adventurous

/ædˈvent͡ʃərəs//ədˈvent͡ʃərəs/

معنی: حادثه جو، پرماجرا، پرحادثه، بی پروا، دلیر
معانی دیگر: ماجراجو، خطرجو، جسور، بی باک، پر سرگذشت، مخاطره طلب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: adventurously (adv.), adventurousness (n.)
(1) تعریف: given to taking risks and seeking excitement.
مترادف: adventuresome, audacious, bold, daring, enterprising, game, intrepid, venturesome
متضاد: cautious, timid
مشابه: brave, courageous, daredevil, dashing, dauntless, doughty, gallant, heroic, pioneer, plucky, reckless, romantic, spirited, spunky, undaunted, valiant, valorous

- He'd always been an adventurous sort, so no one was surprised when became a deep sea diver in the Navy.
[ترجمه گوگل] او همیشه یک نوع ماجراجو بود، بنابراین هیچ کس وقتی غواصی در اعماق دریا در نیروی دریایی شد تعجب نکرد
[ترجمه ترگمان] او همیشه یک نوع ماجراجو بود، بنابراین وقتی یک غواص در نیروی دریایی به دریا افتاد تعجبی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by risk or excitement.
مترادف: exciting, hazardous, risky
متضاد: safe, tame
مشابه: dangerous, romantic

- an adventurous trip
[ترجمه eda] سفر ماجراجویانه
|
[ترجمه مختار آبادی] سفری ماجرا جویانه
|
[ترجمه s] یک سفر ماجراجویانه
|
[ترجمه گوگل] یک سفر پرماجرا
[ترجمه ترگمان] سفر ماجراجویانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. we decided to be adventurous and visit the smugglers' district on foot
تصمیم گرفتیم ماجراجویی کنیم و پیاده از محله ی قاچاقچیان دیدن کنیم.

2. Many teachers would like to be more adventurous and creative.
[ترجمه anahita] بسیاری از معلمان دوست دارند پرماجرا و خلاق تر باشند.
|
[ترجمه [=] اکثر معلم ها علاقه بیشتری نسبت به ماجراجویی و خلاقیت دارند
|
[ترجمه شیما پاینده] بسیاری از معلمان دوست دارند بیشتر ماجراجو و خلاق باشند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از معلمان دوست دارند بیشتر ماجراجو و خلاق باشند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از معلمان دوست دارند ماجراجو و خلاق باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. John is an adventurous man, unafraid of risks.
[ترجمه گوگل]جان مردی ماجراجویی است که از خطرات نمی ترسد
[ترجمه ترگمان]جان مردی ماجراجو است، بی باک از خطر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For the more adventurous tourists, there are trips into the mountains with a local guide.
[ترجمه گوگل]برای گردشگران ماجراجوتر، سفرهایی به کوهستان با راهنمای محلی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برای گردشگران ماجراجو، به همراه یک راهنمای محلی به کوهستان سفر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This essay is not very adventurous.
[ترجمه گوگل]این انشا زیاد ماجراجویی نیست
[ترجمه ترگمان]این مقاله خیلی ماجراجو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm trying to be more adventurous with my cooking.
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم در آشپزی خود بیشتر ماجراجو باشم
[ترجمه ترگمان]من دارم سعی می کنم که از آشپزی من بیشتر ماجراجو باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The menu could have been more adventurous.
[ترجمه Mariyan] منو می توانست بی پروا تر باشد ( دبیر تر باشد )
|
[ترجمه N] منو می توانست پر محتوا تر باشد
|
[ترجمه گوگل]منو می توانست ماجراجویانه تر باشد
[ترجمه ترگمان]این منو می تونست adventurous تر با شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had always wanted an adventurous life in the tropics.
[ترجمه گوگل]او همیشه خواهان یک زندگی پرماجرا در مناطق استوایی بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک زندگی ماجراجو در مناطق حاره می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Warren was an adventurous businessman.
[ترجمه سارا] وارن یک تاجر جسور بود
|
[ترجمه گوگل]وارن یک تاجر ماجراجو بود
[ترجمه ترگمان]وارن تاجر ماجراجو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My interests include anything adventurous or challenging.
[ترجمه گوگل]علایق من شامل هر چیزی ماجراجویانه یا چالش برانگیز است
[ترجمه ترگمان]علایق من شامل هر چیز ماجراجو یا چالش برانگیز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was filled with envy at their adventurous lifestyle.
[ترجمه Tara] من با توجه به زندگی پرماجرای خود زندگی را با حسادت پر کردم
|
[ترجمه نیلو] من نسبت به سبک زندگی پر ماجرای آنها پر از حسادت بودم
|
[ترجمه گوگل]من به سبک زندگی پرماجرا آنها پر از حسادت شدم
[ترجمه ترگمان]من از حسادت به سبک زندگی ماجراجویانه آن ها پر شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Scots are an adventurous and inventive people.
[ترجمه گوگل]اسکاتلندی ها مردمی ماجراجو و مبتکر هستند
[ترجمه ترگمان]اسکاتلندی ها افراد ماجراجو و مبتکرانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This isn't highfalutin art-about-art. It's marvellous and adventurous stuff.
[ترجمه گوگل]این هنر بالا فالوتین در مورد هنر نیست این چیزهای شگفت انگیز و ماجراجویی است
[ترجمه ترگمان]این پر طمطراق است - در مورد هنر کاره ای عجیب و غریبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing makes a man so adventurous as an empty pocket. Victor Hugo
[ترجمه مهدی] هیچ چیز مثل یک جیب خالی یک نفر را ماجراجو نمیکند. ویکتور هوگو
|
[ترجمه گوگل]هیچ چیز به اندازه یک جیب خالی انسان را ماجراجو نمی کند ویکتور هوگو
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز به عنوان یک جیب خالی این قدر ماجراجو نیست ویکتور هوگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Naturally adventurous, she loved the life in Abyssinia, where nothing daunted her.
[ترجمه مهدی] او به عنوان یک ماجراجویی سالم ، زندگی کردن در آبیسیانا را دوست داشت، جایی که هیچ چیز آنجا را ندیده بود
|
[ترجمه گوگل]او که طبیعتاً ماجراجو بود، عاشق زندگی در حبشه بود، جایی که هیچ چیز او را دلسرد نمی کرد
[ترجمه ترگمان]طبیعتا ماجراجو، زندگی را در Abyssinia دوست داشت، جایی که هیچ چیز او را ترسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حادثه جو (صفت)
errant, adventurous

پرماجرا (صفت)
adventurous

پرحادثه (صفت)
adventurous, eventful

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

دلیر (صفت)
adventurous, brave, courageous, plucky, gallant, bold, chivalric, hardy, intrepid, valorous, doughty, stout-hearted, lion-hearted, manful, pushing

انگلیسی به انگلیسی

• daring; tending to become involved in risky activities; risky
an adventurous person is willing to take risks and eager to have new experiences.
you can describe things as adventurous when they are daring and exciting.

پیشنهاد کاربران

1. ماجراجو. حادثه جو 2. پر دل و جرات. پر شهامت. جسور 3. پر ماجرا. پر مخاطره
مثال:
adventurous chefs borrow foreign techniques
سرآشپزهای ماجراجو و جسور تکنیکهای خارجی را اقتباس کردند.
ماجراجو - ( یانه )
پرماجرا، مخاطره آمیز
بی پروا - کسی که ماجراجویی را دوست دارد.
پر شر و شور
این کلمه در خیلی جاها معادل فارسی نداره. الان کانتکست زیر رو در نظر بگیرید که دو نفر در بخش میوه جات و سبزیجات یک فروشگاه هستن. بعد از خرید چند قلم، یکی شون به اون یکی میگه:
Do you want any other fruits or veggies? I'm feeling adventurous.
...
[مشاهده متن کامل]

الان اینجا نمیشه گفت: داره احساس ماجراجویی بهم دست میده/ احساس ماجراجویی دارم/احساس ماجراجویی بهم دست داده و . . .
کِی ما در فرهنگ و زبان فارسی، از کلمه �ماجراجو� به این صورت استفاده می کنیم؟

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : adventure
✅️ اسم ( noun ) : adventure / adventurism / adventurer / adventuress
✅️ صفت ( adjective ) : adventurous / adventuresome
✅️ قید ( adverb ) : adventurously
سر نترس داشتن، بی کله بودن
ماجراجو، گردشگر
ماجراجو حادثه جو
در اینجا این کلمه صفته
دلاور
پر ماجرا , پر حادثه , حادثه جو
Eventful
not afraid of taking risks or trying new things
دِلیـــــــرررر**
مآجرآجــــوووو*گردشگـــررر*
دلیر، شجاع، ماجراجو، نترس

ماراجو، گردشگر

پر ماجرا بودن.
ماجراجو
پر ماجرا
adj
ماجراجو

ماجراجو ،
جستوجو گر
ماجراجویانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس