پند
توصیه
نصیحت
پند
مطلب آموزنده
مشاوره
نصیحت ، پند ، اندرز ، توصیه ، اطلاع
نظر، مشورت، خبر، عقیده، فکر ، ایده
ایده👏
اطلاع=advice
توصیه ، نصیحت ، مشورت ، مشاوره
ask your teacher for advice on how to study for the exam
از معلمت مشاوره بخواه که چطور برای امتحان درس بخوانی 🌚🌚
انسانی 84
Suggestion and recommend
به معنی اعلامیه در حسابداری
Debit advice اعلامیه بدهکاری
اطلاع یافتن
یعنی آگاهی دادن به فرد

نصیحت . ایده دادن
نصیحت پزشکی

تصادف
خبر……نصیحت
مشاوره دادن
توصیه
توصیه نظر
A counselor gives us advice
توصیه ، تشخیص
ایده. نصیحت. نظر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس