اسم ( noun )
حالات: adversaries
حالات: adversaries
• : تعریف: a person, group, or thing opposed to another; opponent; enemy.
• مترادف: antagonist, enemy, foe, opponent, rival
• متضاد: ally, supporter
• مشابه: archenemy, assailant, attacker, competition, competitor, disputant, opposition
• مترادف: antagonist, enemy, foe, opponent, rival
• متضاد: ally, supporter
• مشابه: archenemy, assailant, attacker, competition, competitor, disputant, opposition
- The two countries had been adversaries during the war.
[ترجمه گوگل] این دو کشور در طول جنگ با یکدیگر مخالف بودند
[ترجمه ترگمان] دو کشور در طول جنگ دشمن بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو کشور در طول جنگ دشمن بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His lack of confidence is his only adversary when it comes to success.
[ترجمه گوگل] عدم اعتماد به نفس او تنها حریف او در مورد موفقیت است
[ترجمه ترگمان] عدم اعتماد به نفس تنها حریف او در زمان موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عدم اعتماد به نفس تنها حریف او در زمان موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She resented it when her office adversary was promoted over her.
[ترجمه گوگل] او زمانی که حریف دفترش بر سر او ارتقاء یافت، از این کار ناراحت شد
[ترجمه ترگمان] او از زمانی که رقیب دفترش به او ترفیع داده شده بود ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از زمانی که رقیب دفترش به او ترفیع داده شده بود ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید