advertising

/ˈædvərˌtaɪzɪŋ//ˈædvətaɪzɪŋ/

معنی: اعلان، اگهی
معانی دیگر: تبلیغات بازرگانی، آگهی های تجاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the business, profession, or action of creating and distributing advertisements.

(2) تعریف: a thing used or created for advertisements, or advertisements collectively.

- Our store's advertising is very creative.
[ترجمه Marzieh] تبلیغات فروشگاه ما بسیار خلاقانه است.
|
[ترجمه نعمت اله] فروشگاههای تبلیغاتی ما بسیار خلاق هستند . ( advertising صفت است )
|
[ترجمه گوگل] تبلیغات فروشگاه ما بسیار خلاقانه است
[ترجمه ترگمان] تبلیغات ما بسیار خلاقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. advertising must be paced so that its frequency increases as we get closer to norooz
تبلیغ باید طوری تنظیم شود که هر چه به نوروز نزدیک تر می شویم بسامد آن بیشتر شود.

2. advertising sells products
آگهی موجب فروش فرآورده ها است.

3. advertising that tries continually to be different
اگهی هایی که دائما سعی می شود (با سایرین) فرق داشته باشند

4. an advertising agency
سازمان تبلیغاتی (تجارتی)،موسسه ی آگهی های تجارتی

5. commercial advertising is a device for stimulating sales
تبلیغ بازرگانی وسیله ای است برای افزایش فروش.

6. false advertising
آگهی تقلب آمیز

7. good advertising leads to good sales
تبلیغات خوب موجب فروش خوب می شود.

8. modern advertising is replete with barbarisms
آگهی های تجارتی امروزی پر است از اشتباهات لغوی.

9. nowadays,commercial advertising is fed to the people along with lots of razzmatazz and hype
این روزها تبلیغ های تجارتی با لفت و لعاب و گزافه پردازی زیادی به خورد مردم داده می شود.

10. point-of-sale advertising
آگهی کردن در محل فروش (به جای آگهی کردن در روزنامه یا رادیو و غیره)

11. television advertising
آگهی های تلویزیونی

12. a billboard advertising a fishing competition
تابلویی که مسابقه ی ماهیگیری را اعلان می کرد

13. continuous and pertinacious advertising
آگهی های بازرگانی مداوم و سماجت آمیز

14. the code of advertising standards and practices
نظامنامه ی معیارها و امور وابسته به آگهی های تجارتی

15. factitious needs created by advertising
نیازهای کاذب که از راه آگهی های تجارتی ایجاد می شوند.

16. he composes jingles for t. v. advertising
او برای آگهی های تلویزیونی آهنگ تبلیغاتی می سازد.

17. the plastic world of television advertising
عالم مبتذل آگهی های تلویزیونی

18. to build up a product by advertising
از راه آگهی فرآورده ای را دلپسندتر کردن

19. the company was enjoined from using false advertising
شرکت از به کار بردن آگهی های دروغین منع شد.

20. the radio is an effective medium for advertising
برای آگهی کردن رادیو رسانه ی خوبی است.

21. several large companies are the clients of this advertising agency
چندین شرکت بزرگ مشتری این آژانس تبلیغاتی هستند.

22. The pernicious effect of this advertising on children is a problem that we ignore at our peril.
[ترجمه گوگل]تأثیر مخرب این تبلیغات بر روی کودکان مشکلی است که ما به خطر خود آن را نادیده می گیریم
[ترجمه ترگمان]تاثیر زیان آور این تبلیغات بر روی کودکان، مساله ای است که ما در خطر خود نادیده می گیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The Government has launched an advertising campaign to encourage people to vote.
[ترجمه گوگل]دولت کمپین تبلیغاتی را برای تشویق مردم به رای دادن راه اندازی کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت تبلیغات تبلیغاتی برای تشویق مردم به رای دادن آغاز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Advertising is a potent force in showing smoking as a socially acceptable habit.
[ترجمه گوگل]تبلیغات یک نیروی قوی در نشان دادن سیگار به عنوان یک عادت قابل قبول اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]تبلیغات یک نیروی قوی است که استعمال دخانیات را به عنوان یک عادت اجتماعی قابل قبول نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Several leading creatives are involved in the advertising campaign.
[ترجمه گوگل]چندین خلاق برجسته در کمپین تبلیغاتی شرکت دارند
[ترجمه ترگمان]چندین شرکت پیشتاز در تبلیغات تبلیغاتی شرکت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The car was launched with a massive media/advertising blitz, involving newspapers, magazines, television and radio.
[ترجمه گوگل]این خودرو با رسانه‌ای/تبلیغات رسانه‌ای گسترده، شامل روزنامه‌ها، مجلات، تلویزیون و رادیو به بازار عرضه شد
[ترجمه ترگمان]این خودرو با یک حمله تبلیغاتی \/ تبلیغاتی گسترده آغاز شد که شامل روزنامه ها، مجلات، تلویزیون و رادیو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Commercial television is a medium for advertising.
[ترجمه گوگل]تلویزیون تجاری رسانه ای برای تبلیغات است
[ترجمه ترگمان]تلویزیون تجاری وسیله ای برای تبلیغات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I think cigarette advertising should be banned outright.
[ترجمه گوگل]به نظر من تبلیغات سیگار باید کاملاً ممنوع شود
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تبلیغات سیگار باید به طور کامل ممنوع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The shopping centre agreed to desist from false advertising.
[ترجمه گوگل]مرکز خرید موافقت کرد که از تبلیغات دروغین خودداری کند
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید با خودداری از تبلیغات دروغین موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعلان (اسم)
assertion, announcement, declaration, proclamation, notice, advertisement, advertising, sign, poster, signboard, placard

اگهی (اسم)
assertion, announcement, proclamation, notice, advertisement, advertising, ticket, annunciation, poster, caveat, indiction

تخصصی

[حسابداری] تبلیغات
[سینما] شهرت پراکنی
[فوتبال] تبلیغات
[نساجی] تبلیغات

انگلیسی به انگلیسی

• act or activity of marketing and promotion; promoting, drawing attention to (generally in order to sell goods or services); act of publicly announcing (also advertizing)
advertising is the activity of telling people about products or events in order to make them want to buy the products or go to the events.

پیشنهاد کاربران

1. تبلیغات. 2. تبلیغاتی
مثال:
the boundary between art and advertising
مرز بین هنر و تبلیغات
تبلیغات، تبلیغ
مثال: The company spent a lot of money on advertising their new product.
شرکت بسیاری از پول خود را برای تبلیغ محصول جدیدش خرج کرد.
تبلیغ کردن
صنعت تبلیغات
اگهی تبلیغاتی
اگهی
تبلیغات تجاری ، آگهی
Allow adverts

بپرس